دیگر عادت کرده ام به این دردِ دلم
که سالهـــــــــــــــــاست با من است
و اگر چند روزی به سراغم نیاید
و آزارم ندهد ، در پِیَش میگردم.


اون دیگر دوست و یار من است،
از کودکی با من بوده و با من خواهد ماند
گاهی با دلم ، درد دل میکند،
گاهی میخواهم کسی نداند که به غربت مولایم اشک می ریزم به دادم می رسد و می گوید:


نگران نباشید من آزارش داده ام!!
گاهش هم شده وقتی از غصه تنهایی اشک می ریختم
به دادم رسیده
و گفته:
ناراحت نباشید
من آزارش داده ام!!
و اکنون نیز…..
،
بنظر نمی آید مرا بکشد ،
چون خود تنها میماند!!
ولی آرزو میکنم به همین درد
بمیرم.

 

 

موضوعات: ادبیات انتظار  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...