✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
سعودیه و دستهای پنهان دیگر


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 




آیا امام رضا(ع) اگر الآن حاضر بودند راضی به زرق و برق صحن و سرایش بودند؟


1. به یقین امام رضا(ع) در زندگانی خود راضی به داشتن قصری که آجرهایش از طلا باشد نبودند، اما با این وجود ایرادی ندارد که دوستان آن‌حضرت، برای آسایش زائران، محیط وسیعی را تدارک ببینند؛ چون امام(ع) وظیفه‌ای دارد و دوستان و ارادت‌مندان او هم وظیفه‌‌ای دارند. به علاوه این نوعی تعظیم شعائر الله و اظهار ارادت به امام معصوم(ع) است. از طرفی چه اشکالی دارد که هنرمندان، به جای آن‌که اثر هنری خود را در کنار موزه‌‌هایی که عموم مردم فرصت مراجعه به آن‌جا را ندارند، در کنار بارگاه ائمه(ع) به نمایش درآورند.
2. اما این‌که این عمل بت‌پرستی باشد، چنین نیست؛ چرا که مردم به در و دیوار تعظیم نکرده و احترام نمی‌گذارند، بلکه احترام را برای صاحب خانه قائل هستند.
3. به نظر شما زینت مکان‌‌هایی؛ مانند: کاباره‌‌ها کازینوها و مکان‌‌های پست دیگر، که آنها را به بهترین سنگ‌‌های زینتی و گاهی با لوسترهای طلا و غیره تزیین می‌‌کنند، شایسته است، اما جای مقدس و متبرکی مانند: حرم مطهر امام رضا(ع) شایستگی احترام از جانب علاقه‌مندان خود را ندارد!؟ به علاوه منابع مالی و هزینه‌های این کارها از سوی خود مردم، در نهایت رضایت و با عشق و علاقه پرداخت می‌شود.
4. با وجود همه اینها، آن‌‌کس که دلش با امام است، اگرچه از زیبایی‌‌ها گریزان نیست؛ ولی صد برابر این زیبایی‌‌ها نمی‌‌تواند به ارتباط او با امامش آسیبی وارد کند. همان‌گونه که نقل شده است که پدر بزرگوار این امام؛ یعنی امام کاظم(ع) در ارتباطش با خدا، حضور و عبور مردم از پیش رویش را مزاحم ارتباطشان با خدا ندانسته‌‌اند.
ابو حنیفه می‌‌گوید: بر امام صادق(ع) وارد شدم. به ایشان عرض کردم: فرزندت موسی(ع) را دیدم که در حال نماز خواندن است و مردم از جلو روی او رفت و آمد می‌‌کنند و ایشان مانع آنها نمی‌‌شود. پس امام صادق(ع) فرمود: به فرزندم موسی بگویید بیاید. ایشان آمدند. امام صادق(ع) به او فرمودند: پسرم ابو حنیفه می‌گوید: فرزندت موسی(ع) را دیدم که در حال نماز خواندن است و مردم از جلو روی او رفت و آمد می‌‌کنند و تو مانع آنها نمی‌شی؟ پس امام کاظم(ع) عرض کردند: بله همین‌طور است، (سپس ادامه دادند و) گفتند: پدر جان، آن کسی که من در مقابل او ایستاده و نماز می‌‌خوانم، از تمام اینها به من نزدیک‌تر است. خدای عز و جل می‌فرماید: و ما از رگ گردن به او نزدیک‌تر هستیم. در این‌جا امام صادق فرزندش امام موسی(ع) را به سینه خود چسبانیدند و بعد فرمودند: فرزندم پدر و مادرم فدای باد ای مخزن اسرار الهی.[1]

[1]. «عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ رَفَعَهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ دَخَلَ أَبُو حَنِیفَةَ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) فَقَالَ لَهُ رَأَیْتُ ابْنَکَ مُوسَى (ع) یُصَلِّی وَ النَّاسُ یَمُرُّونَ بَیْنَ یَدَیْهِ فَلَا یَنْهَاهُمْ وَ فِیهِ مَا فِیهِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) ادْعُوا لِی مُوسَى (ع) فَدُعِیَ فَقَالَ لَهُ یَا بُنَیَّ إِنَّ أَبَا حَنِیفَةَ یَذْکُرُ أَنَّکَ کُنْتَ تُصَلِّی وَ النَّاسُ یَمُرُّونَ بَیْنَ یَدَیْکَ فَلَمْ تَنْهَهُمْ فَقَالَ نَعَمْ یَا أَبَةِ إِنَّ الَّذِی کُنْتُ أُصَلِّی لَهُ کَانَ أَقْرَبَ إِلَیَّ مِنْهُمْ یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ قَالَ فَضَمَّهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) إِلَى نَفْسِهِ ثُمَّ قَالَ یَا بُنَیَّ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا مُودَعَ الْأَسْرَارِ وَ هَذَا تَأْدِیبٌ مِنْهُ (ع) لَا أَنَّهُ تَرَکَ الْفَضْل»‏. کلینى‏، محمد بن یعقوب، کافی، ج 3، ص 297، اسلامیه، چاپ دوم، تهران، 1362 ش.‏

موضوعات: امام رضا(ع)  لینک ثابت




عامل شهادت امام رضا(ع) به روایت شهید مطهری

امام رضا(ع) در سال 148 هجری قمری در شهر مدینه متولد شد(1) و در ماه صفر سال 203 هـجری قمری در سن 55 سالگی در شهر طوس خراسان به شهادت رسید.

در باب شهادت ایشان تقریباً تمام علمای شیعه و عده زیادی از علمای اهل سنت قائلند که آن حضرت مسموم و شهید شده‌اند. درباره عامل شهادت اختلاف نظر و اقوالی وجود دارد که مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم این چنین پاسخ می‌دهد:

قول مشهور این است که آن حضرت توسط مأمون خلیفه عباسی مسموم شده و به شهادت رسیده‌اند.

