✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
"چادرت" ؛ به اندازه کافی مظلوم هست پس مظلوم ترش نکن...


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



بهترین اسوه و الگوی رفتاری برای ما انسان‌ها، ائمه اطهار(علیهم‌السلام) هستند. آن بزرگواران نیز همانند دیگران در زندگی با مشكلاتی روبرو می‌شدند، ولی با برخورد كریمانه و صبورانه که نشان‌گر گذشت و صبر این امامان بود، با مشکلات کنار می‌آمدند.
توجه به اخلاق کریمانه امام حسن(علیه‌السلام) در زمینه صبر برای همه درس آموز است. از آن‌جا که لازمه تربیت، صبر است و متاسفانه بسیاری از پدر و مادرها در مسائل خانوادگی تحمل ندارند و زود عصبانی می‌شوند، تربیت فرزندان به خوبی انجام نمی‌شود؛ در حالی كه برای تربیت فرزندان باید بسیار صبر و حوصله داشت. هم‌چنین مهربانی امام حسن(علیه‌السلام) مثال زدنی است، با همه مهربان بودند از جمله زیر دستانشان و حتی با دشمنانشان با مهربانی و عطوفت رفتار می‌کردند.
«انس‌بن‌مالک» مى‌گوید: «روزی در محضر امام بودم که یکی از کنیزان ایشان با شاخه گلی در دست وارد شد و آن گل را به امام تقدیم کرد، حضرت گل را از او گرفت و با مهربانی به او فرمود: برو تو آزادی، من که از این رفتار حضرت شگفت‌زده بودم، گفتم: «ای فرزند رسول خدا، این کنیز تنها یک شاخه گل به شما هدیه کرد. آن‌گاه شما او را آزاد می‌کنید؟!» امام در پاسخ فرمود: «خداوند بزرگ و مهربان به ما فرموده است: «وَ إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلي‏ کُلِّ شَيْ‏ءٍ حَسيباً ‏[نساء/ 86] و چون به شما تحیّت و درودی گفته شد، شما تحیّتی نیکوتر از آن یا همانند آن را بگویید، که بی‌تردید خداوند حسابرس همه چیز است». سپس فرمود: « پاداش در برابر مهربانی او نیز آزادی‌اش بود».[1]
درسیره تربیتى امام حسن(علیه‌السلام) مسائل تربیتى و نکات‌ریز، روان‌شناختى قابل توجه‌‌اى دیده می‌شود که می‌‏تواند به عنوان الگو و روش صحیح تعلیم و تربیت کودکان مطرح شود.
امام حسن مجتبى(علیه‌السلام) همان شخصی است که در دامان رسالت تربیت یافته است، پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله)در مورد وى فرمود: «حسن پسر من است، او از من است، او نور چشم من و روشنایى قلب من می‌‏باشد، او میوه جان من است، او سید و آقاى جوانان اهل‌بهشت است، او حجت خدا بر امت من می‌‏باشد، دستورات او دستورات من و سخن او سخن من است، کسى که از او پیروى کند، از من است و کسى که با دستورات او مخالفت کند از من نیست».[2]
