روایاتی که از طریق شیعه و سنی در ستایش ایرانیان و نقش آنان در به دوش کشیدن درفش هدایت اسلام وارد شده، بسیاراست، از آن جمله اند:

1. روایت «مبارزه بااعراب، برای بازگشت به اسلام »

«ابن ابی الحدید» معتزلی درشرح نهج البلاغه نقل کرده است که:

روزی اشعث بن قیس نزدامیرمؤمنان، علیه السلام، آمد و از میان صفوف جماعت گذشت تا خود را به نزدیکی حضرت رساند، بعد رو به آن بزرگوار کرده و گفت: ای امیرمؤمنان این سرخ رویان (ایرانیان) که اطراف شما را گرفته و نزدیک شما نشسته اندبر ما چیره شده اند. در این لحظه که حضرت کاملا سکوت فرموده و سر رابه زیر افکنده و با پای خود آرام به منبر می کوبید (یعنی اشعث چه گفتی) ناگهان «صعصعة بن صوحان »، یکی از یاران باوفای حضرت، گفت: ما را با اشعث چه کار؟امروز امیرمؤمنان، علیه السلام،درباره اعراب مطلبی را می فرماید که همیشه بر سر زبانها خواهد ماند وفراموش نمی گردد، سپس حضرت پس از درنگی اندک، سر را بالا گرفته وفرمود: کدام یک از این شکم پرستان بی شخصیت مرا معذور می دارد و حکم به انصاف می کند، که برخی از آنهامانند الاغ در رختخواب خود می غلتد ودیگران را از پند آموختن محروم می سازد! آیا مرا امر می کنی آنان(ایرانیان) را طرد کنم؟ هرگز طردنخواهم کرد. چون در این صورت اززمره جاهلان خواهم بود. اما سوگندبه خدایی که دانه را شکافت وبندگانش را آفرید حتما شما را برای برگشت مجدد به آیین تان سرکوب می کنند همانگونه که شما آنان(ایرانیان) را در آغاز، برای پذیرش این آیین سرکوب نمودید. (1)

اشعث بن قیس رئیس قبیله بزرگ «کنده »، از سران منافقین و از جمله کسانی بوده که در قتل امیرمؤمنان، علیه السلام، شرکت داشت و دختر او«جعده » نیز همسر امام مجتبی،علیه السلام، بود که آن حضرت رابوسیله زهر مسموم نمود و پسرش «محمدبن اشعث » از جمله افرادی بوده که در به شهادت رساندن سیدالشهدا حضرت حسین بن علی،علیه السلام، سهیم بوده است.

به گفته روایت، اشعث در صف آخر نمازگزاران آنگونه که آداب مسلمانهاست ننشست، بلکه صفهارا شکافت و گردنهای نمازگزاران رااین طرف و آن طرف زد تا در صف اول نماز بگزارد، همینکه به قسمت جلو رسید گروه انبوهی از ایرانیان را دید که اطراف منبر امیرمؤمنان،علیه السلام، گرد آمده اند. اشعث باقطع کردن خطبه و سخنرانی حضرت، با صدای بلند، آن بزرگواررا مخاطب ساخت: ای امیر مؤمنان!این سرخ رویان بر ما چیره شده اند.البته سر اینکه تعبیر به سرخ رویان کرده این است که عربها رنگ سبز رااگر زیاد باشد سیاه می گویند به همین جهت در اثر سرسبزی وبسیاری نخل خرمادر عراق، آن کشور را «ارض سواد» یعنی سرزمین سیاه می نامند. از این رو ازسفید نیز تعبیر به سرخ می کنند.بدین جهت عجم (ایرانیان) را چون سفیدپوست هستند، سرخ رویان و یافرزندان سرخ رویان می گویند.

اما اینکه امیرمؤمنان،علیه السلام، مکرر با پای مبارکش به منبر زد، شاید به این خاطر بود که می خواستند با این کار خود به اشعث بگویند: تو چه می گویی؟ درواقع می خواستند با سکوت خودپاسخ او را بدهند.

