✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
عید شعبان


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



شیرین ترین توت ها ، پای درخت میریزد در حالی که ما برای چیدن توت های کال ، چشم به بالا ترین شاخه ها دوخته ایم…

“این است حکایت ندیدن بهترین ها”

برای صدقه دادن، توي جیبهایمان بدنبال کمترین مبلغ میگردیم..!
اونوقت ازخداوند بالاترین درجه نعمتها را هم میخواهیم…!!
چه ناچیز می بخشیم..
وچه بزرگ تمنا میکنیم…!

موضوعات: اخلاق  لینک ثابت




تأثير مداد سياه در آینده دو کودک:

اولی را تبدیل به دزدی حرفه ای کرد
و اما دومی را تبدیل به مدیربزرگترین مرکز خیریه شهرش نمود !

1-روزی در دفتر یک وکیل نشسته بودم که با بزرگترین سارق حرفه ای آشنا شدم !

ازاو پرسیدم چگونه به اینجا رسیدی؟

با تبسمی گفت :سببش مادرم بود, گفتم چگونه؟

گفت: چهارم ابتدایی بودم وروزی از مدرسه بازگشتم در حالی که مداد سیاهم گم شده بود

هنگامی که مادرم فهمید سخت مرا تنبیه کرد ومرا غیر مسوول وبی حواس و … خطاب کرد
آنقدر تنبیه مادرم برایم سخت بود که تصمیم گرفتم دیگر هیچ وقت دست خالی به خانه برنگردم!

ومدادهای دوستانم را بردارم ! روز بعد نقشه ام را عملی کردم ،وهر روز یک دو مداد کش می رفتم تا اینکه تا پایان ترم از تمامی دوستانم مداد برداشته بودم

ابتدای کار خیلی با ترس اینکار را انجام می دادم ولی کم کم بر ترس غلبه پیدا کردم
وازنقشه های زیادی استفاده کردم تا جایی که مدادها را از دوستام می دزدیدم وبه خودشان می فروختم !

بعد از مدتی اینکار برایم عادی شد ! تصمیم گرفتم کارهای بزرگتر انجام دهم وکارم را تا کل مدرسه ودفتر مدیر توسعه دادم

خلاصه آن سال برایم تمرین عملی دزدی حرفه ای بود !

تا اینکه سارق حرفه ای شدم !

2- پسرم دوم دبستان بود روزی از مدرسه بازگشت در حالی که مداد سیاهش را گم کرده بود

گفت مدادم را گم کردم.گفتم خوب چکار کردی بدون مداد؟

گفت از دوستم مداد گرفتم ! به او گفتم: خوبه ،دوستت از تو چیزی نخواست؟ خوراکی چیزی ؟

گفت :نه. چیزی از من نخواست !

گفتم پس او نیکیهای زیادی را سود کرد ،ببین چقدر زیرک است !

تو چرا اینقدر نیکی جمع نکنی؟ گفت چگونه من هم نیکی جمع کنم ؟

به او گفتم دو مداد می خریم یکی برای خودت ودیگری برای کسی که
ممکن است مدادش گم شود و آن مداد اضافی را (مداد نیکیها) مینامیم!

اون مداد را به کسی که مدادش گم ميشود می دهی وبعداز پایان درس پس می گیری!

پسرم خیلی شادمان شد و شادیش بعد از عملی کردن این پیشنهاد چند برابر شد !

طوریکه درکیفش تاشش مداد برمیداشت
که به نفرات بیشتری کمک کند ! وعجیبترآنکه سطح علمی درسش بسیار رشد کرد !

و علاقه اش به مدرسه چند برابرشد وستاره کلاسش شد ! بطوریکه همه او را صاحب مدادهای ذخیره میشناختند !

وهمیشه ازاو کمک می گرفتند !

حالا بزرگ شده وازنظر علمی درسطح عالی قرارگرفته
وتشکیل خانواده داده

واکنون صاحب بزرگترین جمعیت خیریه.
پس در تربیت مان خیلی مراقب رفتارمان باشیم !!!

موضوعات: اخلاق, خانواده و زندگی  لینک ثابت




پیرمردی هر روز تو محله می دید پسرکی با کفش های پاره و پای برهنه با توپ پلاستیکی فوتبال بازی می کند…

روزی رفت ی کتانی نو خرید و اومد و به پسرک گفت بیا این کفشا رو بپوش…

پسرک کفشا رو پوشید و خوشحال رو به پیرمرد کرد و گفت: شما خدایید؟!…

پیرمرد لبش را گزید و گفت نه!

