به شرحي كه در تاريخ آمده ، منشاء آوردن بت هبل در مكه و پرستش آن ، چيزي جز كشش و جاذبه حس و محسوس نبود.
مردي به نام ((عمر)) براي انجام كارهايي كه داشت از مكه به شام رفت . در يكي از نقاط اطراف شام وارد شد، مشاهده كرد كه مردم در آنجا بت مي پرستند.
آنان گفتند: اين اصنام چيست كه مي بينم شما مي پرستيد؟
پاسخ دادند: ((ما اين بتها را مي پرستيم ، از آنها باران مي خواهيم ، به ما باران مي دهند. از آنها ياري مي خواهيم ما را ياري مي كنند.))
عمر از مشاهده بتها و آثاري را كه بت پرستان گفتند تحت تاءثير قرار گرفت ، گفت : ((آيا از اين اصنام ، بتي را به من عطا مي كنيد كه به سرزمين خود ببرم تا آن را پرستش نمايند؟))
بتي را كه ((هبل)) نام داشت به وي دادند، آن را به مكه آورد و نصب نمود. به مردم گفت : ((هبل را بپرستيد و تعظيمش نماييد.))
واضح است پيامبران الهي كه مردم را به خداوند و معاد نامحسوس دعوت مي كردند و همچنين مردان با ايمان كه به غيب اعتقاد داشتند همواره از گفتار و رفتار كساني كه خودشان اسير زندان حس و محسوس بودند، زجر مي كشيدند و رنج مي بردند و خداوند وضع رقت بار رسولان خود را ضمن يك آيه چنين بيان فرموده است :
يا حسرة علي العباد ما ياءتيهم من رسول الا كانوا به يستهزئون .(1)
((اي افسوس و حسرت بر بندگان نادان كه هيچ پيامبري بين آنان نيامد، جز آن كه مورد استهزاء و تمسخرش قرار دادند.))(2)

1- سوره مباركه يس ، آيه 30.
2- شرح و تفسير دعاي مكارم الاخلاق ، ج 2، ص 506.

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...