اما «صعصعة بن صوحان عبدی » که از یاران برگزیده آن حضرت بود. اهمیت قضیه را درک کرد که منظور اشعث طرح خلافت مسلمانهاست که از ارزشهای دنیوی است و باید ویژه اعراب وامثال آنان باشد. و سزاوار نیست مسلمانهای جدید و سفیدپوست(ایرانیان) اطراف حضرت جمع شده باشند و از اشعث به آن بزرگوارنزدیکتر باشند. وانگهی صعصعة عارف به آن موازین اسلامی بود که امیرمؤمنان، علیه السلام، به آنهاملتزم است. با توجه به این شناخت صعصعة می دانست که جواب امام،علیه السلام، به اشعث کوبنده خواهدبود. از این رو صعصه با جمله «ما رابا اشعث چه کار؟» او را سرزنش کرد که چنین نعره عشیره ای ونژادپرستانه را بر ضد ایرانیان سرداد. که امام، علیه السلام، پس ازسکوتی طولانی سرش را بالا گرفت اما نه اینکه به اشعث نگاه کند وجوابش را بدهد بلکه از او روی گردانیده مسلمانان را مورد خطاب قرار داد که: چه کسی مرا معذورمی دارد؟ چه کسی به انصاف حکم می کند درباره من، از این افرادبی شخصیت که یکی از آنان که نه دارای اندیشه است و نه هدف بلکه انسانی کودن و پرخواب وشهوتران است که با لولیدن دررختخواب از ناز و نعمت و پرخوری و شکمبارگی مانند حیوان، به بی شخصیتی و کسل بودن و تنبلی خود اکتفا ننموده، بلکه دیگران را نیزاز آموختن معارف دین محروم می کند و آنان را مورد طعنه قرارمی دهد زیرا آنان (ایرانیان)قلبهایشان متوجه علم و اهل دانش بوده و اطراف امام و پیشوای خود ومنبر وی گرد می آیند.

ای اشعث! آیا مرا امر می کنی که آنان را طرد کنم آنگونه که گروهی مرفه از طرفداران حضرت نوح،علیه السلام، چنین درخواستی را ازاو نمودند و بدو چنین گفتند: «افرادی که اطراف تو را گرفته و از تو پیروی می کننند جز اراذل و اوباش وبی اندیشه ها نیستند»، بلکه ای اشعث!پاسخ من به تو همان پاسخ پیامبرخدا حضرت نوح، علیه السلام، به افراد پست و بی شخصیت قوم خودش می باشد که فرمود: «من آنان را طرد نخواهم کرد چون دراین صورت از جمله جاهلان خواهم بود.»

سپس مولای متقیان، علیه السلام- با سوگندهایی که پیامبر اسلام،صلی الله علیه وآله، از آینده کسانی که اطراف منبر او حلقه زده بودند وطرفدارانش [خبر داده بود] - گفتارخود را به پایان برد مانند فقره ای ازخطبه گذشته که فرمود:

سوگند به خدایی که دانه راشکافت و موجودات زنده را آفرید،البته آنان شما (اعراب) را برای اینکه به آیین اسلام برگردید سرکوب می کنند آنگونه که شما در اوایل، آنان(ایرانیان) را می زدید تا داخل در دین اسلام شوند.

این مطلب دلالت دارد که وعده الهی بزودی در بین اعراب محقق می شود و آنان از دین روبرمی گردانند و خداوند فرس(ایرانیان) را جایگزین آنها می نمایدکه مانند آنان عرب زبان نیستند… ودلالت دارد که پیروزی اسلام در این مرحله از ایران آغاز شده و به طرف قدس ادامه می یابد و مقدمه برای ظهور حضرت مهدی، علیه السلام،است.

2. روایت «شیران بی فرار»

این روایت را «احمد بن حنبل » ازپیامبر، صلی الله علیه وآله، نقل کرده که آن حضرت فرمود:

نزدیک است که خداوند متعال،اطراف شما را از عجم پر نماید، آنان چون شیرانی هستند که اهل فرارنیستند طرفهای درگیر و دشمنان شمارا می کشند و از غنیمتهای شمااستفاده نمی کنند. (2)

این روایت را «ابونعیم » در کتاب خودش به چند طریق از «حذیفه » و«سمرة بن جندب » و «عبدالله بن عمر» نقل کرده است، الا اینکه او به جای عبارت «از غنائم شما استفاده نمی کنند» «استفاده می کنند» آورده است. (3)