پسرک گفت پس دوست خدایی، چون من دیشب فقط به خدا گفتم که کفش ندارم…

(دوست خدا بودن سخت نیست…

موضوعات: دینی و مذهبی, اخلاق  لینک ثابت




پادشاهی درویشی رابه زندان انداخت، نیمه شب خواب دیدکه بیگناه است، پس اوراآزاد کرد، پادشاه گفت حاجتی بخواه درویش گفت :
وقتی خدایی دارم که نیمه شب تو را بیدار میکند تا مرا ازبند رها کنی، نامردیست که ازدیگری حاجت بخواهم،،،

لحظه هايتان پُر از رحمت الهي

موضوعات: اخلاق  لینک ثابت




ﺍﻭﻝ : ﺁﻥﮐﻪ ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯼ ﯾﻮﻣﯿﻪ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﻭﻝ ﻭﻗﺖ ﺁﻥﻫﺎ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ
ﺁﻭﺭﯼ .
ﺩﻭﻡ : ﺁﻥﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺣﻮﺍﯾﺞ ﻣﺮﺩﻡ، ﻫﺮﻗﺪﺭ ﮐﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﯽ ﺑﮑﻮﺷﯽ
ﻭ ﻫﺮﮔﺰ ﻣﯿﻨﺪﯾﺶ ﮐﻪ ﻓﻼﻥ ﮐﺎﺭ ﺑﺰﺭﮒﺍﺯ ﻣﻦ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻧﯿﺴﺖ، ﺯﯾﺮﺍ ﺍﮔﺮ ﺑﻨﺪﻩ ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺣﻖ، ﮔﺎﻣﯽ
ﺑﺮﺩﺍﺭﺩ، ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻧﯿﺰ ﺍﻭ ﺭﺍ ﯾﺎﺭﯼ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻓﺮﻣﻮﺩ .
ﺳﻮﻡ : ﺁﻥﮐﻪ ﺳﺎﺩﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﮔﺮﺍﻣﯽ ﻭ ﻣﺤﺘﺮﻡ ﺷﻤﺎﺭﯼ ﻭ ﻫﺮﭼﻪ
ﺩﺍﺭﯼ، ‌ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺧﺮﺝ ﻭ ﺻﺮﻑ ﮐﻨﯽﻭ ﺍﺯ ﻓﻘﺮ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﭘﺮﻭﺍ ﻣﻨﻤﺎﯾﯽ . ﺍﮔﺮ ﺗﻬﯿﺪﺳﺖ ﮔﺸﺘﯽ، ﺩﯾﮕﺮﺗﻮ ﺭﺍ ﻭﻇﯿﻔﻪﺍﯼ ﻧﯿﺴﺖ .
ﭼﻬﺎﺭﻡ : ﺍﺯ ﺗﻬﺠﺪ ﻭ ﻧﻤﺎﺯ ﺷﺐ ﻏﻔﻠﺖ ﻣﮑﻦ ﻭ ﺗﻘﻮﺍ ﻭ ﭘﺮﻫﯿﺰ ﭘﯿﺸﻪﺧﻮﺩ ﺳﺎﺯ .
ﭘﻨﺠﻢ : ﺑﻪ ﺁﻥ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﺗﺤﺼﯿﻞ ﮐﻦ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻗﯿﺪ ﺗﻘﻠﯿﺪ ﻭﺍﺭﻫﯽ .
ﺷﺸﻢ : ﺑﺪﺍﻥﮐﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺍﻣﻮﺭ ﻣﮑﺮﻭﻩ، ﻣﻮﺟﺐ ﺗﻨﺰﻝ ﻣﻘﺎﻡ ﺑﻨﺪﻩ ﺧﺪﺍ
ﻣﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻋﮑﺲ، ﺍﻧﺠﺎﻡ
ﻣﺴﺘﺤﺒﺎﺕ، ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺗﺮﻗﯽ ﻣﯽﺑﺨﺸﺪ .
