✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
حرف زدن راجع به دیگران


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



چه ساده
می‌توانیم با بی‌توجهی
از ارزشمندترین چیزها بگذریم!

عشق و بخشایش را دریغ نکنید.
مهر و همدلی و
وقار خود را پنهان نکنید.

مهم‌ترین رابطهٔ‌ما با خودمان است.

یک رابطهٔ خوب مستلزم آن است که
از آنچه گمان می‌کنیم هستیم،
فراتر رویم.

ما ناگزیریم که
قلبمان را بزرگ‌تر کنیم و
وجود خود را گسترده‌تر سازیم.

ما باید به جنبه‌های تاریک خود
نزدیک شویم،
زیرا آنها بخشی مقدس از ما هستند.

 

@Najvayearefaneh

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت





چرا زنان شوهردار در هوس, تُرمُز می بُرّند؟
حوادث | چهارشنبه ۳۱ شهريور ۹۵ ساعت ۲۲:۳۳ | نسخه چاپي

 

خانم بهاره مهرجویی مطلبی درباره خیانت زنان شوهردار نگاشته که تهمینه میلانی کارگردان سینمای ایران آن را در صفحه فیسبوک خود انتشار داد. در این مطلب می خوانید:


صرف نظر از انگیزه اصلی اینکه چرا زنان متاهل خیانت می‌کنند، نفس این امر در میان متولدین دهه شصت و پنجاه به شدت روبه گسترش است. موضوع نگران کننده برای من این است که این مهلکه افرادی را به درون خود می‌کشاند که نه می‌خواستند و نه حتی تصورش را می‌کردند که وارد رابطه‌ای دیگر شوند. اما به خودشان که آمدند دیدند خیانت دارد اتفاق می‌افتد.


زن چهل و سه ساله‌ای که با پسر خواهر شوهرش وارد رابطه شده. پسر جوانی که پانزده سال بااو تفاوت سنی دارد، زن هیچ وقت فکرش را نمی‌کرد که شوخی‌ها و تنها شدن‌ها و جای پسرم است و من با فلانی می‌روم خانه، برایش دردسرساز شود.


شخصا اعتقاد دارم انسان همچون سایر حیوانات موجودی غریزی و چندآمیزشی‌ست. اما آنچه او را از سایر حیوانات در این مورد مجزا کرد قوه یادگیری و تعقلِ در جهت سازگاری و بقاست. انسان روزی شروع به یادگیری کرد. شروع به فاصله گرفتن از غرایز. چیزهایی را آموخت که اگرچه خلاف ذاتش بود اما موجب سازگاری او شد. ما در ایران در آموختنی‌ها بسیار ضعیف عمل کرده ایم. رسوم و سبکی از زندگی وارد جامعه ما شد که متناسب با آنچه ما هستیم و بر ما می‌رود نبود. ما مهارت ارتباط با دیگران را یاد نگرفتیم. حدومرزها را نمی‌شناسیم‌. محدوده اینکه دختر خاله ما به همسرمان باید چقدر نزدیک بشود را نمی‌دانیم. محدوده اینکه زنمان با دوست دانشگاهی‌اش که مرد است و که قرار است بیرون برود و روی پروژه‌‌شان کار کنند را نمی‌دانیم. مرزهایش قابل تعریف نیست. او نباید از زندگی خصوصی تو و همسرت تحت عنوان درددل کردن مطلع شود.


مفهومی به نام «جاست فرند» که ما چندین سال است آن را لق لقه‌ می‌کنیم و یک مفهوم وارداتی‌ست، هیچ کدام از این تعاریفی را شامل نمی‌شود که ما در مناسبت‌هامان آن را به جا می‌آوریم. جاست فرند شما مشاور شما نیست.حد و مرز مشخصی دارد. ما این مرزها را نمی‌دانیم. اصلا برایِ ما نیست. با آن بیگانه هستیم. چون خودآگاهی نداریم گم می‌شویم. با دوستتان (مرد) و همسرتان می‌روید جنگل. شب سه نفرتان توی چادر می‌خوابید و دم صبح «حالتی بر شما می‌رود» که پس از چندی رابطه جنسی بینتان اتفاق می‌افتد.