3. روایت «گوسفندان سیاه و سفید»

این روایت را نیز «حافظ ابونعیم » در کتاب خود به چند طریق از«ابوهریره » و از مردی از صحابه واز «نعمان بن بشیر» و «مطعم بن جبیر» و «ابوبکر» و «ابو یعلی » و«حذیفه یمانی » از پیامبر،صلی الله علیه وآله، نقل کرده است که عبارت حدیث، از حذیفه می باشد:

پیامبر، که درود و سلام خدا بر اوباد، فرمود: امشب خواب دیدم گوسفندانی سیاه پشت سرم درحرکت اند، سپس گوسفندان سفیدی به آنها پیوستند، به طوری که دیگرگوسفندان سیاه را ندیدم، ابوبکر گفت:این گوسفندان سیاه اعراب هستند که از شما پیروی می کنند و گوسفندان سفید عجم هستند که از شما پیروی می کننند و آنقدر تعداد آنان زیادمی شود که عربها در بین آنها دیده نشده و به شمار نمی آیند، پیامبر، که درود و سلام خدا بر او باد، فرمود:درست است فرشته وحی هم چنین تعبیر کرده است. (4) در روایات ابو نعیم عبارات گوناگونی است که تعبیر ابوبکر درآنها نیست و در برخی از آن روایات آمده است که پیامبر،صلی الله علیه وآله، در خواب دید که گوسفندان سیاهی را آب می دهد که گوسفندان سفید بسیاری نیز به طرف ایشان روی آوردند… تا آخر.

4. روایت «ایرانیان، طرفداران اهل بیت »

حافظ ابونعیم این روایت را درکتاب یاد شده از «ابن عباس » نقل کرده و گفته است:

نزد پیامبر، صلی الله علیه وسلم،صحبت از فارس ها به میان آمد،حضرت فرمود: فارس ها (ایرانیان)طرفداران و دوستداران ما اهل بیت هستند. (5)

5. روایت «عجم، مورد اعتمادپیامبر»

این روایت را نیز ابونعیم درکتاب خویش از «ابوهریره » روایت کرده که گفت:

نزد پیامبر، صلی الله علیه وسلم،سخن از موالی و عجمها به میان آمد،حضرت فرمود: سوگند به خدا من بیش از شما (و یا بیشتر از بعضی از شما)به آنها اعتماد دارم. (6)

قریب به همین مضمون را«ترمذی » در کتاب خود آورده است (7) ، البته لفظ عجمها در اینجا اعم از عجم (ایرانی) است و شامل غیرعرب از عجم، مانند ترکان وغیرآنها نیز می شود.

6. روایت «آیا مردم، کسانی جزفارسیان و رومیان اند؟»

ابونعیم در کتاب خود، این روایت را از ابوهریره نقل کرده که پیامبر،صلی الله علیه وسلم، فرمود:

امت من آنچه را که امتهای گذشته ونسلهای قبل از آنان گرفته اند وجب به وجب و متر به متر خواهند گرفت. گفته شد: یا رسول الله همانگونه که فارس و روم انجام دادند؟ حضرت فرمود:مردم کدامند غیر از فارسها ورومیان؟ (8).

این روایت، به حقیقتی از تاریخ تمدن اشاره دارد و آن اینکه فرس(عجم) و رومیان یعنی غربی هامرکز ثقل تمدن بشریت را در تاریخ تشکیل می دهند و ما در زمان خود،شاهدیم که هیچ ملتی مانند فرس(ایرانیان) بر سر تمدن، طرف درگیر،با غربیها نیست.


پی نوشتها:

1.ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 284.

2. ابن حنبل، احمد، مسند، ج 5، ص 11.

3. ابو نعیم الاصفهانی، احمد بن عبدالله، ذکراخبار اصبهان، ص 13.

4. همان، ص 8-10.

5. همان، ص 11.

6. همان، ص 12.

7. الترمذی، ابو عیسی محمد بن عیسی، سنن، ج 5،ص 382.

8. ابونعیم الاصفهانی، احمدبن عبدالله، همان، ص 11.

موضوعات: دینی و مذهبی  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...