✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
کوله بار گناهانم بر دوشم سنگینی میکرد...


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 




امر به #معروف و نهی از #منکر

سهم و نصیب امام حسین علیه السلام از این عبادت نیز بیش از دیگران است و آن حضرت مکلف به انجام این فریضه شد با اینکه می دانست انجام این عبادت به ایشان ضرر می رساند.

حتی به قاتلش آنگاه که سرمبارک آنحضرت را از تن جدا کرد، لبخند زد و او را موعظه فرمود.

و سر بریده ی آن حضرت، راهب نصرانی را دعوت به اسلام کرد.

آیا چنین امر به معروفی از غیر حسین علیه السلام، دیده یا شنیده اید، هرگز!!

 خصائص الحسینیة

از کتاب خصائص الحسینیه مرحوم آیت الله شیخ جعفر شوشتری

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

▫️ این دنیا نمےارزد به کاهی▫️

✸ خداوند در قرآن کریم مےفرماید: « وَ لِکُلِّ اُمَّةٍ اَجَلٌ فَاِذا جاءَ اَجَلُهُم لا یَسْتَأْخِرونَ سَاعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمونَ»←براے هر قوم و جمعیتی سرآمد و زمـان معینی است و هنگامے که سرآمد آنها فرا رسد، نه ساعتی از آن تاْخیر مےکنند و نه بر آن پیشی گیرند.

✸ در ذیل این آیه حدیثی است کہ مےفرماید: هنگامے کہ ملک الموت بہ سراغ شخص محتضر مےآید تا او را قبض روح کند، شخص محتضر متوجه نیت و قصد او مےشود، بہ همین خاطر بہ او مےگوید: «یک سال بہ من مهلت بده تا بروم بدهکارۍهایم را بدهم، حلالیت بطلبم، کارهایم را بکنم، وصیت بکنم، قرض هایم را صاف و صوف کنم.»

✸ ملک الموت در جواب او مےگوید: سالها بر تو گذشت و کاری نکردۍ.

مےگوید: یڪ ماه مهلت بده.

ملڪ الموت مےگوید: ماه ها بر تو گذشت و کاری نکردی.

مےگوید: یڪ شبانه روز مهلت بده.

ملک الموت مےگوید: شبانه روز برتو گذشت و کاری نکردی.

شخص محتضر مےگوید: یک ساعت مهلت بده.

ملک الموت مےگوید: ساعت ها بر تو گذشت و کاری نکردی. مهلت نمےدهد جان و او را مےگیرد.

✸ ملک الموت فقط به یک نفر مهلت داد و او هم حضرت نوح علیه السلام بود. حضرت نوح شیخ الانبیاء بود و نهصد و پنجاه سال مردم را بہ دین خـدا دعوت ڪرد. او در لحظه ی احتضار از عزرائیل تقاضایی ڪردو گفت: بہ من اجازه بده تا از آفتاب به سایہ بروم.

✸ عزرائیل اجازه داد. حضرت نوح حضرت نوح بعد از اینکه پایش را از آفتاب بہ سایه گذاشت بہ ملک الموت گفت: مےدانی برای چه این تقاضا را از تو کردم؟

ملڪ الموت گفت : نه.

✸ حضرت نوح فرمود: برای اینکه مےخواستم بہ تو بگویم تمام عمر من، کہ ۲۵۰۰ سال طول ڪشید، به همین مقدار که پایم را از آفتاب بہ سایه گذاشتند، گذشت.

✸ قرآن هم مےفرمایند: ما بعد از مرگ وقتے، وارد عرصه قیامت مےشویم. خیال مےکنیم در دنیا فقط به اندازه یه چاۍ خوردن در قهوه خانه آمدیم و رفتیم.

✸ قران می فرمایند :«کَاَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَها لَم یَلْبَثُوا اِلّا عَشِیَّةً اَوْ ضُحَاهَا» ← آنها در آن روز کہ قیام قیامت را مےبینند، چنین احساس مےکنند کہ گویی توقفشان در دنیا و برزخ جز شامگاهے یا صبح آن بیشتر نبوده است.

  حالا ما خیال می کنیم که عمـری داریم، ج در حالی که وقت مرگ متوجه می شویم که دنیا همش کشک بوده!

  منبع: ڪتاب #بدیع_الحکمة حکمت ۱۷

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت


...


 

گذشت

صبح امروز مثل همیشه پس از بیدار شدن برای صرف صبحانه با همسر و دخترم بر سر میز نشستیم که به یکباره دست دخترم به استکان چای خورد و چای روی لباس من ریخت.
من با عصبانیت شروع به پرخاش به دخترم کردم و او با گریه از سر میز بلند شد و به اتاقش رفت.
من پس از تعویض لباسم به سراغ او رفته و بعد از دقایقی او را راضی کردم که مابقی صبحانه اش را میل کند تا به مدرسه برویم.
با هم به مدرسه رفتیم و چون دیر رسیدیم، ناظم مدرسه من و دخترم را مورد شماتت قرار داد و دخترم با ناراحتی سر کلاسش رفت.
سپس خودم با عجله و سرعت زیاد به سمت محل کار حرکت کردم که به علت سرعت زیاد سر یک چهارراه تصادف کردم و پس از مدتی معطل شدن به دنبال کارهای بیمه رفتم.
سپس با تاخیر فراوان سر کار رفتم و از رییس خود عذرخواهی کردم ولی او با عصبانیت گفت که 10 درصد از حقوق این ماهت به علت تاخیر امروزت کسر خواهد شد.
بعد از پایان ساعت کاری برای تعمیر ماشین به صافکاری رفتم و دیر وقت به خانه برگشتم. دخترم خواب بود و همسرم گفت که دخترمان گفته امروز در مدرسه حالش خوب نبوده و هیچ یک از دروس جدید را یاد نگرفته است!!!