علمای اهل سنت درباره شهادت امام به دست مأمون دو دیدگاه دارند:

برخی از علمای اهل سنت بر این باورند که مأمون، امام رضا(ع) را مسموم نکرده است. و برای این گفته خود دلائلی هم ذکر می‌کنند، مأمون دختر خود را به همسری امام جواد(ع) درآورد، مأمون به برتری امام رضا(ع) در برابر علما استدلال می‌کرد یا بعد از درگذشت امام رضا(ع) مأمون بسیار ناراحت و غمگین بود و… در ادامه خواهیم گفت که به هیچ یک از دلائل در این رابطه نمی‌توان استناد کرد.

عده‌ای از علمای اهل سنت قائلند که ایشان مسموم شده‌اند و عامل جنایت، عباسیان (غیر از مأمون) بوده‌اند، به عنوان نمونه ابن جوزی می‌گوید: «وقتی عباسیان دیدند خلافت از دست آنها خارج شد (به واسطه ولایتعهدی) و به دست علویان افتاد، امام رضا(ع) را مسموم کردند»(2)، این قول نیز چندان صحیح به نظر نمی‌رسد چرا که «بیشتر مؤرخان و روات اجماع دارند که مأمون سم را به امام(ع) داده نه غیر او»(3).

علاوه بر اینکه مأمون برای این کار انگیزه هم داشته که به آن اشاره خواهد شد، روایاتی از امام رضا(ع) وارد شده است که در این روایات آن حضرت شهادت خویش را پیشگویی کرده و عامل این جنایت را مأمون دانسته‌اند، امام رضا(ع) به هرثمه بن اعین می‌گوید: «موقع مرگ من فرا رسیده است، این طاغی (مأمون) تصمیم گرفته مرا مسموم کند…»(4).

شهید مطهری می‌نویسد: «قرائن نشان می‌دهد که امام رضا(ع) را مسموم کردند و یک علت اساسی همان قیام بنی العباس در بغداد (بر علیه مأمون) بود، مأمون در حالی حضرت رضا(ع) را مسموم کرد که از خراسان به طرف بغداد می‌رفت و مرتب اوضاع بغداد را به او گزارش می‌دادند، به او گزارش دادند که بغداد قیام کرده او دید که حضرت رضا(ع) را نمی‌تواند عزل کند و اگر با این وضع آشفته بخواهد وارد بغداد شود بسیار مشکل است، برای اینکه زمینه رفتن آنجا را فراهم کند و به بنی عباس بگوید کار تمام شد، حضرت را مسموم کرد و آن علت اساسی که می‌گویند و قابل قبول هم هست و با تاریخ وفق دارد، همین جهت است»(5).

به نظر می‌رسد انگیزه اصلی مأمون در به شهادت رساندن امام رضا(ع) همین مطلبی باشد که ذکر شد، چرا که قیام عباسیان در بغداد جز به خاطر ترس از روی کار آمدن علویان نبوده است.

طبری می‌نویسد: «مأمون نامه‌ای به بنی عباس در بغداد نوشت و مرگ علی بن موسی(ع) را به آنان اعلام کرد و از آنان خواست که به اطاعت او درآیند، زیرا دشمنی آنان با او جز با بیعت وی با علی بن موسی(ع) نبوده است(6)، از دیگر موجباتی که مورخان در قتل امام رضا(ع) ذکر کرده‌اند، کینه‌ای می‌دانند که مأمون از امام رضا(ع) به دل گرفته بود، طبرسی می‌نویسد: علتی که موجب شد مأمون امام رضا(ع) را به شهادت برساند، این بود که آن حضرت بی محابا (و بدون ترس) حق را در برابر مأمون اعلام می‌کرد، در بیشتر موارد در مقابل او قرار می‌گرفت که موجب عصبانیت و کینه او می‌شد…»(7).

همانگونه که بیان شد از نظر روایات شیعی شکی نیست که مأمون حضرت رضا(ع) را مسموم کرد.(8) امّا اینکه کیفیت این عمل چگونه بوده است؟ چند گونه گزارش‌های وجود دارد که به آنها اشاره می‌شود:

روایتی را شیخ مفید از عبدالله بن بشیر نقل کرده که عبدالله گفت: مأمون به من دستور داد که ناخن‌های خود را بلند کنم… سپس مرا خواست و چیزی به من داد که شبیه تمر هندی بود و به من گفت: این را به همه دو دست خود بمال… سپس نزد امام رضا(ع) رفت و به من دستور داد که انار برای ما بیاور، من اناری چند حاضر کردم و مأمون گفت: با دست خود آن را بفشار، من فشردم و مأمون آن آب انار را با دست خود به حضرت خورانید و همان سبب مرگ آن حضرت شد و پس از خوردن آن آب انار دو روز بیشتر زنده نماند»(9).

روایت دیگری را شیخ مفید از محمد بن جهم ذکر کرده که می‌گوید: حضرت رضا(ع) انگور دوست می‌داشت، پس قدری انگور برای حضرت تهیه کردند، در حبه‌های آن به مدت چند روز سوزن‌های زهرآلود زدند، سپس آن سوزن‌ها را کشیده و به نزد آن بزرگوار آوردند، آن حضرت از آن انگورهای زهرآلود بخورد و سبب شهادت ایشان شد.(10)

روایتی از اباصلت هروی نیز نقل شده که می‌گوید: مأمون امام رضا(ع) را فراخواند و آن حضرت را مجبور کرد از انگور بخورد، آن حضرت به واسطه آن انگور مسموم شد.(11)

بنابراین ادله‌ای که اهل سنت ذکر کرده اند که مأمون امام رضا(ع) را به شهادت نرسانده، بی اساس است، چرا که مأمون فردی بود که به خاطر حکومت، برادر خویش امین را به قتل رساند و محبوبیت امام رضا(ع) در نزد او از برادرش بیشتر نبود و گریه ظاهری او بعد از مرگ امام(ع) به جهت منحرف کردن اذهان علویان و طرفداران امام رضا(ع) بوده است.

بعد از شهادت امام رضا(ع) شیعیان بدن شریف آن حضرت را در خراسان تشییع کردند، این تشییع جنازه به حدی پر شور بود که تا آن زمان مثل آن دیده نشده بود، همه طبقات در تشییع جنازه امام حاضر شدند(12).

*پی‌نوشت‌ها:

1. شیخ مفید، الارشاد، ترجمه سیدهاشم رسولی محلاتی، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، چاپ دوم، بی تا، ج 2، ص 261.

2. باقر شریف القرشی، حیاة الامام علی بن موسی الرضا(ع)، قم، نشر سعید بن جبیر، 1372ش، ج 2، ص 371.

3. همان.

4. محمد بن جریر بن رستم طبری، دلائل الامامه، قم، منشورات الرضی، 1363، ص 178.

5. مطهری، مرتضی، سیری در سیره ائمه اطهار، تهران، صدرا، چاپ بیست و هفتم، 1384، ص 210.

6. محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، چاپ دوم، 1364، ج 13، ص 5676.

7. فضل بن حسن طبرسی، اعلام الوری، قم، مؤسسه آل البیت(ع)، 1417، ج 2، ص 80. شیخ مفید، همان، ج 2، ص 260.

8. مطهری، مرتضی، همان، ص 211.

9. شیخ مفید، همان، ج 2، ص 262ـ261.

10. همان، ص 262.

11. فضل بن حسن طبرسی، همان، ص 83ـ82.

12. باقر شریف القرشی، همان، ص 375.

موضوعات: امام رضا(ع)  لینک ثابت





آیا از فرزندان امام موسی کاظم﴿ع﴾ کسی، امام رضا﴿ع﴾ را با کارهای خود اذیت کرده است؟


با جست‌وجویی که در منابع روایی انجام گرفت؛ روایاتی، تنها درباره یکی از فرزندان امام کاظم(ع) به نام زید نقل شده است که ظاهر آنها نشانگر آن است که او امام رضا(ع) را با کارهای خود اذیت کرده است. البته این روایات نقد و بررسی است.
زمانى كه زيد بن موسى بن‏ جعفر را كه در بصره خروج كرد، و خانه‌هاى بنى عبّاس را آتش زده بود، نزد مأمون بردند، مأمون جُرم او را به احترام برادرش علىّ بن موسى الرضا(ع) بخشيد و خطاب به حضرت رضا(ع) گفت: اگر برادرت قيام كرده و چنين و چنان كرده، در گذشته نيز زيد بن علىّ قيام كرد و كشته شد، و اگر شما در دربار من مقام و موقعيّت فعلى را نداشتيد، او را مى‏كشتم؛ زيرا كارهاى او كوچک نبود. امام رضا(ع) فرمود: «برادرم زيد را با زيد بن علىّ مقايسه نكن؛ زيرا او از علماى آل محمّد بود، به خاطر خدای عزّ و جلّ غضب نمود، و با دشمنان او جنگيد تا در راه خدا كشته شد …».[1] در ادامه روایت امام رضا(ع) و مأمون در مورد زید بن علی به گفت‌وگو می‌پردازند که ارتباطی به بحث ما ندارد. منابع دیگر شیعی نیز این حدیث را از کتاب «عیون اخبار الرضا» نقل کرده‌اند.[2]
منابع تاریخی غیر شیعی نیز این مطلب را نقل کرده‌اند که زید بن موسی خانه‌هایی را در بصره به آتش کشیده بوده[3] و به همین جهت او را «زید النار» می‌خواندند.[4]
روایت دیگری نیز وجود دارد که گفت‌وگوی امام رضا(ع) با برادرش زید بن علی را پس از دستگیریش بیان می‌کند که البته در این روایت وقوع جُرم و دستگیری مدینه اعلام شده است:
«زيد بن موسى برادر امام رضا(ع) در مدينه‏ خروج كرد و خانه‏هایى را به آتش كشيد و مردمى را كشت؛ از اين‌رو؛ او را «زيد النّار» لقب دادند. مأمون دستور داد او را دستگير كردند و نزدش آوردند، دستور داد او را نزد برادرش ابو الحسن(ع) ببريد، راوی می‌گويد: چون بر آن‌حضرت وارد شد آن‌جناب به او گفت: «اى زيد! آيا ترا سخن مردمان نادان اهل كوفه مغرور نموده است كه روايت كنند «إنّ فاطمة احصنت فرجها فحرّم اللَّه ذرّيّتها على النّار» (فاطمه عفّت خود را نگهداشت پس خداوند آتش را بر ذريّه‏اش حرام ساخت) اين فقط مخصوص حسن و حسين است، اگر گمان می‌بری که تو معصيت خداوند عزّ و جلّ را انجام داده و به بهشت روى و پدرت موسى بن جعفر(ع) اطاعت خدا كند و او نیز به بهشت داخل‏ شود، در اين صورت تو در نزد خداوند گرامی‌تر از او خواهى بود!، به خدا سوگند هيچ‌كس جز از راه طاعت به آنچه نزد خدا است نخواهد رسيد، و تو مى‏پندارى با معصيت بدان می‌رسى، پس گمان تو گمان بدی است»، زيد گفت: من برادر شما هستم و پسر پدرت می‌باشم، حضرت در پاسخش فرمود: «تو برادر منى هنگامى كه خداوند عزّ و جلّ را اطاعت كنى …».[5]
اینها نقل‌های موجود در مورد این فرزند امام موسی بن جعفر(ع) است. اما به نظر می‌رسد که واقعیت، یاغی‌گری و ناخلف بودن این فرزند نیست، بلکه این فرزند علیه بنی عباس خروج کرده بود و حرکت او را باید به عنوان یک حرکت شیعی نام برد؛ لذا می‌بینیم که مأمون این زید را با زید بن علی مقایسه می‌کند و در منابع نیز نقل شده که او خانه‌های بنی عباس و پیروانشان را به آتش می‌کشیده است.[6] همچنین آن‌گونه سخن گفتن امام با ایشان را می‌توان حمل بر تقیه کرد، علاوه بر این‌که در صحت روایت دوم اشکال وجود دارد. بنابر این، خطاکار بودن و مخالف امام رضا بودن توسط زید بن موسی دارای اشکال است.
در منابع تاریخی به برادر دیگری از امام رضا(ع) که با ایشان مخالفت کرده باشد، را نیافتیم.