ﺍﺯ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﯿﺴﯽ ﻋﻠﯿﻪﺍﻟﺴﻼﻡ ﺳﯚﺍﻝ ﺷﺪ : ‏« ﻣﻦ ﻧﺠﺎﻟﺲ؟ ‏» ﯾﻌﻨﯽ :‏«ﺑﺎ ﭼﻪ ﮐﺲ ﻫﻤﻨﺸﯿﻦ ﺑﺎﺷﯿﻢ ‏»ﻓﺮﻣﻮﺩ : ‏« ﻣﻦ ﯾﺬﮐّﺮﮐﻢ ﺍﻟﻠﻪ ﺭﯙﯾﺘﻪ ﻭ ﯾﺰﯾﺪ ﻓﯽ ﻋﻠﻤﮑﻢ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻭ
ﯾﺮﻏّﺒﮑﻢ ﻓﯽﺍﻻﺧﺮﺓ ﻋﻤﻠﻪ‏» ﯾﻌﻨﯽ :
‏«ﺑﺎ ﮐﺴﯽ ﻫﻤﻨﺸﯿﻦ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻥ ﺍﻭ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺧﺪﺍﺑﯿﻨﺪﺍﺯﺩ، ﻭ ﺳﺨﻦ ﺍﻭ ﺑﺮ ﻋﻠﻢ ﻭ ﺩﺍﻧﺶ ﺷﻤﺎ ﺑﯿﻔﺰﺍﯾﺪ، ﻭ ﻋﻤﻞ ﺍﻭ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﺧﺮﺕ ﺗﺮﻏﯿﺐ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ ﻣﺎﯾﻞ
ﺳﺎﺯﺩ‏» . ﺍﻣﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﻃﺎﻟﺐ ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪﻣﯿﺎﻥ ﺁﻥﻫﺎ ﻭ ﻣﺤﺒﻮﺑﺸﺎﻥ ﺩﻻﻟﻪ ﺑﺎﺷﺪ . ﭼﻮﻥ ﻃﺎﻟﺐ ﺩﻧﯿﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪﺁﻥﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎﯾﺸﺎﻥ ﺑﺮﺳﺎﻧﺪ
ﻫﻔﺘﻢ : ﺑﺪﺍﻥﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺣﻖ ﻭ ﺳﻠﻮﮎ ﺍﯾﻦ ﻃﺮﯾﻖ، ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ
ﺭﺳﯿﺪﻩﺍﻡ، ﺑﻪ ﺑﺮﮐﺖ ﺑﯿﺪﺍﺭﯼ ﺷﺐﻫﺎ ﻭﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﺩﺭ ﺍﻣﻮﺭ ﻣﺴﺘﺤﺐ ﻭ ﺗﺮﮎ ﻣﮑﺮﻭﻫﺎﺕ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﻭﻟﯽ ﺍﺻﻞ
ﻭ ﺭﻭﺡ ﻫﻤﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﻋﻤﺎﻝ، ﺧﺪﻣﺖ ﺑﻪ
ﺫﺭﺍﺭﯼ ﺍﺭﺟﻤﻨﺪ ﺭﺳﻮﻝﺍﮐﺮﻡ ﺻﻠﯽﺍﻟﻠﻪﻋﻠﯿﻪﻭﺁﻟﻪﻭﺳﻠﻢ ﺍﺳﺖ .
ﻫﺸﺘﻢ : ﻋﻤﺪﻩ ﻧﻈﺮ ﺩﺭ ﺩﻭ ﻣﻄﻠﺐ ﺍﺳﺖ: ﯾﮑﯽ ﻏﺬﺍﯼ ﺣﻼﻝ، ﺩﻭﻡ ﺗﻮﺟﻪ ﺩﺭﻧﻤﺎﺯ ﻭﺍﺻﻼﺡ ﺁﻥ . ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺎﻗﯽ ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ. ﻋﻤﺪﻩ ﻫﻢّ ﺣﻘﯿﺮ،ﺍﺻﻼﺡﻗﻠﺐ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺫﮐﺮ ‏« ﯾﺎ ﺣﯽّ ﻭ ﯾﺎ ﻗﯿﻮﻡ‏» ﺳﺤﺮﮔﺎﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺳﺖ .
ﻧﻬﻢ : ﺑﯿﻦﺍﻟﻄﻠﻮﻋﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﻬﺎﺭ ﻗﺴﻤﺖ ﺗﻘﺴﯿﻢ ﮐﻨﯿﺪ : ﯾﮑﯽ ﺍﺫﮐﺎﺭ ﻭ