اخلاق نیکوی وی‌ و خصلت‌های‌زیبای ایشان چنان می‌درخشد که حتى دشمنانش را نیز به اعجاب و تحسین واداشته است. «ابن‌حجر‌عسقلانى» از دانشمندان اهل سنت می‌‏نویسد: «هنگامى که حسن بن على(علیه‌السلام) از دنیا رفت، یکى از دشمنان سرسخت آن حضرت، در تشییع جنازه او گریه مى‏‌کرد. حسین بن على(علیه‌السلام) به او گفت: «تو با آن همه اذیت و آزار و مخالفت که در مورد برادرم روا مى‌‏داشتى باز هم گریه مى‌‏کنى؟» او گفت: «من به کسى بدى مى‌‏کردم و آزارش مى‏‌دادم که صبورتر و حلیم‌‏تر از این کوه‌ها بود».[3]
از منظر امام حسن مجتبى(علیه‌السلام) پدر و مادر در شکل‏‌گیرى شخصیت فرزندان اساسى‌‏ترین نقش را دارند، به همین خاطر آن حضرت به مردى که در مورد خواستگاران دخترش از آن حضرت نظرخواهى مى‌‏کرد، به نقش پدر آینده و مدیر خانواده اشاره کرده و فرمود: «براى همسرى دخترت، مردى با تقوا و مؤمن برگزین، زیرا اگر او دختر تو را دوست بدارد وى را احترام خواهد کرد و اگر خوشایند او نباشد، به وى ظلم نمى‏‌کند».[4]
امام حسن مجتبى(علیه‌السلام) در مورد اهمیت تربیت معنوى و روحى مى‏‌فرماید: «تعجب مى‌‏کنم از فردى که در غذاى جسمانى خود فکر مى‏‌کند(که سالم و بهداشتى و پاکیزه باشد) اما در غذاى روح و جان خویش نمى‏‌اندیشد».[5]
از این حدیث یاد می‌گیریم، هم‌چنان که برای بهداشتی بودن غذایمان فکر می‌کنیم و اجازه نمی‌دهیم میکروب‌ها به بدن‌مان نفوذ کند، در مورد اخلاق و رفتار و افکارهای زشت نیز باید این‌گونه باشیم، چرا که اخلاق زشت و ناپسند، مانند میکروب می‌باشد وقتی در روح روان ما نفوذ کند روح‌مان را دچار آلودگی‌ها می‌کند‌ و آثار خیلی بدی در روح‌مان خواهد داشت؛ درنتیجه باید به این اهمیت بدهیم و نگذاریم روح و روان‌مان آلوده چنین خصایص و افکار زشتی شود.
از موفق‌‏ترین شیوه‏‌هاى تربیتى امام، تشویق و ترغیب افراد است. این شیوه محرکى بسیار قوى در تغییر رفتار به سوى اهداف مطلوب تربیتى است. نقل شده روزى آن حضرت غلام جوانى را دید که ظرف غذایى را در جلوی خود دارد، او لقمه‌ای از آن مى‏‌خورد و لقمه دیگر را به سگى که نزدیک او نشسته بود مى‏‌داد. امام حسن(علیه‌السلام) پرسید: «چرا چنین مى‏‌کنى؟»
پسر نوجوان پاسخ داد: من خجالت مى‌‏کشم که خودم غذا بخورم و این سگ گرسنه بماند.
حضرت خواست که به این غلام مهربان، پاداشى نیکو عنایت کند به این جهت او را به خاطر این عمل نیک، از مولایش خرید و آزاد کرد و باغى را که در آن کار مى‏‌کرد خریده و به او بخشید».[6]
درنتیجه: برای اینکه بتوانیم از وقت‌مان استفاده کافی داشته باشیم و همه خطاها را تجربه نکنیم، بهتر است از الگوی‌های رفتاری امامان‌مان مخصوصاً امام حسن مجتبی(علیه‌السلام) برای تربیت فرزندان و برای سعادت و خوش‌بختی خودمان به کار بگیریم.

