تمدن ایرانی از منظر شهید مطهری
کتاب ارزشمند خدمات متقابل اسلام و ایران اثر استاد شهید مطهری با تأملی عمیق به طرح مباحث گسترده و روشنگرانه ای دست می زند که هدف اصلی آن بیان مسائل مشترک ایران و اسلام است که به گفته ایشان هم برای اسلام افتخارآمیز است و هم برای ایران.

تاریخ و تمدن 2500ساله ایران حکایت از مردمی می کند که از عصر باستان و حضور ادیان گوناگون باستانی تاکنون همیشه نشان ارزشمند مهرورزی به میهن و وطن پرستی را با خود به همراه داشته است و از سوی دیگر حاکی از تنش ها؛ کنش ها و روابط اجتماعی گوناگونی است که ملیت ایرانی پس از حضور دین اسلام در این سرزمین کهن با این دین حیات بخش داشته است.

کتاب ارزشمند خدمات متقابل اسلام و ایران اثر استاد شهید مطهری با تأملی عمیق در آنچه ذکر شد به طرح مباحث گسترده و روشنگرانه ای دست می زند که هدف اصلی آن بیان مسائل مشترک ایران و اسلام است که به گفته ایشان هم برای اسلام افتخارآمیز است و هم برای ایران، برای اسلام به عنوان یک دین که به حکم محتوای غنی خود ملتی باهوش و متمدن و صاحب فرهنگ را شیفته خود می سازد و برای ایران به عنوان یک ملت که به حکم روح حقیقت خواه و بی تعصب و فرهنگ دوست خود بیش از هر ملت دیگر در برابر حقیقت خضوع می کند و در راهش فداکاری می نماید.
هویت ایرانی از بیست و پنج قرن تمدن کهن خود، چهارده قرن آن را در کنشی عمیق با دین اسلام به سر برده است به گونه ای که تمام شئون فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و غیره آن توأم با احکام و آداب و سنن اسلامی گره خورده است. استاد مطهری با توجه به اینکه از میان ملل مختلفی که بخشهای کم و بیش از آنها را اسلام فراگرفته است، هیچ ملتی به اندازه ملت ایران در نشر و اشاعه این دین فعالیت نداشته است، ضرورت پرداختن به روابط اسلام و ایران را از جهات مختلف مطرح کرده و به بررسی سهم ایرانیان در نشر معارف اسلامی و نیز سهم اسلام در ترقی مادی و معنوی ایرانیان می پردازد. بنابراین ایشان در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران، با تجزیه و تحلیل گسترده به این سه مسائل اساسی می پردازد: 1- اسلام و مسئله ملیت 2- خدمات اسلام به ایران 3- خدمات ایران به اسلام.

ادامه مطلب :

هر یک از این سه مسئله عنوان فصلی از کتاب ایشان است که شامل مسائل جزیی تر و تحقیقی تری در زمینه روابط اسلام و ایران می باشد. استاد مطهری ابتدا به بحث و بررسی مسئله ملیت در جوامع مختلف از جمله جامعه اسلامی ایران و بحث از مشکلاتی می پردازد که این مسئله برای جهان اسلام مخصوصاً ملت ایران به وجود آورده است. به عقیده ایشان، اندیشه ملی گرایی و تهییج احساسات ملی می تواند آثار مثبت و مفیدی داشته باشد و نیز می تواند پیامدهای مخربی به دنبال داشته باشد. البته در کشورهای اسلامی بیش از آنکه آثار مثبتی به دنبال داشته باشد، سبب تفرقه و جدایی شده است و این امر روز به روز بر مشکلات جهان اسلام افزوده است. نمی توان از ضربه های جریانهایی که تحت عنوان ملیت و قومیت بر پیکره اسلام در کشورهای اسلامی وارد شده است غافل ماند. حتی در ایران نیز می توان مخالفت های گسترده ای را علیه اسلام تحت عنوان دفاع از ملیت مشاهده کرد.

