أعوذُ من کُرُباتِ السَّواحَل المَنحوس
به چشم‌های بلاخیز شاه اقیانوس

فرار میکنم از کوخ‌های خاک‌آلود
به ابرهای طهورای حضرت قدّوس

هراس وافرم از شام‌های تیره و تار
روانه کرد مرا تا حریم شمس شموس

وجوب شرعی و عقلی است این روانه شدن
برای من نه فقط! که برای گبر و مجوس

ستاره در حرمش میکند گدائی نور
و ماه از غم دوریش میخورَد افسوس

نوشته اند: «علیک الرّفیق ثمّ طریق»
شروع و ختم ره عشق: “یک سفر پابوس”

«غلام همت آنم که زیر چرخ کبود»
دمی ز دست‌ کریم رضا(ع) نشد مأیوس

هر آنچه کرد که از زلف او جدا بشوم
گرفت باد ز دستم نتیجه‌ی معکوس

خموش باش کنیسا! سکوت بانگ جرس!
خموش باش کلیسا! سکوت کن ناقوس!

سکوت، اسقف و پاپ و برهمن و خاخام!
که میرسد دم نقّاره از مناره‌ی طوس

«رواق منظر چشم من آشیانه‌ی توست»
بیا و پا بگُذار ای طبیب کل نفوس

بزرگ و کوچک و پیر و جوان و مرد و زن
تو با تمامی عشاق میشوی مأنوس

منجّمان همه مات تلألؤات تو اند
و محو صبغه ی فیروزه ای اورانوس

توئی خدای خدایان مردم یونان
که خوانده اند ترا در زبان خویش: «زئوس»

اگر به «خاتم مهر طبیب ها» شهره ست
کمی ز علم تو در سینه داشت جالینوس

 

موضوعات: امام رضا(ع)  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...