——————————————————–
پی‌نوشت
[1]. المناقب، ج 4، ص 18.
[2]. بحار الانوار، ج 28، ص 39.
[3]. تهذیب التهذیب، ج 2، ص 259.
[4]. مکارم الاخلاق، ص 233.
[5]. بحارالانوار، ج 1، ص .218
[6]. البدایة و النهایه، ج 8، ص 38.

موضوعات: امام حسن و امام حسین (ع)  لینک ثابت




امام حسن(ع) نسبت به دردمندان و تیره‌بختان جامعه بسیار دلسوز بودند و با خرابه‌نشینان دردمند و اقشار مستضعف و کم‌درآمد همراه و همنشین می‌شدند و دردِ دلِ آن‌ها را با جان و دل می‌شنیدند و به آن ترتیب اثر می‌دادند، و در این حرکت انسان ‌دوستانه جز خداوند را مدّنظر نداشتند. هیچ فقیر و مسکینی از در خانه حضرت ناامید برنگشت و حتّی خود ایشان به سراغ فقرا می‌رفتند و آن‌ها را به منزل دعوت می‌کردند و به آن‌ها غذا و لباس می‌دادند.(۱)

مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم درباره اینکه چرا به امام حسن مجتبی(ع) کریم اهل بیت(ع) می‌گویند، اینچنین می‌نویسی:
امام حسن(ع) تمام توان خویش را در راه انجام امور نیک و خداپسندانه به کار می‌گرفت و اموال فراوانی در راه خدا می‌بخشید. مورخان و دانشمندان در شرح حال زندگانی پر افتخار ایشان، بخشش‌های بی‌سابقه و انفاق‌های بسیار بزرگ و بی‌نظیری ثبت کرده‌اند. آن حضرت در طول عمر خود دو بار تمام اموال و دارایی خود را در راه خدا خرج کردند و سه بار نیز ثروت خود را به دو نیم تقسیم کردند و نصف آن را در راه خدا به فقرا بخشیدند.(۲)
از ابن شهر آشوب روایت شده که روزی امام حسن(ع) بر جمعی از گدایان گذشت که پاره‌ای چند از نان خشک‌ها را بر روی زمین گذاشته‌اند و می‌خورند، چون نظر ایشان به آن حضرت افتاد از امام دعوت کردند و حضرت از اسب پیاده شدند و فرمودند: «خدا متکبّران را دوست نمی‌دارد» و با ایشان نشستند و از طعام ایشان تناول کردند و سپس از همه گدایان خواستند که برای صرف غذا به خانه حضرت بروند و حضرت با غذاهای خوب از ایشان پذیرایی کرده و به همه آن‌ها لباس‌های مناسب هدیه دادند.(۳)
تاریخ از بخشندگی‌های امام حسن(ع) داستان‌های فراوان به یاد دارد، مثلاً روزی عربی به نزد ایشان آمد و درخواست کمک کرد و امام دستور دادند که آنچه موجود است به او بدهند و قریب ده هزار درهم موجود را به آن اعرابی بخشیدند.(۴)
روایات تاریخی مربوط به بخشش‌های آن حضرت فراوان است که ذکر تفصیلی آن‌ها مناسب این نوشته نیست، وقتی از خود امام پرسیدند، چرا هرگز سائلی را ناامید بر نمی‌گردانید؟ فرمودند: «من هم سائل درگاه خداوند هستم و می‌خواهم که خدا مرا محروم نسازد و شرم دارم که با چنین امیدی سائلان را ناامید کنم، خداوندی که عنایتش را به من ارزانی می‌دارد، می‌خواهد که من هم به مردم کمک کنم».(۵)
به خاطر این بخشندگی‌ها و کارهای نیکی که از سوی امام حسن(ع) در مسیر خیر، احسان و کمک به طبقات درمانده و نیازمند انجام می‌گرفت، آن حضرت را کریم اهل بیت لقب داده اند و با توجه به کرامت‌ها و بخشش‌های کم‌نظیر و گاهی بی‌نظیر آن امام بزرگوار لقب «کریم» برازنده آن حضرت است.
پی‌نوشت‌ها:
۱. زمانی، احمد، حقایق پنهان، نشر دفتر تبلیغات اسلامی، قم، چاپ اوّل، سال ۱۳۷۵، ص ۲۶۸.
۲. قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، انتشارات هجرت، چاپ هشتم، ۱۳۷۴، قم، ج۱، ص ۴۱۷ ـ پیشوایی، مهدی، سیره ی پیشوایان، نشر مؤسسة تحقیقاتی امام صادق، چاپ دوّم، ۱۳۷۴، ص ۹۰.
۳. مجلسی، محمد باقر، جلاء العیون، نشر انتشارات علمیه اسلامیه، ص ۲۴۱.
۴. قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، پیشین، ص ۴۱۸.
۵. قرشی، باقر شریف، زندگانی امام حسن ـ علیه السّلام ـ ، ترجمه ی فخر الدین حجازی، تهران: نشر بعثت، چاپ اوّل، ۱۳۷۶، ص۱۳۵.
فارس
مشاهده سایت