استاد مطهری با اشاره به تبلیغات و زرتشتی گری که در آن ایام وسعت بیشتری پیدا کرده بود، اذعان می دارد که: «همه می دانند که ایرانی امروز هرگز به دین زرتشتی برنخواهد گشت و تعالیم زرتشتی جای تعالیم اسلامی را نخواهد گرفت. مزدکی و مانوی و زرتشتی و همه کسانی که امروز تحت عنوان دروغین قهرمانان ملی معرفی می شوند و هیچ صفت مشخصه ای جز مبارزه با اسلام نداشته، هرگز جای قهرمانان اسلامی را در دل ایرانیان نخواهد گرفت.» شهید مطهری در انتخاب شیوه تحلیل و بررسی خود در این بخش همان شیوه ای را برمی گزیند که به عقیده او، مخالفان اسلام در آن ایام از آن استفاده می کردند، یعنی استفاده از شیوه و منطق ملیت و احساسات ملی گرایی. ایشان در ادامه به بررسی و تبیین واژه ملیت و نقش مؤثر آن به عنوان یک مقیاس در جوامع بشری می پردازد و عقیده دارد که صحیح نیست که در انتخاب ملیت به عنوان یک مقیاس، به این ایده کلی دامن زنیم که هر آنچه محصول یک سرزمین معین و یا نتیجه ابداع تفکرات مردم آن سرزمین باشد، باید امری ملی تلقی شود و در مقابل هر آنچه که از ملل دیگر وارد سرزمینی شود، باید اجنبی و بیگانه تلقی شود چرا که در تبدیل آنچه داخل یک ملت ایجاد می شود ممکن است افرادی باشند که از قبول آن سرباز زنند و آن چیز نتواند مقبول عموم مردم قرار گیرد و نیز ممکن است سیستم با فرهنگ خاصی که از ملل دیگری وارد می شود مورد قبول مردم آن سرزمین قرار گیرد و اجنبی و بیگانه به شمار نیاید.

استاد مطهری مسئله دعوت همگانی و جهانشمول اسلام را به عنوان نمونه ای از آنچه محدود به سرزمین خاصی نمی شود ذکر می کند و در دو بخش، بحث خود را دنبال می کند: اول آنکه مقیاس های اسلامی مقیاسهای جهانی است نه ملی و قومی و نژادی. ایشان در تأیید هر یک از این دو مدعا به آیات و روایاتی از منابع دینی استناد می کند که در جای خود به تفصیل مورد بحث قرار گرفته اند.

در ادامه این فصل، ایشان به بحث از نحوه پذیرش دین اسلام توسط ایرانیان می پردازد و اینکه آیا پیشرفت اسلام در ایران به خاطر همین خصیصه جهانی بودنش می باشد و یا اسلام به ایرانیان تحمیل شده است؟

استاد مطهری در پاسخ به این پرسش به بررسی اجمالی تاریخ اسلام و ایران پرداخته و حقیقت امر را با استناد مدارک صحیح تاریخی روشن می سازد: سابقه آشنایی ایرانیان با دین اسلام به زمان حیات پیغمبر برمی گردد. کسانی مانند سلمان فارسی و گروهی از ایرانیان که در یمن و بحرین به دین اسلام گرویده بودند مقدمات آشنایی هرچه بیشتر ایرانیان با اسلام را فراهم می کردند و با تبلیغات و روشن گری هایی که در میان ایرانیان داشتند مردم ناراضی از اوضاع حکومتی و داخلی ایران را بیش از پیش مشتاق دین اسلام می کردند.

نکته ای که استاد مطهری بدان اشاره می کنند همین نارضایتی مردم و عدم اشتیاق آنها برای همکاری با حکومت وقت ایران در جنگ با مسلمانان بود و همین امر باعث شکست ایرانیان از مسلمانان شد و این مسئله در حالی بود که سپاه ایرانیان چندین برابر سپاه مسلمانان بود و از قدرت و امکانات بیشتری برخوردار بودند.