[1]. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، محقق، مصحح، لاجوردی، مهدی، ج 1، ص 248- 249، نشر جهان، تهران، چاپ اول، 1378ق.
[2]. ر.ک: فیض کاشانی، محمد محسن، الوافی، ج 2، ص 226، کتابخانه امام أمیر المؤمنین علی(ع)، اصفهان، چاپ اول، 1406ق؛ قمی مشهدی، محمد بن محمدرضا، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، تحقیق، درگاهی، حسین، ج 9، ص 148، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، تهران، چاپ اول، 1368ش.
[3]. ر.ک: زرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج 3، ص 61، دار العلم للملایین، بیروت، چاپ هشتم، 1989م؛ ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشأن الأکبر(تاریخ ابن خلدون‏)، تحقیق، خلیل شحادة، ج 3، ص 305، بیروت، دار الفکر، چاپ دوم، 1408ق.
[4]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 6، ص 310، دار صادر، بیروت، 1385ق.
[5]. عيون أخبار الرضا(ع)، ج ‏2، ص 234؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 49، ص 217 – 218، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403ق.
[6]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق، ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 8، ص 535، دار التراث، بیروت، چاپ دوم، 1387ق.

 

موضوعات: امام رضا(ع)  لینک ثابت




چکیده :

تربيت عبارت است از شكوفا سازى استعدادها و جهت دهى آن به سوى كمال مطلوب. تربيت ضرورى‏ترين نياز انسان در زندگى است. انسان بدون تربيت صحيح ره به جايى نمى‏برد، نه از باغ زندگى خويش ميوه شيرين‏مى‏چيند و نه كام انسانهاى ديگر را از ثمرات درخت وجود خود شيرين مى‏كند;و بالاتر آنكه نه به درك معناى انسانيت نايل مى‏آيد و نه به فتح قله ‏هاى‏ رفيع انسانيت دست مى‏يازد.

متن مقاله :

تربيت عبارت است از شكوفا سازى استعدادها و جهت دهى آن به سوى كمال مطلوب. تربيت ضرورى‏ترين نياز انسان در زندگى است. انسان بدون تربيت صحيح ره به جايى نمى‏برد، نه از باغ زندگى خويش ميوه شيرين‏مى‏چيند و نه كام انسانهاى ديگر را از ثمرات درخت وجود خود شيرين مى‏كند;و بالاتر آنكه نه به درك معناى انسانيت نايل مى‏آيد و نه به فتح قله‏هاى‏رفيع انسانيت دست مى‏يازد. بدين جهت تربيت عاليترين هدف پيامبران و اساسى‏ترين‏پيام كتب و اولين و ضرورى‏ترين وظيفه والدين است. ضرورت و اهميت تربيت،والدين را بر آن مى‏دارد كه به اين مسووليت‏بزرگ ارجى دو چندان نهند; براى‏ايفاى درست آن خود را به صلاح و آگاهى از روش و فنون تربيت مجهز بسازند و باالگو گرفتن از مربيان موفق در انجام دادن اين وظيفه مهم بكوشند. بى‏شك معصومان عليهم السلام موفق‏ترين مربيان و سيره قولى و عملى آنهامطمئن‏ ترين الگو براى والدين در امر ظريف و پرپيچ و خم تربيت است. اين‏مقاله بر آن است تا نكاتى از سيره تربيتى امام رضا(ع) در تربيت فرزند رايادآورى كند و گامى، هر چند ناچيز، در ترويج معارف اهل‏بيت‏بردارد. سيره تربيتى امام رضا(ع)، با توجه به سفر آن حضرت به خراسان و دورى از كانون‏خانواده و نيز تك فرزندى چنانكه برخى از بزرگان قايلند بسيار قابل‏توجه است; چرا كه تربيت فرزند يگانه آن هم از راه دور شيوه‏اى خاص مى‏طلبد.

1- تدريجى بودن تربيت
تربيت جريانى مستمر و فعاليتى تدريجى است كه نه مرزمى‏شناسد و نه زمان و مكان; بلكه به درازاى عمر است و به پهناى ابعادوجودى عالم اكبر، يعنى انسان. درخت تربيت زود ثمر نمى‏دهد و نبايد انتظارداشت‏يك شبه يا چند ماهه در امر ظريف و پيچيده تربيت معجزه انجام گيرد; بلكه‏بايد از سالها قبل از تولد زمينه تربيت صحيح را فراهم كرد و بعد از تولد،بتدريج‏با صبر و حوصله، به انجام آن پرداخت. در سيره ائمه اطهار عليهم السلام‏و ديدگاههاى آنان مسايلى چون انتخاب همسر شايسته، لزوم رعايت آداب ازدواج،توجه به مواقع و شرايط انعقاد نطفه، مراقبتهاى ايام باردارى و … حكايت ازاين نكته مهم دارد.

الف) انتخاب همسر صالح و شايسته
صفوان بن‏يحيى از امام‏ رضا(ع) نقل كرده است كه فرمود: هيچ سودى براى مرد بهتر از همسر صالح، كه‏ هنگام ديدن وى شوهر خوشحال شود و در غياب شوهر نگهدار خود و اموالش باشد،نيست. همچنانكه زن بايد صالح و شايسته باشد، مرد نيز بايد شايسته باشد. بروالدين است كه به كمك دخترانشان، شوهران شايسته و صالحى براى آنان‏انتخاب كنند. حسين بن‏بشار واسطى مى‏گويد: خدمت امام رضا(ع) نامه نوشتم كه يكى‏از بستگانم از دخترم خواستگارى كرده است، ولى مرد بد اخلاقى است. [آيا صلاح‏هست كه دخترم را به ازدواج او در آورم؟] حضرت فرمود: اگر بداخلاق است، دخترت‏را به ازدواج او در نياور.

ادامه »

موضوعات: امام رضا(ع)  لینک ثابت




ويژگيهای سياسی اجتماعی دوران امام رضا عليه السلام

 

چکیده :

حضرت رضا علیه السلام در سال 183 هجری قمری عهده دار امامت شد و مدت امامتش بیست سال به طول انجامید. دوران امامت پیشوای هشتم از نظر سیاسی و فرهنگی از اهمیت و حساسیت خاصی برخوردار بود. روند تحولات سیاسی و فرهنگی جامعه ی اسلامی در این مقطع بگونه ای بود که افکار عمومی را بیش از پیش متوجه مکتب اهل بیت علیهم السلام می کرد.