موضوعات: امام حسن و امام حسین (ع)  لینک ثابت




 

امام حسن(علیه‌السلام) اولین ثمره زندگی مشترک اميرالمومنین و فاطمه‌ زهرا (علیهماالسلام) در شب نيمه ماه رمضان سال سوم هجرت در مدينه متولد شد. رسول اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) بلا فاصله پس از ولادتش، او را در آغوش گرفت و برای او گوسفندی قربانی کرد، سرش را تراشيد و هم‌وزن موی سرش - که يک درهم و اندی بود - نقره به مستمندان داد، سپس فرمود تا سرش را عطر آگين کنند؛ از آن هنگام به بعد آيين عقيقه و صدقه دادن به هم‌وزن موی سر نوزاد، سنت شد.[1]
كمالات انسانى
امام حسن(علیه‌السلام) در كمالات انسانى یادگار پدر و نمونه كامل جدّ بزرگوار خود بود. تا پیغمبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) زنده بود، او و برادرش حسین در كنار آن حضرت جاى داشتند، گاهى آنان را بر دوش خود سوار مى‌كرد و مى‌بوسید و مى‌بویید.[2] از پیغمبر اكرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) نقل شده كه درباره امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام) فرمودند: «این دو فرزند من، امام هستند خواه برخیزند و خواه بنشینند».[3]
حكاياتي و کراماتی از زندگانی امام حسن مجتبی(علیه‌السلام)
1. روییدن رطب تازه بر نخلی خشک
امام جعفر صادق(علیه‌السلام) فرمود: «حضرت امام حسن مجتبى(علیه‌السلام) در یکى از سفرهاى خود براى حج، با بعضى از افرادى که معتقد به امامت «زبیر» بودند؛ هم‌سفر شد. کاروانیان در مسیر راه، در محلّى جهت استراحت فرود آمدند؛ و در آن مکان درخت خرماى خشکیده‌اى وجود داشت که در اثر بى آبى خشک شده بود، حضرت کنار آن درخت خرما رفت و نشست، در این میان یکى از همان افرادی که به امامت زبیر معتقد بود به آن حضرت نزدیک حضرت شد؛ و کنارش نشست. پس از مدتی سر خود را بالا کرد و پس از نگاهى به شاخه‌هاى خشکیده نخل، گفت: اى کاش این نخل رطب مى‌داشت؛ و مقدارى از آن را می‌خوریم.
امام حسن مجتبى(علیه‌السلام) فرمود: آیا اشتها و علاقه به آن دارى؟
آن شخص زبیرى گفت: آرى، پس حضرت دست‌هاى مبارک خود را به سوى آسمان بلند کرد و دعائى را زمزمه نمود، ناگهان در یک چشم به هم زدن نخل خشکیده، سبز و شاداب گردید و در همان حال رطب‌هاى بسیارى بر آن روئید.
در همین موقع ساربانى که همراه قافله بود و کاروانیان از او شتر کرایه کرده بودند، هنگامى که این کرامت و معجزه را دید، در کمال حیرت و تعجّب گفت: این سحر و جادوى عجیبى است!امام(علیه‌السلام) فرمود: خیر، چنین نیست؛ بلکه دعاى فرزند پیغمبر(صلى‌لله‌علیه‌وآله) است که مستجاب گردید.
پس افراد کاروانى که همراه حضرت بودند، همگى از آن خرماهاى تازه خوردند. و آن درخت تا مدّت ها سبز و خرّم بود و مردمان رهگذر از خرماهاى آن استفاده مى‌کردند.[4]
2. بخشش مال فراوان
شخصی خدمت امام حسن(علیه السلام) رسید و عرض کرد: ای فرزند امیرالمومنین(علیه‌السلام) تو را به خدایی که به شما نعمت فراوان داده، به فریاد من برس که دشمنی ستم‌کار دارم که نه حرمت پیران را پاس می‌دارد و نه به صغیران رحم می‌کند. حضرت فرمودند: «این دشمنی که گفتی کیست تا داد تو را از او بگیرم؟»
عرض کرد: دشمن من، فقر و پریشان حالی است.
حضرت اندکی سر به زیر افکندند و سپس به خدمت‌کار خود فرمودند: «آن‌چه مال در نزد تو موجود است، بیاور». او نیز پنج هزار درهم آورد و به آن مرد داد.[5]
3. داوری امام حسن(علیه‌السلام)
عصر خلافت امیرالمومنین(علیه‌السلام) بود، قصابی که چاقوی خون‌آلود در دست داشت، را در خرابه‌ای دیدند و در کنار او جنازه خون آلود شخصی افتاده بود، قرائن نشان می‌داد که قاتل آن، همین قصاب است، او را دست‌گیر کرده و به حضور امیرالمومنین(علیه‌السلام) آوردند. امیرالمومنین(علیه‌السلام) به قصاب فرمود: در مورد کشته شدن آن مرد، چه نظر داری؟ قصاب گفت: من او را کشته‌ام .
امام بر اساس ظاهر جریان، و اقرار خود قصاب، دستور داد تا قصاب را ببرند و قصاص کنند. در این حال قاتل حقیقی با شتاب به دنبال مامورین دوید و به آن‌ها گفت: عجله نکنید و این قصاب را به حضور امیرالمومنین(علیه‌السلام) بازگردانید.
مامورین او را باز گرداندند، قاتل حقیقی آمد و گفت: ای امیرالمومنین(علیه‌السلام) سوگند به خدا، قاتل آن شخص این قصاب نیست، بلکه من قاتلم. امام به قصاب فرمود: «چه موجب شد که تو اعتراف کردی؟
قصاب گفت: من از مامورین ترسیدم، ولی حقیقت این است که من گوسفندی را نزدیک آن خرابه سر بریدم، سپس با همان چاقو که در دستم بود برای قضای حاجت رفتم وجنازه بخون آغشته آن مقتول را در آن‌جا دیدم، در حالی که بسیار ترسیده بودم برخاستم، در همین هنگام این گروه سر رسید و من‌را به عنوان قاتل دست‌گیر کرد.
امیرالمومنین(علیه‌السلام) فرمود: این قصاب و این شخص که خود را قاتل معرفی می‌کند را به حضور امام حسن(علیه‌السلام) ببرید تا او قضاوت نماید». مامورین آن‌ها را نزد امام حسن(علیه‌السلام) آوردند و جریان را به عرض ‍ رساندند. امام حسن(علیه‌السلام) فرمود: به امیرالمومنین(علیه‌السلام) عرض کنید، اگر این مرد قاتل، آن شخص را کشته است، در عوض جان قصاب را حفظ نموده است.
آن‌گاه هم قاتل و هم آن قصاب را آزاد نمود، و دیه مقتول را از بیت‌المال به ورثه او عطا فرمود. به این ترتیب، ارفاق و تشویق اسلام شامل حال آن قاتل شد که مردانگی کرد و موجب نجات یک نفر بی‌گناه گردید، و با این کار جوانمردانه‌اش، تا حدود زیادی گناه خود را جبران نمود.[6]
—————————————————————–
پی‌نوشت
[1]. منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ج 1، ص 13
[2]. مناقب،ج3و،289،281
[3]. علل الشرایع، ج ۱، ص ۲۱۱، باب ۱۵۹،
[4]. دیدار آشنا، ش 96 و 97، رمضان 1429هـ.ق، ص7.
[5]. سید محمد رضا غیاثی کرمانی، سیره اخلاقی امام حسن مجتبی(علیه السلام)، مؤسسه انتشارات حضور، 1385، چ1، صص24و25؛ به نقل از: بحارالانوار، ج43، ص 350
[6]. تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 620.