 

حال یک بار دیگر داستان فوق را با اعمال یک تغییر کوچک میخوانیم:
صبح امروز مثل همیشه پس از بیدار شدن برای صرف صبحانه با همسر و دخترم بر سر میز نشستیم که به یکباره دست دخترم به استکان چای خورد و چای روی لباس من ریخت.
♦️ من لبخندی زدم و با خنده به دخترم گفتم مراقب باش عزیزم و بلند شدم و یک چای دیگر برای دخترم ریختم. پس از صرف صبحانه و تعویض لباسم با دخترم به مدرسه رفتیم. سپس به سمت محل کار حرکت کردم و در ابتدای ساعت کاری بر سر کارم حاضر شدم.
پس از اتمام ساعت کاری به منزل رفتم و ساعتی با دخترم بازی کردم و او از موفقیت امروزش در مدرسه برایم صحبت کرد و سپس همگی بر سر میز شام حاضر شدیم.

موضوعات: حکایات جالب و شنیدنی  لینک ثابت





ملاطفت و #مهربانی

مهربانی پدران نسبت به فرزندان، به ویژه #دختران، مستحب است.

امام حسین علیه السلام به بهترین وجه، این کار را انجام داد. وقتی آن حضرت خواست دختر خردسالش #سکینه را آرام کند، او را بوسید و دست نوازش بر سرش کشید؛ اما متاسفانه رفتن پدر به غم و غصه ی او افزود.

خصائص الحسینیة

از کتاب خصائص الحسینیه مرحوم آیت الله شیخ جعفر شوشتری

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




خداوندا…
امروزدر فیض خودت ایمان مرا قوی کن و مرا با محبت خودت که در قلبم نهاده ای برکت بده تا بتوانم در عشق و دلدادگی تو روزی آرام و پر از خیر و برکتی داشته باشم.

ای خداوند…
کارهایم سبب شد ایمانم ضعیف گردد و ترس ها و نگرانی‌هایم غالب، روحم خسته و رنجور روزگار گشته است.
ای خداوند امروز شادی و آرامشی که از فیض و برکت توست در روح و قلبم جاری ساز تا در حضورت هرآنچه شایسته ام است در آغوش خداوندیت برکت یابم ….

موضوعات: مناجات  لینک ثابت




گویند، دویست نفر را
سه نفر سرباز لاغر اندام به اسارت گرفته
و به صف کرده و می بردند !
و تعدادی نظاره گر بر این جماعت اسیر
می خندیدند و با خود می گفتند ؛
ای بیچاره ها چگونه است که
این سه نفر نحیف بر شما چنین چیره گشته
و این چنین خوار شده اید ؟!!
یکی جهاندیده در میان آنان فریاد زد
که ای مردم بر ما نخندید
که آن سه نفر با هم هستند
و ما دویست نفر تنها …!
همه آزادی می خواهیم
بی آنکه بدانیم اسارت چیست !
اسارت به میله های دورمان نیست
به حصارهای در تفکرمان است…!

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




همیشه که نمی شود از یک زاویه به زندگی نگاه کرد. زندگی زاویه های متفاوت خاص خودش را دارد.
اینکه اول صبح چشمانت را باز کنی و لبخند بزنی به روزی که در انتظارت هست.‌ یا چشمانت را باز نکرده به روزهایی فکر کنی که سختی هایش را پشت سر گذاشته ای.


گاهی آدم باید پشتش را به دنیا کند و آرام آرام قدم بردارد. قدمی به اندازه ی تغییر کوچکی در شخصیتش.
شخصیت آدمی خود به خود که تغییر نمی کند. کدام آدم بدون اینکه بخواهد تغییر کرده است؟ هیچکس.

 

زندگی را باید از زاویه ی دیگر دید. باید بلند شوی، بخندی به روزهای سختی که پشت سر گذاشته ای و در آیینه به خودت بگویی: من ” قهرمان” زندگی ام هستم.
گاهی باید. زندگی را باید از زاویه ای دیگر نگاه کرد…

 

موضوعات: نجواهای من  لینک ثابت




 

یمان تمار گوید:

 

خدمت امام صادق علیه السلام نشسته بودیم، به ما فرمود:

همانا صاحب اﻷمر را غیبتی است، هرکه در آن زمان دینش را نگهدارد مانند کسی است که درخت خار قتاد [1] را با دست بتراشد.

 

سپس فرمود:

این چنین و با اشاره ی دست مجسم فرمود- کدامیک از شما میتواند خار آن درخت را به دستش نگهدارد، سپس کمی سر به زیر انداخت

 و باز فرمود:

همانا صاحب اﻷمر را غیبتی است، هر بنده ئی باید از خدا پروا کند و
به دین خود بچسبد.

 

 اصول کافی-کتاب الحجة
باب في الغيبة- ج1 ص 335
ط دارالکتب اﻹسلامية

 

 [1].قتاده درختی است که خار بسیار دارد، و خارهایش مثل سوزن است و تراشیدن خارش به این طریق است که یک دست را بالای شاخه محکم گرفته و با دست دیگر تا پایین بکشند و این جمله در عرب مثلی است برای انجام کارهایی دشوار و سخت.

 

  أللَّھُـمَ؏ َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج  

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت