در حديث است كه حق مومن بر برادرش اين است كه او را به بهترين اسم بنامد.
عموم مسلمين موظفند كه از ذكر اسامي و القابي كه باعث تحقير و هتك حرمت صاحبانش مي شود، خودداري نمايند و آنان را به آن اسم ها و لقب ها نخوانند و موجب ملامت خاطر و شرمندگي آنان نشوند.
ولي همه مردم عملا مراعات اين دستور را نمي كنند. بعضي بر اثر بداخلاقي و بي اعتنايي به وظايف خويش و بعضي به علت نفهمي و نارسايي فكر، مردم را به اسما و القاب بد، نام مي بردند و موجبات تحقير و توهين آنان را به عمل زشت و نادرست خود فراهم مي آورند.
در اوايل قرن سوم هچري شخصي به نام ((ابوحفص)) در عراق زندگي مي كرد كه در اثر پاره اي از اعمال ، مردم به او لقب لوطي دادند و در غياب وي با اين لقب او را تحقير مي نمودند. اين شهرت او را سخت ناراحت داشت و به شخصيت وي ضربه غيرقابل جبراني وارد كرد.
زماني يكي از همسايگان او مريض شد. ابوحفص به عيادت او رفت . بيمار در كمال ضعف و ناتواني در بستر افتاده بود. ابوحفص از وي اوالپرسي كرد و به او گفت : ((مرا مي شناسي ؟)) بيمار با صداي بسيار ضعيف جواب داد: ((چرا نشناسم ؟! تو ابوحفص لوطي هستي !))
((ابوحفص)) از اين لقب ، سخت برآشفت و گفت : ((از حد شناسايي گذشتي . اميدوارم از اين بستر هرگز برنخيزي !)) اين سخن را گفت و از كنار بيمار برخاست و رفت .
چه بسيار مردان عالم و تحصيل كرده اي كه لايق مشاغل بزرگ مملكتي و شايسته مقامات عالي اجتماعي بودند و در اثر لقب بد و سوء شهرت ، تمام ارزش خويش را در افكار عمومي از دست دادند و مردم آنان را با چشم پستي و حقارت نگريستند! سرانجام نه تنها از مراتب لياقت خود بهره نبردند، بلكه نتوانستند مانند يك فرد عادي به زندگي خود ادامه دهند.
اينان پيوسته دچار رنج رواني بوده و تمام عمر را با محروميت تواءم با احساس حقارت و پستي گذرانده اند!
((اسحاق بن ابراهيم)) معروف به ((ابن النديم)) از مردان تحصيل كرده و از افراد كم نظير زمان خود بود. او در چند رشته از علوم مانند كلام ، فقه ، نحو، تاريخ ، لغت ، شعر، زحمت بسيار كشيده بود و به همه آنها تسلط كامل داشت . در مجالس بحث علمي پهلوان توانايي بود و همواره بر فضلاي عصر خود پيروز مي شد. او در فنون مختلف قريب به چهل مجلد كتاب نوشته و آثار مهمي از وي باقي مانده است .
ابن نديم آهنگ گرم و جذابي داشت و به آواز خواندن نيز بسيار علاقه مند بود. مكرر در مجالس بزم خلفا و رجال كشور شركت مي كرد و با آواز خويش مجلس را گرم و حضّار را مجذوب مي نمود. در اثر تكرار اين عمل رفته رفته معلوماتش تحت الشعاع آوازش قرار گرفت و در جامعه به اين صفت معروف شد و مردم به او لقب ((مغني و مطرب)) دادند. اين شهرت به او ضربه غيرقابل جبراني زد و ديگر نتوانست به عنوان يك مرد علم و دانش در جامعه قد علم كند و مراتب شايستگي و لياقت خود را آشكار نمايد.
با آن كه خلفا و رجال وقت به او احترام بسيار مي كردند، ولي از ترس افكار عمومي نمي توانستند به وي شغل شايسته اي بدهند و او را به يكي از كارهاي مهم مملكتي بگمارند.
ماءمون خليفه عباسي مي گفت : ((اگر شهرت غنا و آوازه خواني ابن النديم مانع نبود، من او را به مقام رفيع قضاوت منصوب مي كردم . زيرا از نظر فضل و دانش از تمام قضات امروز كشور، شايستگي و لياقت بيشتري دارد.))(1)

1- كودك از نظر وراثت و تربيت ، ج 2، ص 226.

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...