اما در ادامه بحث از تحمیلی و یا عدم تحمیلی بودن اسلام به ایرانیان، استاد مطهری از زبان ملی ایرانیان یعنی زبان فارسی سخن به میان می آورد؛ زبان فارسی که دستاویز برخی از مخالفان گردیده بود تا آن را از علل تحمیلی بودن اسلام به ایران بدانند، چرا که به عقیده ایشان، هرچند اسلام تمام سرزمین ایران را فراگرفت ولی ایرانیان هرگز زبان عربی را بر زبان فارسی ترجیح نداده و در طول قرن ها حاکمیت اسلام بر ایران، زبان فارسی خود را حفظ کردند. از سوی دیگر، این گروه از مخالفان نظریه عدم تحمیلی بودن اسلام به ایرانیان، مسئله علاقه و ارادت ایرانیان به مکتب تشیع و خاندان اهل بیت را مطرح می کنند و آن را غیرصادقانه جلوه داده و نوعی عکس العمل زیرکانه در مقابل اسلام و اعراب، برای احیای آداب و رسوم کهن ایرانی می دانند. به عقیده استاد مطهری، دیدگاه این افراد درخصوص زبان فارسی و مسئله تشیع، از یک سو برای اهل تسنن بهانه ای گردید تا در خلوص ایرانیان به اسلام تردید کنند و از سوی دیگر تجلیل ناسیونالیست های ایرانی را به دنبال داشت تا به تجلیل از مردم ایران به خاطر حفظ آداب و رسوم کهن خود بپردازند.

اما نه حفظ زبان فارسی از سوی ایرانیان و نه علاقه آنها نسبت به خانواده پیامبر، هیچیک نمی تواند دلیلی بر تحمیلی بودن اسلام به ایرانیان باشد. توجه ایرانیان به زبان فارسی به عنوان ضدیت با اسلام یا اعراب نبوده است. آنها زبان عربی را زبان اسلام می دانستند نه زبان قوم عرب و چون اسلام را متعلق به همه و جهانشمول می دانستند، زبان عربی را نیز متعلق به همه مسلمانان اعم از اعراب و غیراعراب می دانستند. با نگاهی به اشعار شاعران فارسی زبان برجسته ای همچون مولوی، حافظ، سعدی و دیگران، با ابیاتی با زبان عربی مواجه شدیم که خود، حاکی از اهمیت والایی است که زبان عربی به عنوان زبان دین و نه زبان قومی خاص، برای ایشان داشته است.

اما چنانکه گفتیم، بخش دوم کتاب، اختصاص پیدا می کند به خدمات اسلام به ایران. به عقیده استاد مطهری، اساساً خدمتی که یک آئین و مذهب می تواند به یک قوم بکند، از نوع برآوردن نیاز مقطعی نیست که فرضاً در یک خشکسالی، آذوقه وارد کند و نیازهایی امثال این، بلکه بسیار اساسی تر و عمیق تر از اینهاست، خدمتی محول کننده، مفید و ثمربخش است که در اندیشه و روح افراد آن قوم مؤثر واقع می شود. استاد مطهری با طرح این معیار، به بررسی نحوه خدمات اسلام بر ایران می پردازد.