 

موضوعات: امام حسن و امام حسین (ع)  لینک ثابت




از کاف کریم است که میمش زیباست

از کاف کریم است که میمش زیباست
بِسْمِ الَّهِ هر سوره رحیمش زیباست
ما کانَ مِنَ اَللّهْ همان آقا که…
بر سفره ی ما دست کریمش زیباست
در منزل خورشید شکوهی دارد
ماهی که در این ماه شمیمش زیباست
وَالشَّمْسِ رخش نور به عالم داده
این کوه جواهر زر و سیمش زیباست
با گردِ کفِ پایِ حسن پیدا شد
ماهی که در آن طلعتِ نیمش زیباست
از کودکی ام نوکر خانش بودم
ارباب هم از نوع قدیمش زیباست
آن یار قدیمی که نمک داد مرا
بی واسطه لطفِ مستقیمش زیباست
آقای کریمِ بی حرم در دلها
اَلْحَقُّ وَ اَلْاِنْصافْ حریمش زیباست
مَنْ ماتَ عَلی’ حُبِّ حَسَنْ،ای«خادم»!
مَنْ ماتَ مِنَ اَلْعِشْقْ نسیمش زیباست

 

موضوعات: امام حسن و امام حسین (ع)  لینک ثابت




 

 نقل ﺷﺪﻩ ﺍﻣﺎﻡ ﻣﺠﺘﺒﯽ(ع) ‏ﺑﺮ ﻓﺮﺍﺯ ﻣﻨﺒﺮ ﺧﻄﺒﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪند ، و ﭼﺸﻤﻬﺎ ﺣﯿﺮﺍﻥ ﻭ ﺟﻤﻌﯿﺖ ﺳﺮﺍﭘﺎﮔﻮﺵ ﻭ ﻣﺤﻮ ﺳﺨﻨﺎﻥ ﺍﻣﺎﻡ ‏(ع) بودند ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮐﻼمشان ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪ.

ﻣﻌﺎﻭﯾﮥ ﻣﻠﻌﻮﻥ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻭﺿﻌﯿﺖ ﺧﯿﻠﯽ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺑﻮﺩ ﻭﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭﯼ ﻭ ﻋﻈﻤﺖ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﺪ، ﺭﻭ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﮐﺮﺩ ﻭﮔﻔﺖ:ﯾﺎ ﺍﺑﺎﻣﺤﻤﺪ! ﻗﺮﺁﻥ ﻣﯿﻔﺮﻣﺎﯾﺪ:

(ﻻﺭﻃﺐ ﻭﻻﻳﺎﺑﺲ ﺍﻻ ﻓﻲ ﻛﺘﺎﺏ ﻣﺒﻴﻦ) (ﻫﻴﭻ ﺗﺮ ﻭ ﺧﺸﻜﻲ ﻧﻴﺴﺖ ﻣﮕﺮ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺑﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻭﺍﺿﺢ ﺍﺳﺖ) ‏ (ﯾﻌﻨﯽ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ ﺁﻣﺪﻩ ‏) ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺍﺩﻋﺎ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺤﺘﻮﯾﺎﺕ ﻗﺮﺁﻥ ﺑﺎﺧﺒﺮﯾﺪ ..! ﭘﺲ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﯽ ﺑﮕﻮﯾﯽ:

ﯾﮑﺪﻓﻌﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺭﯾﺶ ﺑﺮﺩ ﻭﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﺍﺳﺘﻬﺰﺍﺀ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻗﺮﺁﻥ ﻭ ﺍﻣﺎﻡ ﮔﻔﺖ‏:

ﺭﺍﺑﻄﮥ ﺭﯾﺶ ﻣﻦ ﻭ ﺭﯾﺶ ﺗﻮ ﮐﺠﺎﯼ ﻗﺮﺁﻥ ﺁﻣﺪﻩ ؟!

