اي خوشا آب و هواي کربلا
گريه کردن پا به پاي کربلا


اشک چشمم دانه اي از خوشه است
قلب من يک گوشه از شش گوشه است


پاک ميگردد غبار آن ضريح
با پر جبريل و با اشک مسيح


کربلا شهر عطشناک غم است
مدفن آيينه هاي ماتم است


کربلا قهر است با آب فرات
در دلش خوابيده ارباب فرات


کربلا از اشک زهرا پا گرفت
خيمه هايش روي دلها جا گرفت


کربلا داروي درد زينب است
شاهد رخسار زرد زينب است


کربلا فرياد بغض خنجر است
رد پاي خنجري بر حنجر است


کربلا مي لرزد از اين واهمه
سينه ميزد بين مقتل فاطمه


کربلا را هرچه گويم کربلاست
فاش گويم در کربلا خون خداست

موضوعات: ادبیات حسینی و عاشورایی  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...