اسلام با ظهور خود، تمدن عظیمی را پایه ریزی می کند که ایرانیان نیز در کنار دیگر ملل اسلامی، در این تمدن شریک هستند و سهم عمده این تمدن از آن ایرانیان است. استاد مطهری برای اینکه به سئوال از حقیقت این تمدن اسلامی پاسخ دهد و اینکه آیا به غیر از خود اسلام، عوامل دیگری هم در ایجاد گسترش این تمدن دخیل بوده اند یا نه، به بررسی تاریخ ایران مقارن ظهور اسلام و مقایسه نظامات فکری اعتقادی، اجتماعی و فرهنگی موجود در ایران آن عصر با آنچه که اسلام در این زمینه ها برای ایران آورده است، می پردازد. ایشان پس از نقل نظریات گوناگون صاحبنظران مسائل ایران باستان در این خصوص، به بررسی ادیان و مذاهب مختلفی می پردازد که قبل و بعد از ورود اسلام به ایران، کم و بیش در نواحی مختلف ایران حاکمیت داشتند. از این رو آئین هایی که ایشان مطرح می کنند عبارتند از آئین زرتشتی، مسیحی، مانوی، مزدکی، بودایی و عقائد آریایی. درواقع، استاد مطهری بیشتر به نقل آراء دیگران و تحقیقات صاحبنظران در مورد این ادیان و تفکرات می پردازد و نظر قطعی و تحقیقی ای از خود بروز نمی دهد. همچنین در ادامه، بحث از ثنویت زرتشتی مقارن ظهور اسلام در ایران می پردازند و مهمترین پاسخ درباره نظام فکری و اعتقادی ایرانیان را پاسخ به این پرسش می داند که آیا ایران مقارن ظهور اسلام، ثنوی بوده است یا نه؟ در اینجا نیز ایشان با توجه به سیطره آئین زرتشتی در آن دوران، این بحث را مطرح می کند که آیا اساساً خود زرتشت، ثنوی مذهب بوده است یا نه؟ به عقیده ایشان، اگر کتاب اوستای دوره ساسانی را ملاک قرار دهیم، شک نیست که زرتشت ثنوی مذهب بوده است ولی چنانکه محققان نیز بر این عقیده هستند، تنها قسمتی از «گاتها» اصیل و از آن خود زرتشت می باشد. ولی چنان که استاد نیز متذکر می شوند، ما مسلمانان می توانیم از زاویه دیگری به آئین زرتشت نگاه کنیم یعنی از زاویه فقه و حدیث و با ملاک های خاص اسلامی که جنبه تعبدی دارد (ص296). از این نظر، هیچ مانعی نیست که آئین زرتشتی را آئینی توحیدی بدانیم و زرتشتیان را نیز از اهل کتاب بدانیم. البته بحث تفصیلی درباره مدارک فقهی و مباحث حدیثی آئین زرتشت، خارج از حوصله بحث اصلی ما می باشد.

استاد مطهری تأکید می کنند که تردید در ثنوی بودن، فقط درباره خود زرتشت و آئین او مطرح می شود در حالیکه شکی در این امر نیست که دوره های پس از زرتشت خصوصاً دوره ساسانیان، ثنوی بوده است. در دوره اسلامی، زرتشتیان، عقائد ثنوی خود را آزادانه اظهار می کردند و با ائمه اطهار و علمای اسلام، به بحث و جدال می پرداختند و از ثنویت خود دفاع می کردند. استاد مطهری پس از طرح این بحث و بررسی ثنویت پس از زرتشت، متذکر می شود که خدمات اسلام به کیش زرتشتی و مردم زرتشتی، کمتر از خدمات دیگر اسلام نبوده است و اصلاحات اسلام در آئین زرتشتی هر چند غیرمستقیم صورت گرفت، از اصلاحات زرتشت در آئین های دیگر باستانی، مؤثرتر افتاد.

اما از بحث زرتشت که بگذریم، استاد مطهری برای اینکه تأثیر اسلام در ایران را بررسی کند لازم می داند که علاوه بر آئین ها و ادیان زرتشتی ای که در آن دوران حاکم بودند، نظام اجتماعی ایران باستان را نیز بررسی کند. ایشان بررسی نظامات طبقاتی و صنفی ساسانیان و حکومت استبدادی آنها را با آوردن مدارکی از منابع موجود تاریخی دنبال می کند و سپس به بحث از نظام خانوادگی آن عصر و وضعیت ناگوار تعلیم و تعلم زنان و نظام اخلاقی موجود می پردازد و ایرانیان را از نظر اخلاق طبیعی، یعنی اخلاقی که عبارت است از خصائص نژادی و اقلیمی اقوام، در مقام و موقعیتی شایسته و دارای صفاتی عالی و ستوده می داند.

