فرزند کوهستانم و از نسل باران
دارم نشاط دیگری با چشمه ساران

رودخانه و جنگل صفای دیگری داشت
کوه دنا حال و هوای دیگری داشت

برف حواشی اندک اندک آب می شد
احساس ما هم بستر مهتاب می شد

ما صبحگاهان با طنین بانگ هی هی
تا قله دنا را طی کنیم طی

شاهین زنوک قله اش پرواز می کرد
آهو به روی صخره هایش ناز می کرد

اوراق گل را شبنمی غماز می کرد
قمری نوای دیگری از ساز می کرد

مردیم و با مردانگی ها آشناییم
فرزند آریوبرزن از نسل دناییم

در کشمکش های زمانه مرد هستیم
داماد رنجیم و عروس درد هستیم

اسکندر یونان را ما راه بستیم
ما لشکر محمود افغان را شکستیم

ما مردمی دریا دل و شیر اوژن هستیم
ما صاحب اسطوره های بیژن هستیم

یاد نبرد سخت تنگ تامرادی
دشمن گریخت از مهلکه با نامرادی

مهمان نوازی خصلت ممتازمان است
آهنگ بِرنو بانگ طبل و سازمان است

اصل صفا بودیم و دور از کینه هستیم
یکرنگ تر از آب چون آینه هستیم

ما را میان دشت احساس آفریدند
ما را به شیر پاک مادر پروریدند

ما لابه لای بید مجنون تاب خوردیم
ما از زلال آفرینش آب خوردیم

ما با صدای پای اسبان خو گرفتیم
ما انس با رقصیدن آهو گرفتیم

ما سرزمین خانه مان را دوست داریم
ما ساقی میخانه مان را دوست داریم

ما با بلوط ریشه در خاک آشناییم
با برف و باران نمناک آشناییم

با مرثیه ، با شعر غمناک آشناییم
با کعبه دل زمزم پاک آشناییم

ما با طنین نی لبک های شبانی
خواندیم شعر دلنواز زندگانی

در راه دین صد لاله نو رسته داریم
یک شاخ نه ، یک برگ نه ، گلدسته داریم

بر پهن دشت سینه هامون نوشتیم
از دجله و اروند و تا کارون نوشتیم

خیبر گشا بدر آفرین چابک سواریم
دشمن ستیز و پر دل و رستم تباریم

فریدون داوری

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...