ﺗﺴﺒﯿﺢ، ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺩﻋﯿﻪ، ﺳﻮﻡ ﻗﺮﺍﺋﺖ
ﻗﺮﺁﻥ ﻭ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﻓﮑﺮﯼ ﺩﺭ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺭﻭﺯ ﮔﺬﺷﺘﻪ . ﺍﮔﺮ ﻣﻮﻓﻖ ﺑﻪ ﻃﺎﻋﺘﯽ ﺑﻮﺩﻩﺍﯾﺪ، ﺷﮑﺮﯼ ﮐﻨﯿﺪ؛ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍﯼ
ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺍﺑﺘﻼ ﺑﻪ ﻣﻌﺼﯿﺘﯽ ﯾﺎﻓﺘﻪﺍﯾﺪ، ﺍﺳﺘﻐﻔﺎﺭ ﮐﻨﯿﺪ .
ﺩﻫﻢ : ﺩﯾﮕﺮ ﺁﻥﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺻﺪﻗﻪ ﺩﻫﯿﺪ، ﻭﻟﻮ ﺑﻪ ﻭﺟﻪ ﻣﺨﺘﺼﺮ .
ﺷﺐﻫﺎ ﻗﺪﺭﯼ ﺩﺭ ﺑﯽﺍﻋﺘﺒﺎﺭﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﻭ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﺁﻥ ﻓﮑﺮ ﻧﻤﺎﯾﯿﺪ ﻭ ﻣﻼﺣﻈﻪ ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺎ ﺍﻫﻞ ﺩﻧﯿﺎ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺳﻠﻮﮎﻣﯽﮐﻨﺪ .
ﯾﺎﺯﺩﻫﻢ : ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺫﮐﺮ، ﺩﺭ ﺁﻏﺎﺯ ﭼﻨﺪ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﺩﻝ ﺭﺍ
ﺣﺎﺿﺮ ﮐﻨﯿﺪ ﻭ ﺑﻌﺪ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺫﮐﺮ ﺷﻮﯾﺪ .
ﺩﻭﺍﺯﺩﻫﻢ : ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮﻓﯿﻖ ﺗﻬﺠﺪ ﻭ ﮔﺸﺎﯾﺶ ﺩﺭ ﮐﺎﺭ؛ ﻫﺮ ﺻﺒﺢ ﺍﺯ
ﺗﻼﻭﺕ ﻗﺮﺁﻥ ﻣﺠﯿﺪ ﻣﺨﺼﻮﺻﺎً ﯾﺲ ﻏﻔﻠﺖ ﻣﻨﻤﺎ .
ﺳﯿﺰﺩﻫﻢ : ﺣﺮﺍﺭﺗﯽ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺍﺛﺮ ﻣﺼﺎﺣﺒﺖ ﺑﺎ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺑﺪ ﻭ ﺷﺮﻭﺭ ﺩﺭ
ﻣﺰﺍﺝ ﺁﺩﻣﯽ ﭘﺪﯾﺪ ﻣﯽﺁﯾﺪ، ﺟﺰ ﺑﻪ ﻭﺳﯿﻠﻪ ﺳﺮﺩﯼ ﻭ ﺑﺮﻭﺩﺕ ﻣﺼﺎﺣﺒﺖ ﺑﺎ ﻧﯿﮑﺎﻥ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺻﺎﻟﺢ ﺯﺍﯾﻞ ﻧﻤﯽﮔﺮﺩﺩ .
ﭼﻬﺎﺭﺩﻫﻢ : ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺮ ﺍﺣﺘﺮﺍﺯ ﺍﺯ ﻣﺠﺎﻟﺴﺖ ﺑﺎ ﻣﻨﮑﺮﯾﻦ ﺗﺄﮐﯿﺪ
ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻪﺍﻧﺪ ﺿﺮﺭﯼ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻭﺳﻮﺳﻪ به وجود می آورد، ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﺳﺎﻝﻫﺎﯼ ﺩﺭﺍﺯ ﻣﻤﮑﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺘﻮﺍﻥ ﺁﻥﺭﺍ ﺭﻓﻊ ﮐﺮﺩ