متن مقاله :

حضرت رضا علیه السلام در سال 183 هجری قمری عهده دار امامت شد و مدت امامتش بیست سال به طول انجامید. دوران امامت پیشوای هشتم از نظر سیاسی و فرهنگی از اهمیت و حساسیت خاصی برخوردار بود. روند تحولات سیاسی و فرهنگی جامعه ی اسلامی در این مقطع بگونه ای بود که افکار عمومی را بیش از پیش متوجه مکتب اهل بیت علیهم السلام می کرد.
شرایط سیاسی: هارون، خلیفه مقتدر عباسی می پنداشت پس از به شهادت رساندن موسی بن جعفر علیه السلام اوضاع سیاسی بر وفق مراد او پیش خواهد رفت و باقی مانده مخالفان حکومت از سرگذشت امام کاظم علیه السلام عبرت گرفته تسلیم خواهند شد، ولی برخلاف پندار وی، کشور اسلامی در سالهای آخر زمامداری هارون دستخوش ناآرامی ها و شورش ها گردید و از هرجا صدای مخالفت و اعتراض برخاست؛ از حجاز و عراق گرفته تا ماوراء النهر، سمرقند، خراسان، سیستان، آذربایجان و شام؛ همه جا از گسترش جو ناامنی و بی ثباتی سیاسی در جامعه و آبستن آن برای تحولات جدید خبر می داد.
نارضایتی و کشمکش حتی به درون دربار راه یافت. برخورد خصمانه و دور از انتظار هارون با برمکیان و کشتن و به زندان افکندن سران آنان، زنگ خطر را برای همه چاکران به صدا درآورد و دلسردی و نفرت آنان را نسبت به هارون بیشتر کرد. بگونه ای که خلیفه احساس می کرد همه اطرافیان انتظار مرگ او را می کشند.
شرایط فرهنگی: سیاست درهای باز عباسیان بویژه مأمون در زمینه مسائل فرهنگی، دانشمندان و صاحب نظارن را از نقاط مختلف جهان راهی مرکز خلافت اسلامی کرد و موجب بروز شبهه ها و ابهام های زیادی در اعتقادات مسلمانان گشت. بحث های کلامی از سوی جریان های گوناگون فکری به سرعت رو به رشد و توسعه نهاد و در هر زمینه نظری پدید آمد.
موضوع امامت در کنار بحث توحید و عدل از مباحث جنجال برانگیز محافل علمی آن عصر بود. محدودیت هایی که عباسیان برای شیعیان و نیز پیشوایان آنان ایجاد کرده بودند، دسترسی ایشان را به امامان علیهم السلام برای فراگیری اعتقادات صحیح، با مشکلاتی مواجه کرده بود.
علاوه بر این، اختلافات و کشمکش های جدید بر سر مسأله ی امامت، از سوی برخی شیعیان و یاران موسی بن جعفر علیه السلام برآشفتگی اوضاع فرهنگی جامعه اسلامی می افزود. پس از شهادت امام کاظم علیه السلام میان شیعیان در مسأله ی امامت دو نظر پیدا شد:
بیشتر شیعیان به امام رضا علیه السلام روی آورده و به امامتش گردن نهادند؛ ولی تعداد اندکی در امامت موسی بن جعفر علیه السلام توقف کرده، آن حضرت را در سلسله امامت، آخرین فرد پنداشتند. این افراد «واقفیه» و «ممطوره»(1) نام گرفتند.(2)
مورخان، عامل اصلی پیدایش واقفیه را مال دوستی و دنیاپرستی سران این فرقه انحرافی دانسته و نوشته اند: امام کاظم علیه السلام تعدادی از یاران خود را مأمور جمع آوری اموال و وجوه شرعی کرده بود. با طولانی شدن مدت زندانی آن حضرت اموال زیادی نزد اینان گرد آمد. هنگامی که آن بزرگوار به شهادت رسید امام رضا علیه السلام از آنان خواست اموالی را که نزد خود دارند به وی تحویل دهند.
بعضی از وکلا برای تصاحب اموال گرد آمده دین خود را به دنیا فروختند و در پاسخ به خواسته ی امام زمانشان، منکر رحلت امام کاظم شدند. چهره های برجسته ی جریان انحرافی واقفیه عبارتند از: زیاد بن مروان قندی، علی بن ابی حمزه بطائنی، عثمان بن عیسی رواسی و احمد بن ابی بشر سراج.
افکار انحرافی بنیان گذاران مکتب وقف که برخی از آنان از چهره های سرشناس و نزدیک به امامان علیهم السلام بودند، پیامدهای ناگواری در جامعه شیعی بر جای گذاشت که کمترین آن، تضعیف جایگاه امامت، ایجاد اختلاف میان مسلمانان و مشغول ساختن افکار عمومی به مسائل انحرافی و غفلت از نیرنگ ها و توطئه های اساسی دشمن و مشغول ساختن بخشی از وقت پیشوای هشتم جهت پاسخگویی به شبهات واقفیه و برملا کردن چهره های شیطانی آنان بود. از این رو، امامان علیهم السلام از این جریان به فتنه تعبیر کرده اند.(3)

ادامه »

موضوعات: امام رضا(ع)  لینک ثابت





احضار امام رضا عليه السلام به ايران و نتايج آن

 

چکیده :

امام رضا علیه السلام که تا آن زمان به تمامی دعوتنامه های مأمون پاسخ رد داده بود با آمدن پیک مخصوص خلیفه و اصرار وی بر حرکت آن گرامی به سوی مرو، چاره ای جز حرکت نیافت؛ لیکن پیش از ترک مدینه کنار قبر مطهر رسول الله صلی الله علیه و اله رفت و با آن حضرت وداع کرد و فرزندش حضرت جواد علیه السلام را به جد بزرگوارش سپرد؛ آنگاه همه وکلا و نمایندگان و نیز یاران خود را گرد آورد و ضمن معرفی حضرت جواد علیه السلام به عنوان جانشین خویش به آنان و توصیه به اطاعت پذیری از وی، با آنان وداع کرد و در سال دویست هجری رهسپار مرو شد.