توی گروه تلگرامی «انجمن شاعران فلان» آقای فلانی ساعت دو بامداد به شما مسیج می‌دهد که:« بانو، سروده زیبایتان را خواندم،حضور شما در این جمع غنیمت است» شما متوجه می‌شوید دارد اتفاقی در درونتان می‌افتد، ادامه‌اش می‌دهید و کار به جای باریک می رسد. اینجا جای ترمز است، جایی که دیگری می‌آید و دل و دین و عقل و هوش را به باد می‌دهد. اینجا باید فاصله بگیرید و به خودتان بگویید:« رابطه من با همسرم/ پارتنرم یک مرگیش است که باید ترمیم شود».
ما زنگ خطرها را جدی نمی‌گیریم. یک آن است. ما بارها در این موقعیت و لحظه قرار گرفته‌ایم. لحظه‌ای که می‌دانیم دارد یک جریانی از انرژی فعال می‌شود. هر آدمی آن، «آن» را و«لحظه» را درک می‌کند. همه چیز از همان لحظه آغاز می‌شود. بها دادن یا متوقف کردن آن حس مرموز، دلچسب، هیجان‌انگیز. ما قدرت عجیبی در انکار این حس و خودفریبی داریم: جدی نیست. بگذار ببینیم حالا بعدها چه می‌شود. یک سلام و علیک ساده است. یک چت کردن عادی‌ست. ولش کن، حالا بعدا یه کاریش می‌کنم…


اینجا آن نقطه‌ای‌ست که سنجش آن نیاز به مهارت دارد. اینکه زن با خودش بگوید: اگر شریک عاطفی من هم شاهد ما بود، من باهمین لحن با دوستش، با همکارم، فروشنده مغازه، مدیر فلان گروه تلگرام، فلان دوستم در فیس بوک و… صحبت می‌کردم؟! آیا اینکه دارم چت‌ها را پاک می‌کنم یک هشدار نیست که رابطه‌ام با شریک عاطفی دارد لنگ می‌زند؟


مرزها را برای سلامت روحی خودتان شناسایی کنید. در محدوده مشخصی با دیگران رفتار کنید. برای خانه‌تان، لباس پوشیدنتان، مهمانی رفتنتان و … حدومرز بگذارید. می‌دانم آنقدر از سمت نهادهای بازدارنده، کارشناس بی‌سواد تلویزیون، فلان شخصیت…. این حرف‌ها را شنیده‌ایم که حالمان به هم می‌خورد. آن‌ها این مفهوم را خراب کرده‌اند. مردم را زده کرده‌اند. آنقدر که ممکن است شما حالتان از نوشته من به هم بخورد. اما لطفا حدومرزها را جدی بگیرید. مرز ما، قلمرو ماست. باید مراقب قلعه‌مان باشیم.


نظر شما چیست؟
 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت





خوشحال کردن مومن و دیدار از او

این دو امر آنطور که در روایات آمده از افضل اعمالند.

امام حسین علیه السلام در آن روز با امر به صبر کردن و پند و اندرز نمودن سعی کرد زنان و مردان مومن را خوشحال کند؛

اما در باب دیدار از مومنان این امر به عناوین مختلف برای امام محقق شد که گاهی به شکل عیادت از بیماری ها و زخمی ها صورت پذیرفت.

امام تنها به آمدن و نشستن در کنار زخمی ها اکتفا نمی کرد بلکه برخی از آنها به ویژه افراد غریب را مورد لطف و مرحمت خاص خویش قرار داد؛

چنانچه بر بالین آن غلام سیاه و ترک حاضر شد، اما عیادت یکی از آنها که همان فرزند عزیزش علی اکبر باشد، برای امام میسر نشد، زیرا به خاطر ادبی که داشت و احترام به پدر، مانند دیگران، امام را صدا نزد اما وقتی امام وداع او را شنید که می گوید: “یا ابتاه علیک منی السلام” با اینکه می دانست او را زنده در نمی یابد، به سوی فرزند آمد و با صدای بلند فرمود: ” پسرم تو را کشتند”

امام علیه السلام، همچنین در روز عاشورا از فرزندش حضرت سجاد علیه السلام عیادت کرد و احوال او را جویا شد.