ﺍﺷﺮﺍﻑ ﺣﺎﺿﺮﻫﻤﻪ ﺧﻨﺪﯾﺪﻧﺪ .. ‏ (ﺭﯾﺶ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻦ(ع) ﭘﺮﭘﺸﺖ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﺭﯾﺶ ﻣﻌﺎﻭﯾﻪ ﮐﻢ ﻭﮐﻮﺳﻪ ﻭﺍﺭ‏) ﺍﻣﺎﻡ ﻣﺠﺘﺒﯽ(ع) ﻓﺮﻣﻮﺩند ﻣﮕﺮ ﻧﺨﻮﺍﻧﺪﻩ ﺍﯼ:

“(ﻭَ ﺍﻟْﺒَﻠَﺪُ ﺍﻟﻄَّﻴِّﺐُ ﻳﺨَْﺮُﺝُ ﻧَﺒَﺎﺗُﻪُ ﺑِﺈِﺫْﻥِ ﺭَﺑِّﻪِ ﻭَ ﺍﻟَّﺬِﻯ ﺧَﺒُﺚَ ﻟَﺎﻳﺨَْﺮُﺝُ ﺇِﻟَّﺎ ﻧَﻜِﺪًﺍ …)” ﺯﻣﯿﻦ ﭘﺎﮐﯿﺰﻩ ﮔﯿﺎﻫﺶ ﺑﻪ ﺍﺫﻥﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ‏(ﺧﻮﺏ ﻭ ﭘﺮ) میرﻭﯾﺪ ﺍﻣّﺎ ﺯﻣﯿﻦ ﺧﺒﯿﺚ ﺷﻮﺭﻩ ﺯﺍﺭ، ﺟﺰ ﮔﯿﺎﻩ ﮐﻢ ﻭ ﺑﯽ ﺍﺭﺯﺵ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﺪ … “ﺳﻮﺭﻩ ﺍﻋﺮﺍﻑ، ﺁﯾﻪ ۵۸” ﺟﻤﻌﯿﺖ ﻣﻨﻔﺠﺮ ﺷﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺯﺩﻧﺪ ﺯﯾﺮ ﺧﻨﺪﻩ …،

ﻋﻤﺮﻋﺎﺹ ﻣﻠﻌﻮﻥ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ ﻏﺶ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ، ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺑﻪ ﻣﻌﺎﻭﯾﻪ ﮔﻔﺖ : ﻣﮕﺮ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﮕﻔﺘﻪ ﺍﻡ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺩﺭﻧﯿﻔﺖ ﮐﻪ ﺯﺑﺎﻧﺸﺎﻥ ﺷﻤﺸﯿﺮ اﺳﺖ ﻭ ﻋﻠﻤﺸﺎﻥ ﮐﺎﻣﻞ …

ﻣﻌﺎﻭﯾﻪ ﺑﺎ ﺍﻋﺼﺎﺏ ﺧﺮﺍﺏ ﻟﮕﺪﯼ ﺯﺩ ﺑﻪ ﻋﻤﺮﻋﺎﺹ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺠﻠﺲ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺭﻓﺖ…

ﺑﺮﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺯ ﮐﺘﺎﺏ ﺗﻔﺴﯿﺮ ﺳﻮﺭﻩ ﻧﺤﻞ ﺍﺯ ﺗﺎﻟﯿﻔﺎﺕ ﺁﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺿﯿﺎﺀﺁﺑﺎﺩﯼ ﺻﻔﺤﻪ 354

 