متن مقاله :

انگیزه های یاد شده مأمون را بر آن داشت تا بدون درنگ تصمیم خود را عملی سازد؛ از این رو، رجاء بن ابی ضحاک - یکی از فرماندهان و کارگزاران خود - را برای آوردن امام علیه السلام به مرو، به مدینه فرستاد و به وی سفارش کرد که حضرت را از راه بصره، اهواز و فارس عبور دهد نه کوفه و قم.(1)
امام رضا علیه السلام که تا آن زمان به تمامی دعوتنامه های مأمون پاسخ رد داده بود با آمدن پیک مخصوص خلیفه و اصرار وی بر حرکت آن گرامی به سوی مرو، چاره ای جز حرکت نیافت؛ لیکن پیش از ترک مدینه کنار قبر مطهر رسول الله صلی الله علیه و اله رفت و با آن حضرت وداع کرد و فرزندش حضرت جواد علیه السلام را به جد بزرگوارش سپرد؛ آنگاه همه وکلا و نمایندگان و نیز یاران خود را گرد آورد و ضمن معرفی حضرت جواد علیه السلام به عنوان جانشین خویش به آنان و توصیه به اطاعت پذیری از وی، با آنان وداع کرد و در سال دویست هجری رهسپار مرو شد.(2)
منازلی که حضرت در سفر خود به خراسان پیموده و نیز حوادثی که در هر یک از منازل رخ داده در تاریخ به اختلاف ذکر شده است. خط سیر امام علیه السلام ظاهرا بدین ترتیب بوده است: مدینه، مکه، قادسیه، بصره، اهواز، رامهرمز، اصطخر، یزد، طبس، نیشابور، ده سرخ، سناباد، سرخس و مر.
امام علیه السلام در طول سفر موفق شد با قشرهای مختلف مردم بویژه شیعیان تماس بگیرد و با سخنان و بیان حدیث و نیز ارائه کرامات به تحکیم و تثبیت مبانی اعتقادی امت بخصوص در مسأله امامت همت گمارد و حقایق را برای مردم آشکار سازد.

امام رضا علیه السلام در مرو
پس از گذشت چند روز از ورود امام رضا علیه السلام به مرو گفتگوهای مأمون با آن حضرت آغاز
گشت و متجاوز از دو ماه به طول انجامید. در این مدت امام علیه السلام از پذیرش خواست مأمون سرباز می زد.
مأمون، نخست خلافت را به حضرت پیشنهاد کرد. امام علیه السلام نپذیرفت. مأمون پیشنهاد اصلی یعنی ولیعهدی را مطرح کرد و امام علیه السلام را در صورت استنکاف، تهدید به قتل نمود، حضرت وقتی دید مأمون در این خواسته - برخلاف خواسته پیشین - جدی است و در صورت خودداری وی، تهدیدش را عملی خواهد ساخت با کراهت پذیرفت و فرمود:
خداوند از این که به دست خویش، خودم را به هلاکت بیندازم بازداشته است. اینک که قضیه چنین است، هرکاری می خواهی بکن.(3)
از این بیان امام علیه السلام استفاده می شود که اگر آن حضرت پیشنهاد ولایتعهدی مأمون را رد می کرد جان خود و دوستان و شیعیانش را در معرض نابودی قرار می داد؛ بدون آن که مرگ آنان اثر مفید و مثبتی داشته باشد. زیرا مأمون در هیچ شرایطی حاضر نبود از این خواسته سرنوشت ساز خود دست بردارد. او فرزند کسی است که به خود وی گفته بود: «سوگند به خدا، اگر تو هم در کار خلافت با من به ستیز برخیزی سرت را از تنت می گیرم که سلطنت عقیم است».(4) و در عمل نیز با کشتن برادرش امین ثابت کرد که حکومت، عقیم است و عاطفه و برادری نمی شناسد.
از سوی دیگر، مأمون در پرتو زیرکی و دوراندیشی خاصی که داشت، همان گونه که فضل بن سهم را از پای درآورد، امام علیه السلام را نیز بدون سر و صدا از پای درمی آورد و علویان را نیز با این منطق که ما ولایتعهدی و حتی خلافت را به شما واگذار کردیم ولی شما نپذیرفتید، بنابراین با چه انگیزه ای با ما مخالفت می کنید برای همیشه از صحنه ی مبارزه کنار می زد.
علاوه بر آن که مصلحت اسلام و امت مسلمان نادیده گرفته می شد. پذیرش ولایتعهدی پس از تهدید مأمون با شرایطی که امام علیه السلام قرار داد به مصلحت اسلام بود وگرنه آن حضرت نمی پذیرفت، هرچند خونش ریخته می شد. بیدار سازی امت اسلامی و آشنا ساختن آنان با تعالیم اسلام و برملا کردن چهره زمامداران غاصب و ستمگر و در یک کلمه احقاق حق، از مهم ترین این مصالح بود.
شاید با توجه به این جهت است که وقتی محمد بن عرفه از امام علیه السلام درباره علت پذیرفتن ولیعهدی پرسید و گفت: یابن رسول الله! چه چیز شما را بر پذیرش این امر واداشت؟ فرمود: «هان چیزی که جدم امیر مؤمنان را وادار به ورود در شورا کرد».
شیخ طوسی و سید مرتضی مسأله احقاق حق را یکی از انگیزه های امیرمؤمنان علیه السلام از ورود در شورای عمر ذکر کرده و گفته اند:
صاحب حق می تواند از هر راه مشروع و پسندیده، حق خویش را بازستاند؛ بویژه اگر حق، تکلیف شرعی او باشد؛ زیرا در این صورت دستیابی به آن حق و تحمل سختی ها در راه آن، واجب خواهد بود مانند حق امامت و رهبری.(5)

جشن ولایتعهدی
مأمون در ماه رمضان سال 201 هجری مجلس جشن باشکوهی برگزار کرد و امام رضا علیه السلام را به طور رسمی به ولایتعهدی برگزید و همگان بر این مسأله با آن حضرت بیعت کردند.(6) مأمون برای نشان دادن صداقت خود در این کار، دست به اقدامات زیر زد:
1- لباس سیاه را که شعار عباسیان بود از میان برداشت و پوشیدن لباس سبز را که شعار علویان بود سنت کرد.(7)
2- دختر خود «ام حبیبه» را به امام رضا علیه السلام تزویج کرد.(8)
3- دستور داد به نام حضرت رضا علیه السلام سکه زنند و خطبا همه جا به نام آن گرامی خطبه بخوانند.(9)

ادامه »

موضوعات: امام رضا(ع)  لینک ثابت





چکیده :

ابراهيم بن عباس مى گويد: من هرگز نديدم حضرت رضا(ع) به كسى ظلم كند يا سخن كسى را قطع نمايد يا حاجت كسى را در صورت قدرت رد كند يا در مجلسى پاهاى خود را دراز كند يا به نشانه بى احترامى نسبت به كسى، تكيه دهد يا بنده‏هاى خود را ناسزا گويد يا آب دهان خود را بيرون بريزد يا صدايش را به قهقهه بلند كند بلكه خنده آن حضرت تبسّم بود.
متن مقاله :

اخلاق و كردار امام رضا عليه السلام
ابراهيم بن عباس مى گويد: من هرگز نديدم حضرت رضا(ع) به كسى ظلم كند يا سخن كسى را قطع نمايد يا حاجت كسى را در صورت قدرت رد كند يا در مجلسى پاهاى خود را دراز كند يا به نشانه بى احترامى نسبت به كسى، تكيه دهد يا بنده‏هاى خود را ناسزا گويد يا آب دهان خود را بيرون بريزد يا صدايش را به قهقهه بلند كند بلكه خنده آن حضرت تبسّم بود. وقتى براى آن حضرت سفره مى‏انداختند، تمام بندگان و خدمتگزاران خود، حتى دربانان و چوپانها را در سر همان سفره مى‏نشاند. خواب آن حضرت بسيار كم و بيدارى اش زياد بود و بسيارى از شب ها تا به صبح نمى خوابيد. روزه هاى مستحبى بسيار مى‏گرفت و هرگز سه روز روزه را در يك ماه ترك نمى‏كرد و مى‏فرمود كه آن روزه دهر است و آن روز پنجشنبه اول و پنجشنبه آخر و چهارشنبه اول از دهه دوم هر ماه است . صدقات سرى آن حضرت بسيار بود و اكثرا آنها را در شب‏هاى تار- بدون مهتاب- انجام مى داد. هر كس گمان كند كه مانند آن حضرت را ديده است او را تصديق نكنيد. ابن ابى عباد، وزير مامون، شيوه زندگى امام(ع) را چنين يادآور شده است: “حضرت على بن موسى(ع) در تابستان روى حصير مى نشست و فرش او در زمستان نوعى پلاس بود، دور از چشم مردم جامه خشن مى‏پوشيد و هنگام رويارويى با مردم، لباس معمولى مى‏پوشيد تا خودنمايى به زهد، تلقى نشود.”
عطر اخلاق امام(علیه السلام)، در نسيم شعر شاعران
ابونواس، از اديبان و شعراى معروف عصر امام رضا(ع) است.
وى كه در ادبيات و شعر، شهره و نامدار زمان خود بوده است، با تمام توان ادبى كه داشت، از ستودن امام(ع) اظهار ناتوانى كرد. ابن طولون مى‏نويسد،
برخى از اصحاب به ابونواس اعتراض داشته، چنين گفتند:
تو در باره شراب، كوه و دشت، موسيقى و … شعر سروده‏اى، تو را چه شده است كه درباره موضوعى مهم، يعنى شخصيت والاى امام على‏بن موسى الرضا(ص) تاكنون چيزى نگفته و شعرى نسروده‏اى؟ با آن كه معاصر امام نيز هستى و او را به خوبى مى‏شناسى.

ادامه »

موضوعات: امام رضا(ع)  لینک ثابت




چکیده :

در هنگام برگزارى کنگره علمى زندگى امام هشتم،عليه‏السلام، توسط دانشگاه اسلامى رضوى ،مقام معظم رهبرى در پيامى جامع يکى از فصلهاى عمده زندگينامه سياسى امام رضا،عليه‏السلام، را مورد بررسى قرار دادند.
متن مقاله :

در هنگام برگزاری کنگره علمی زندگی امام هشتم،علیه‌السلام، توسط دانشگاه اسلامی رضوی ،مقام معظم رهبری در پیامی جامع یکی از فصلهای عمده زندگینامه سیاسی امام رضا،علیه‌السلام، را مورد بررسی قرار دادند.
درآستانه سالگرد ولادت این امام بزرگوار که همواره در پرتو فیوضات معنوی ایشان زیسته‌ایم ،دریغمان آمد خوانندگان موعود از این مقاله محققانه بی‌نصیب بمانند امید که طبع لطیف امام‌رضا،علیه‌السلام، را بیاراید. ان‌شاءالله
باید اعتراف کنیم که زندگی ائمه ، علیهم‌السلام، بدرستی شناخته نشده و ارج و منزلت جهاد مرارت بار آنان حتی بر شیعیانشان نیز پوشیده مانده است. علی‌رغم هزاران کتاب کوچک و بزرگ و قدیم و جدید درباره زندگی ائمه ، علیهم‌السلام، امروز همچنان غباری از ابهام و اجمال، بخش عظیمی از زندگی این بزرگواران را فرا گرفته وحیات سیاسی برجسته‌ترین چهره‌های خاندان نبوت که دو قرن و نیم از حساسترین دورانهای تاریخ اسلام را دربرمی‌گیرد با غرض‌ورزی یا بی‌اعتنایی و یا کج‌فهمی بسیاری از پژوهندگان و نویسندگان روبرو شده است. این است که ما از یک تاریخچه مدون و مضبوط درباره زندگی پرحادثه و پرماجرای آن پیشوایان، تهیدستیم.
زندگی امام هشتم ،علیه‌السلام، که قریب بیست‌سال از این دوره تعیین کننده و مهم را فراگرفته از جمله برجسته‌ترین بخشهای آن است که بجاست درباره آن تامل و تحقیق لازم به کار رود.
مهمترین چیزی که در زندگی ائمه علیهم‌السلام به‌طور شایسته مورد توجه قرار نگرفته، عنصر «مبارزه حاد سياسي‏» است. از آغاز نیمه دوم قرن اول هجری که خلافت اسلامی به‌طور آشکار با پیرایه‌های سلطنت آمیخته شد و امامت اسلامی به حکومت جابرانه پادشاهی بدل گشت، ائمه اهل بیت ،علیهم‌السلام، مبارزه سیاسی خود را به شیوه‌ای متناسب با اوضاع و شرایط، شدت بخشیدند.این‌مبارزه‌بزرگترین‌هدفش تشکیل نظام اسلامی و تاسیس حکومتی بر پایه امامت‌بود. بی‌شک تبیین و تفسیر دین با دیدگاه مخصوص اهل بیت وحی، و رفع تحریف‌ها و کج‌فهمی‌ها از معارف اسلامی‌و احکام‌دینی نیز هدف مهمی برای جهاد اهل بیت‌به حساب می‌آمد. اما طبق قرائن حتمی، جهاد اهل بیت‌به این هدفها محدود نمی‌شد و بزرگترین هدف آن، چیزی جز تشکیل حکومت علوی و تاسیس نظام عادلانه اسلامی نبود. بیشترین‌دشواریهای‌زندگی‌مرارت‌بار و پر از ایثار ائمه و یاران آنان به خاطر داشتن این هدف بود و ائمه ، علیهم‌السلام، از دوران امام سجاد ، علیه‌السلام، و بعد ازحادثه عاشورا به زمینه‌سازی دراز مدت برای این مقصود پرداختند. در تمام دوران صدو چهل ساله میان حادثه عاشورا و ولایتعهدی امام هشتم ،علیه‌السلام، جریان وابسته به امامان اهل بیت یعنی شیعیان همیشه بزرگترین و خطرناکترین دشمن دستگاههای خلافت به حساب می‌آمد. در این مدت بارها زمینه‌های آماده‌ای پیش آمد و مبارزات تشیع که باید آن را نهضت علوی نام داد به پیروزیهای بزرگی نزدیک گردید. اما، در هر بار موانعی بر سر راه پیروزی نهایی پدید می‌آمد و غالبا بزرگترین ضربه از ناحیه تهاجم بر محور و مرکز اصلی این نهضت، یعنی شخص‌امام‌در هر زمان و به زندان افکندن یا به شهادت رساندن آن حضرت وارد می‌گشت و هنگامی‌که‌نوبت‌به امام بعد می‌رسید اختناق و فشار و سختگیری به حدی بود که برای آماده کردن زمینه به زمان طولانی دیگری نیاز بود.
ائمه ، علیهم‌السلام، در میان طوفان سخت این حوادث هوشمندانه و شجاعانه تشیع را همچون جریانی کوچک اما عمیق و تند و پایدار از لابه‌لای‌گذرگاههای دشوار وخطرناک گذراندند. و خلفای اموی و عباسی در هیچ زمان نتوانستند با نابود کردن امام، جریان امامت را نابود کنند و این خنجر برنده همواره در پهلوی دستگاه خلافت ، فرو رفته ماند و به صورت تهدیدی همیشگی آسایش‌را از آنان‌سلب‌کرد. هنگامی‌که حضرت‌موسی‌بن‌جعفر، علیه‌السلام، پس از سالها حبس در زندان هارونی مسموم و شهید شد در قلمرو وسیع سلطنت عباسی اختناقی کامل حکمفرمابود.در آن فضای گرفته که به گفته یکی از یاران امام علی‌بن موسی ، علیه‌السلام، «از شمشير هارون خون مي‏چکيد» بزرگترین هنر امام معصوم و بزرگوار ما آن بود که توانست درخت تشیع را از گزند طوفان حادثه سلامت‌بدارد و از پراکندگی و دلسردی یاران پدر بزرگوارش مانع شود و با شیوه تقیه‌آمیز و شگفت‌آوری جان خود را که محور و روح جمعیت شیعیان بود حفظ کرد و در دوران قدرت مقتدرترین خلفای بنی‌عباس و در دوران استقرار و ثبات کامل آن رژیم مبارزات عمیق امامت را ادامه داد. تاریخ نتوانسته است ترسیم روشنی از دوران ده‌ساله زندگی امام هشتم در زمان هارون و بعد از او در دوران پنج‌ساله جنگهای داخلی‌میان‌خراسان و بغداد به ما ارائه کند. اما به تدبر می‌توان فهمید که امام هشتم در این دوران همان مبارزه دراز مدت اهل بیت ، علیهم‌السلام ، را که در همه اعصار بعد از عاشورا استمرار داشته با همان جهت‌گیری و همان اهداف ادامه می‌داده است. هنگامی که مامون در سال صد و نود و هشت از جنگ قدرت با امین فراغت یافت و لافت‌بی‌منازع را به چنگ آورد یکی از اولین تدابیر او حل مشکل علویان و مبارزات تشیع بود ، او برای این منظور ، تجربه همه خلفای سلف خود را پیش چشم داشت. تجربه‌ای که نمایشگر قدرت ، وسعت و عمق روزافزون آن نهضت و ناتوانی دستگاههای قدرت از ریشه‌کن کردن و حتی متوقف و محدود کردن آن بود. او می‌دید که سطوت و حشمت هارونی حتی با به بندکشیدن طولانی و بالاخره مسموم کردن امام هفتم در زندان هم نتوانست از شورشها و مبارزات سیاسی ، نظامی، تبلیغاتی و فکری شیعیان مانع شود. او اینک در حالی که از اقتدار پدر و پیشینیان خود نیز برخوردار نبود و بعلاوه بر اثر جنگهای داخلی میان بنی عباس، سلطنت عباسی را در تهدید مشکلات بزرگی مشاهده می‌کرد بی‌شک لازم بود به خطر نهضت علویان به چشم جدی‌تری بنگرد. شاید مامون در ارزیابی خطر شیعیان برای دستگاه خود واقع‌بینانه فکر می‌کرد. گمان زیاد بر این است که فاصله پانزده ساله بعد از شهادت امام هفتم تا آن روز و بویژه فرصت پنج‌ساله جنگهای داخلی، جریان تشیع را از آمادگی‌بیشتری‌برای‌برافراشتن‌پرچم حکومت علوی برخوردار ساخته بود.
مامون این خطر را زیرکانه حدس زد و درصدد مقابله با آن برآمد و به دنبال همین ارزیابی و تشخیص بود که ماجرای دعوت امام هشتم از مدینه به خراسان و پیشنهاد الزامی ولیعهدی به آن حضرت پیش آمد و این حادثه که در همه دوران طولانی امامت کم‌نظیر و یا در نوع خود بی‌نظیر بود تحقق یافت.

ادامه »

موضوعات: امام رضا(ع)  لینک ثابت