 خصائص الحسینیة

از کتاب خصائص الحسینیه مرحوم آیت الله شیخ جعفر شوشتری

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




در روزگارهای قدیم جزیره ای دور افتاده بود که همه احساسات در آن زندگی می کردند: شادی، غم، دانش عشق و باقی احساسات.
روزی به همه آنها اعلام شد که جزیره در حال غرق شدن است. بنابراین هر یک شروع به تعمیر قایقهایشان کردند.
اما عشق تصمیم گرفت که تا لحظه آخر در جزیره بماند. زمانیکه دیگر چیزی از جزیره روی آب نمانده بود عشق تصمیم گرفت تا برای نجات خود از دیگران کمک بخواهد.
در همین زمان او از ثروت با کشتی با شکوهش در حال گذشتن از آنجا بود کمک خواست.
“ثروت، مرا هم با خود می بری؟”
ثروت جواب داد:
“نه نمی توانم، مفدار زیادی طلا و نقره در این قایق هست، من هیچ جایی برای تو ندارم.”
عشق تصمیم گرفت از غرور که با قایقی زیبا در حال رد شدن از جزیره بود کمک بخواهد.
“غرور لطفاً به من کمک کن.”
“نمی توانم عشق. تو خیس شده ای و ممکن است قایقم را خراب کنی.”
پس عشق از غم که در همان نزدیکی بود درخواست کمک کرد.
“غم لطفاً مرا با خود ببر.”
“آه عشق. آن قدر ناراحتم که دلم می خواهد تنها باشم.”
شادی هم از کنار عشق گذشت اما آنچنان غرق در خوشحالی بود که اصلاً متوجه عشق نشد.
ناگهان صدایی شنید:
“بیا اینجا عشق. من تو را با خود می برم.”
صدای یک بزرگتر بود. عشق آن قدر خوشحال شد که حتی فراموش کرد اسم ناجی خود را بپرسد. هنگامیکه به خشکی رسیدند، ناجی به راه خود رفت.
عشق که تازه متوجه شده بود که چقدر به ناجی خود مدیون است از دانش که او هم از عشق بزرگتر بود پرسید:
” چه کسی به من کمک کرد؟”
دانش جواب داد: “او زمان بود.”
“زمان؟! اما چرا به من کمک کرد؟”
دانش لبخندی زد و با دانایی جواب داد:
“چون تنها زمان، بزرگی عشق را درک می کند.”

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت





امر به #معروف و نهی از #منکر

سهم و نصیب امام حسین علیه السلام از این عبادت نیز بیش از دیگران است و آن حضرت مکلف به انجام این فریضه شد با اینکه می دانست انجام این عبادت به ایشان ضرر می رساند.

حتی به قاتلش آنگاه که سرمبارک آنحضرت را از تن جدا کرد، لبخند زد و او را موعظه فرمود.

و سر بریده ی آن حضرت، راهب نصرانی را دعوت به اسلام کرد.

آیا چنین امر به معروفی از غیر حسین علیه السلام، دیده یا شنیده اید، هرگز!!

 خصائص الحسینیة

از کتاب خصائص الحسینیه مرحوم آیت الله شیخ جعفر شوشتری

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

▫️ این دنیا نمےارزد به کاهی▫️

✸ خداوند در قرآن کریم مےفرماید: « وَ لِکُلِّ اُمَّةٍ اَجَلٌ فَاِذا جاءَ اَجَلُهُم لا یَسْتَأْخِرونَ سَاعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمونَ»←براے هر قوم و جمعیتی سرآمد و زمـان معینی است و هنگامے که سرآمد آنها فرا رسد، نه ساعتی از آن تاْخیر مےکنند و نه بر آن پیشی گیرند.