استاد مطهری پس از ذکر اوضاع و احوال تاریخی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی ایران مقارن ظهور اسلام، در آخرین فصل از بخش دوم کتاب، به بحث از کارنامه درخشان اسلام در ایران می پردازد. به عقیده ایشان اولین چیزی که اسلام از ایران گرفت، تشتت افکار و عقائد مذهبی بود و به جای آن وحدت عقیده را برقرار کرد(ص424). اسلام جلوی توسعه و نفوذ مسیحیت را در ایران و به طورکلی در مشرق زمین گرفت. به طورکلی اسلام با گشودن دروازه های سرزمین های دیگر به روی ایران و نیز گشودن دروازه ایران به روی ملل و اقوام دیگر، دو پیامد مثبت را برای ایران به دنبال داشت: 1- ایرانیان توانستند هوش و لیاقت و استعداد خود را عملاً به دیگران ثابت کنند. 2- با آشنا شدن به فرهنگ ها و تمدن های دیگر توانستند سهم عظیمی در تکمیل و توسعه یک تمدن عظیم جهانی به خود اختصاص دهند.(ص426)

اسلام، ایرانی را هم به خود شناسانید و هم به جهان و نبوغ و استعداد ایرانی را نه تنها در جنبه های نظامی بلکه در سایر جنبه های فکری و فرهنگی و سیاسی نمایان کرد. هر چند برخی از مخالفین بر این عقیده اند که اسلام، برای ایران یک تهاجم بود ولی از نظر توده مردم و ملت ایران، یک انقلاب بود به معنی دقیق آن. اسلام، خرافات فکری و اعتقادی زرتشتی و امثال آن را از روح اندیشه ناب ایرانی زدود و به جای آن، توحید را با تمامی اقسام و شقوق آن، در ذات ایرانی قرار داد؛ روحانیت موروثی و طبقاتی را منسوخ کرد و آن را از حالت اختصاص آن بیرون آورده و بر اصل و مبنای دانش و تذهیب درون قرار داد.

اما چنانکه گفته شد بخش سوم کتاب، پیرامون خدمات ایران به اسلام بحث می کند. به عقیده استاد مطهری، ایرانیان در دو جهت سرآمد مللی هستند که اسلام در آنها ظهور و بروز یافت. از جهت اول، ایرانیان، بیش از هر ملت دیگر نیروهای خود را دراختیار اسلام قرار دادند و از جهت دوم، بیش از هر ملت دیگر در این راه صمیمیت و اخلاص نشان دادند. اولین خدمتی که از آن نام برده می شود، خدمت تمدن کهن ایرانی به تمدن جوان اسلامی است. از این گذشته، استاد به ذکر خدمات ایرانیان مسلمان می پردازد که در موارد مختلف و به طرق گوناگون صورت گرفته است: به صورت نشر و تبلیغ و دعوت ملل دیگر، در قالب سربازی و خدمت نظامی، در صنعت و هنر و غیره.

در این بخش، استاد ابتدا برای توضیح و تشریح اولین خدمتی که از آن نام می برد یعنی خدمت تمدن کهن ایرانی به تمدن جوان اسلامی، به شرحی مختصر از تمدن ایرانی و ویژگی های آن می پردازد؛ تمدنی که دارای سابقه ای درخشان و طولانی می باشد. در این خصوص نیز، استاد با ذکر اقوال صاحبنظران درباره ویژگی های درخشان هنر، صنعت، سیاست، امور نظامی و غیره تمدن درخشان ایرانی، به دو نکته مسلم اشاره می کند: یکی اینکه ایران قبل از اسلام از تمدنی برخوردار بوده است و این تمدن، یکی از مایه های تمدن اسلامی است و دیگر اینکه اسلام به ایران حیاتی تازه بخشید و تمدن در حال انحطاط ایران به واسطه اسلام، جانی تازه گرفت و شکلی تازه یافت(ص469).