موضوعات: سخن بزرگان, اخلاق  لینک ثابت




پیرزنی در خواب خدا رو دید و به او گفت:

خدایا من خیلی تنهام، مهمان خانه من می شوی؟!

خدا قبول کرد و به او گفت که فردا به دیدنش می رود…

پیرزن از خواب بیدار شد و با عجله شروع به جارو زدن خانه اش کرد..!

رفت و چند نان تازه خرید و خوشمزه ترین غذایی که بلد بود رو پخت.

سپس نشست و منتظر ماند…

چند دقیقه بعد درب خانه به صدا در آمد…

پیرزن با عجله به سمت در رفت و اون رو باز کرد

پیرمرد فقیری بود، پیرمرد از او خواست تا به او غذا بدهد

پیرزن با عصبانیت سر فقیر داد زد و در را محکم بست

نیم ساعت بعد دوباره در خانه به صدا در آمد. پیرزن دوباره با عجله در را باز کرد

این بار کودکی که از سرما می لرزید از او خواست که از سرما پناهش دهد

پیرزن با ناراحتی در را بست و غرغرکنان به خانه برگشت

نزدیک غروب بار دیگر درب خانه به صدا در آمد

این بار نیز پیرزن فقیری پشت در بود. زن از او کمی پول خواست تا برای کودکان گرسنه اش غذا بخرد

پیرزن که خیلی عصبانی شده بود با داد و فریاد پیرزن فقیر را دور کرد

شب شد و خدا نیامد…!

پیرزن با یأس به خواب رفت و بار دیگر خدا را دید

پیرزن با ناراحتی گفت: خدایا، مگر تو قول نداده بودی که امروز به دیدنم خواهی آمد؟!

خدا جواب داد:

بله، من امروز سه بار به دیدنت آمدم اما تو هربار در را به رویم بستی…!

آنهایی که به بیداری خداوند اعتماد دارند ، راحت تر می خوابند . . .یک جمله زیبا از طرف خدا :“قبل از خواب دیگران را ببخش ومن قبل از اینکه بیدار شوید ، شما را می بخشم.خدایا! آنچه که دادی تشکر! ! آنچه که ندادی تفکر!به آنچه که گرفتی تذکر!که:داده ات نعمت!نداده ات حکمت!و گرفته ات عبرت است!یا رب؛ آنچه خیر است تقدیر ما کن!وآنچه شر است از من و دوستانم جدا کن.

دست هایم به آرزوهایم نرسید آنها بسیار دورند !
اما درخت سبز صبرم می گوید : امیدی هست ؛ دعایی هست ؛ خدایی هست …

موضوعات: اخلاق, داستان  لینک ثابت




آيت الله مجتهدي تهراني:

وضو مي‌گيري، اما در همين حال اسراف مي‌کني
نماز مي‌خواني اما با برادرت قطع رابطه مي‌کني
روزه مي‌گيري اما غيبت هم مي‌کني
صدقه مي‌دهي اما منت مي‌گذاري
بر پيامبر و آلش صلوات مي فرستي اما بدخلقي مي کني
دست نگه دار بابا جان!

ثواب‌هايت را در کيسهٔ سوراخ نريز…..

چه تعبيرزيبايي…

 

موضوعات: سخن بزرگان, اخلاق  لینک ثابت




دعوا شده بود
آقا امیرالمومنین(ع) رسید
گفت:آقای قصاب بذار بره!
قصاب گفت به تو ربطی نداره ودستشو برد بالا محکم گذاشت تو صورت حضرت علی(ع)
آقا سرشو انداخت پایین و رفت
(زمان خلافت)
مردم ریختند و گفتند فهمیدی کیو زدی؟!
قصاب گفت نه فضولی میکرد زدمش
گفتند زدی تو گوش حضرت علی(ع)خلیفه مسلمین
قصاب ساتور رو برداشت ودستشو قطع کرد
گفت دستی که بخوره توی صورت حضرت علی (ع) مال من نیست…
جیگرشو داری یه چیزی بهت بگم؟؟؟
امام زمان(ع)فرمودند:
باهرگناهی که میکنی یه سیلی تو صورت من میزنی!!!!
….

حضرت علی” فرمودند: وقتی یک انسان جوان توبه می کند از مشرق تا مغرب قبرستان ها برای چهل روز از عذاب قبر نجات داده میشوند.
حضرت علی می‌فرمایند: نورانی شود چهره کسی که این حدیث را به دیگران می‌رساند.

موضوعات: اخلاق, روایات  لینک ثابت