✸ در ذیل این آیه حدیثی است کہ مےفرماید: هنگامے کہ ملک الموت بہ سراغ شخص محتضر مےآید تا او را قبض روح کند، شخص محتضر متوجه نیت و قصد او مےشود، بہ همین خاطر بہ او مےگوید: «یک سال بہ من مهلت بده تا بروم بدهکارۍهایم را بدهم، حلالیت بطلبم، کارهایم را بکنم، وصیت بکنم، قرض هایم را صاف و صوف کنم.»

✸ ملک الموت در جواب او مےگوید: سالها بر تو گذشت و کاری نکردۍ.

مےگوید: یڪ ماه مهلت بده.

ملڪ الموت مےگوید: ماه ها بر تو گذشت و کاری نکردی.

مےگوید: یڪ شبانه روز مهلت بده.

ملک الموت مےگوید: شبانه روز برتو گذشت و کاری نکردی.

شخص محتضر مےگوید: یک ساعت مهلت بده.

ملک الموت مےگوید: ساعت ها بر تو گذشت و کاری نکردی. مهلت نمےدهد جان و او را مےگیرد.

✸ ملک الموت فقط به یک نفر مهلت داد و او هم حضرت نوح علیه السلام بود. حضرت نوح شیخ الانبیاء بود و نهصد و پنجاه سال مردم را بہ دین خـدا دعوت ڪرد. او در لحظه ی احتضار از عزرائیل تقاضایی ڪردو گفت: بہ من اجازه بده تا از آفتاب به سایہ بروم.

✸ عزرائیل اجازه داد. حضرت نوح حضرت نوح بعد از اینکه پایش را از آفتاب بہ سایه گذاشت بہ ملک الموت گفت: مےدانی برای چه این تقاضا را از تو کردم؟

ملڪ الموت گفت : نه.

✸ حضرت نوح فرمود: برای اینکه مےخواستم بہ تو بگویم تمام عمر من، کہ ۲۵۰۰ سال طول ڪشید، به همین مقدار که پایم را از آفتاب بہ سایه گذاشتند، گذشت.

✸ قرآن هم مےفرمایند: ما بعد از مرگ وقتے، وارد عرصه قیامت مےشویم. خیال مےکنیم در دنیا فقط به اندازه یه چاۍ خوردن در قهوه خانه آمدیم و رفتیم.

✸ قران می فرمایند :«کَاَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَها لَم یَلْبَثُوا اِلّا عَشِیَّةً اَوْ ضُحَاهَا» ← آنها در آن روز کہ قیام قیامت را مےبینند، چنین احساس مےکنند کہ گویی توقفشان در دنیا و برزخ جز شامگاهے یا صبح آن بیشتر نبوده است.

  حالا ما خیال می کنیم که عمـری داریم، ج در حالی که وقت مرگ متوجه می شویم که دنیا همش کشک بوده!

  منبع: ڪتاب #بدیع_الحکمة حکمت ۱۷

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت





ملاطفت و #مهربانی

مهربانی پدران نسبت به فرزندان، به ویژه #دختران، مستحب است.

امام حسین علیه السلام به بهترین وجه، این کار را انجام داد. وقتی آن حضرت خواست دختر خردسالش #سکینه را آرام کند، او را بوسید و دست نوازش بر سرش کشید؛ اما متاسفانه رفتن پدر به غم و غصه ی او افزود.

خصائص الحسینیة

از کتاب خصائص الحسینیه مرحوم آیت الله شیخ جعفر شوشتری

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




گویند، دویست نفر را
سه نفر سرباز لاغر اندام به اسارت گرفته
و به صف کرده و می بردند !
و تعدادی نظاره گر بر این جماعت اسیر
می خندیدند و با خود می گفتند ؛
ای بیچاره ها چگونه است که
این سه نفر نحیف بر شما چنین چیره گشته
و این چنین خوار شده اید ؟!!
یکی جهاندیده در میان آنان فریاد زد
که ای مردم بر ما نخندید
که آن سه نفر با هم هستند
و ما دویست نفر تنها …!
همه آزادی می خواهیم
بی آنکه بدانیم اسارت چیست !
اسارت به میله های دورمان نیست
به حصارهای در تفکرمان است…!

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت