عبدالله بن مبارک در سالی اراده رفتن به مکه داشت. روزی از کوچه ای عبور می نمود، ناگهان زنی را دید که مرغی مرده و گندیده از زمین برگرفت و در زیر چادر خود پنهان نمود.!

عبدالله گفت: ای زن این مرغ مردار را چرا برداشتی؟ زن گفت: نیازمندی و احتیاج مرا وادار کرد تا این کار را کنم! عبدالله چون این بشنید، زن را به منزل خود برد و پانصد دینار را که تهیه کرده بود به سفر حج برود به آن زن فقیر داد.

آن سال به حج نرفت. هنگامیکه حاجی ها برگشتند، او به استقبال آنها رفت. آنان می گفتند: ما ترا در سفر حج در عرفات و منی و جاهای دیگر دیده ایم.عبدالله نزد امام شرفیاب شد و ماجرای خود را نقل کرد، امام فرمود: آری خداوند بشکل تو ملکی را آفرید که زیارت خانه خدا کند.)۲)

۲. نمونه معارف ۲/۴۱۳- لئالی الاخبار ص ۲۵۳

منبع : یکصد موضوع ۵۰۰ داستان ، ج۱ ، نوشته ی سید علی اکبر صداقت ، نشر ناصر

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...