( محمد بن احمد بن عبداللّه بن قضاعه ) مکنی به ( ابو عبداللّه ) صفوانی ، از اولاد ( صفوان بن مهران جمال ) از اصحاب ( امام صادق ) علیه السلام از حُفّاظ بزرگ و دارای دانشی بسیار و مردی زبان آور بود . گویند او نه می خواند و نه می نوشت ، او دارای کتابهائی است که از حفظ املا می کرد ، از جمله کتب او کتاب الکشف والحجة وکتاب انس العالم ، وکتاب یوم و لیله و . . . می باشد .
نجاشی نوشته است او در نزد سلطان جایگاهی بزرگ داشته است علت آن هم این بود که وی با قاضی موصل در حضور ابن حمدان ( سیف الدوله حمدانی ) حکمران شیعه موصل پیرامون امامت مناظره می کرد و کار به جائی رسید که به قاضی گفت : حاضر هستی با من درباره حقانیت خود مباهله کنی ؟ قاضی به وی مهلت فردا را داد و چون فردا حضور یافتند دست خود را در دست قاضی نهاد و مباهله کردند و برخاستند و رفتند ، قاضی هر روز در دربار سیف الدوله حضور می یافت ولی پس از آن روز دیگر نیامد ، امیر سیف الدوله گفت : ببینید چه شده که قاضی نیامده است ؟
فرستاده رفت و برگشت و گفت : از همان لحظه که از جای مباهله برخاسته است تب کرده و همان دستی که برای مباهله با صفوانی دراز کرده و رم کرده و سیاه شد ، و فردای آن روز در گذشته است . این موضوع باعث شد که ابوعبداللّه صفوانی در نزد پادشاه عصر مقام و منزلتی یابد .

موضوعات: داستان های علما  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...