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

موضوعات: امام حسن و امام حسین (ع)  لینک ثابت




یا کریم اِبنُ الکَریم
. كلبُك بِبابِک
.
عَن نَجیحٍ قـالَ: رَاَیْتُ الْحَسَنَ بْنَ عَلىٍّ علیه السلام یَاکُلُ وَ بَیْنَ یَدَیْهِ کَلْبٌ، کُلَّما أَکَلَ لُقْمَةً طَرَحَ لِلْکَلْبِ مِثْلَها، فَقُلْتُ لَهُ: یَا بْنَ رَسُولِ اللّه ِ أَلا أَرْجِمُ هذَا الْکَلْبَ عَنْ طَعامِکَ؟ قالَ علیه السلام : دَعْهُ اِنّى لاََسْتَحْیى مِنَ اللّه ِ أَنْ یَکُونَ ذُورُوحٍ یَنْظُرُ فى وَجْهى وَ أَنَا آکُلُ ثُمَّ لا أُطْعِمُهُ.
. [مسند امام مجتبى علیه السلام، ص ۱۳۰]
بحارالانوار جلد 43 صفحه 352
.
نجیح گفت امام حسن (ع) را دیدم که غذا میل می فرمود و سگی در پیش روی او بود ، هر وقت لقمه ای برای خود بر می داشت مثل آن را نیز برای آن سگ می انداخت.من عرض کردم ای پسر رسول خدا (ص) آیا اجازه می دهی که این سگ را از اینجا دور کنم ، فرمود : بگذار باشد من از خداوند عزوجل حیا می کنم که جانداری روبروی من حاضر باشد و به من نگاه کند و من چیزی بخورم و به او نخورانم.

موضوعات: امام حسن و امام حسین (ع)  لینک ثابت




غلام حسنم

خاک تربت بگذارید درون کفنم
تا بدانند همه گریه کن و سینه زنم

 

پیش چشم همه ی عالمیان در محشر
فاش گویم ایها الناس “غلام حسنم”


یا کریم اهل البیت

موضوعات: امام حسن و امام حسین (ع)  لینک ثابت





زمان خلافت معاويه بود، او با دسيسه هاي گوناگون بر مناطق اسلامي مسلط شده بود، آن گونه كه خود را بي رقيب مي دانست (چرا كه حضرت علي (علیه السلام) به شهادت رسيده بود و امام حسن (علیه السلام) را نيز به انزواي تحميلي در مدينه كشانده بودند). معاويه سفري به حجاز كرد، در اين سفر به مدينه وارد شد، و در مسجد در ميان جمعيت به منبر رفت و سخنراني كرد، در اين سخنراني به ناسزاگوئي و دهن كجي به مقام مقدس علي (علیه السلام) پرداخت .
امام حسن (علیه السلام) در بين سخنراني معاويه ، برخاست و پس از حمد و ثنا فرمود: خداوند هيچ پيامبري را به پيامبري مبعوث نكرد مگر اينكه در دودمان او وصي قرار داد، و هيچ پيامبري نبود مگر اينكه دشمني از مجرمين داشت ، و بي گمان علي (علیه السلام) وصي رسول خدا (صلی الله علیه واله) بود و من پسر همين علي (علیه السلام) هستم ، اما تو (اي معاويه) پسر صخر هستي ، جد تو حرب است ولي جدّ من رسول خدا (صلی الله علیه واله) است ، مادر تو هند است و مادر من حضرت فاطمه (سلام الله علیها) است ، جدّه من حضرت خديجه (سلام الله علیها) است ، و جدّه تو نثيله است (با توجه به اينكه هند و نثيله به ناپاكي مشهور بودند) . آنگاه فرمود: فلعن الله الامنا حسبا و اقدمنا كفرا و اخملنا ذكرا: پس ‍ خداوند لعنت كند آن كس را كه در بين ما از نظر حسب و شرافت خانوادگي پست است ، و پيشتاز كفر بوده و غافل از ياد خدا است . …همه حاضران در مسجد گفتند: آمين . معاويه سرافكنده شد و سخن خود را ديگر ادامه نداد و از منبر پائين آمد.
داستان دوستان / محمد محمدي اشتهاردي

موضوعات: امام حسن و امام حسین (ع)  لینک ثابت
1 2 ...3 5 7