استاد مطهری درخصوص خدماتی که ایرانیان به اسلام داشتند، نکته ای اساسی را مطرح می کند و آن اینکه تمام خدمات ایرانیان از روی اخلاص و صمیمیت صورت گرفته است. البته در این شکی نیست که عده ای از مخالفین و کسانی نیز بودند که در قالب نفاق حضور داشتند و خدمات صادقانه و مخلصانه ای انجام نمی دادند، ولی اکثریت ایرانیان، با اخلاص و صمیمیت خدمت می کردند و انگیزه ایرانیان در جنبش فرهنگ اسلامی، جبران شکستی بود که از جنبه نظامی در میدان هایی نظیر قادسیه، از اعراب خورده بودند. اما استاد مطهری، این تفسیر را کاملاً دور از واقعیت می داند چرا که سابقه خدمات ایرانیان به اسلام، به قبل از شکست های نظامی می رسد و ثانیاً اگر هدف ایرانیان از خدمت به اسلام جبران شکست های نظامی بود، چرا آنان خود مبلغ و مروج اسلام در میان ملل دیگر گردیدند و هر کجا که اسلام به خطر می افتاد، بیش از ملل دیگر، از خود جانفشانی نشان می دادند؟

اما چنانکه استاد متذکر می شود، خدمات ایرانیان به اسلام از همان آغاز ظهور اسلام شروع شد؛ قبل از اینکه اسلام توسط مجاهدین مسلمان به ایران بیاید، ایرانیان مقیم یمن به اسلام گرویدند و به تبلیغ و ترویج احکام اسلام می پرداختند. از سوی دیگر مسلمانان کشورهای شرقی و جنوب شرقی نیز، مرهون فعالیت های ایرانیان در رساندن پیام اسلام به سرزمین های ایشان هستند. حتی ایرانیان در ترویج اسلام در کشورهای غربی نیز سهم به سزایی داشتند. استاد مطهری برای نشان دادن درجه خلوص ایرانیان در خدماتی که به اسلام داشتند، از عکس العمل آنها در مقابل سه جریان استفاده می کند؛ نخست جریان زنادقه، دوم جریان تبعیضات نژادی و تفاخرات قومی که مخالف اصل مسلم مساوات اسلامی بود و جریان سوم، شیوع فراوان لهو و غنا و عیاشی و بی بند و باری در حکومت وقت بود. ایرانیان در مقابل هر یک از این جریانات ضددینی و غیرانسانی، خاموش نماندند و با دریافت پیام واقعی اسلام به مقابله با آنها پرداختند و در ترویج و تبلیغ اسلام گام بزرگی برداشتند.

اما به عقیده استاد مطهری، نشر و توسعه اسلام به طور طبیعی و عادی صورت گرفته است. فطری بودن و منطقی بودن اسلام و هماهنگی آن با نوامیس زندگی بشری، عامل اساسی انتشار این دین بوده است. مسئله مهمی که استاد، در ترویج و توسعه اسلام متذکر می شود، یعنی عاملی که اسلام را از سایر ادیان جدا می سازد، این است که عوامل تبلیغ اسلام، توده مردم بوده اند نه یک دستگاه حکومتی یا قومی خاص. سربازی و پاسداری توده مردم ایرانی در راه اسلام و شورش نهضت های ضداسلامی توسط آنها یکی از صفحات درخشان روابط اسلام و ایران است.

بنابراین به عقیده استاد، عکس العمل ایرانیان دربرابر اسلام فوق العاده نجیبانه و سپاسگذارانه بوده است و از نوعی توافق طبیعی میان روح اسلامی و کالبد ایرانی حکایت می کند. از اینجا، استاد مطهری به تحلیل و بررسی آنچه بعدها دو قرن سکوت نامیده شد می پردازد، یعنی دو قرن اول ایران اسلامی که از حدود نیمه های قرن اول هجری که ایران فتح شد تا حدود نیمه های قرن سوم هجری که کم و بیش حکومت مستقل در ایران تشکیل شد. این دو قرن را به اعتبار اینکه ایران جزء قلمرو کلی خلافت بوده و از خود حکومت مستقلی نداشته است، برخی از مستشرقین و در رأس آنها سر جان ملکم، دوره سکوت و احیاناً بردگی ایرانیان نامیده اند (ص728). استاد مطهری با نگاهی انتقادی به این مسئله، معتقد است که اگر از منظر این مستشرقان به اوضاع ایران نگاه کنیم و تنها طبقه حاکمه ایران را در نظر بگیریم، می توان دوره ای را که ایران جزء قلمرو خلافت بوده، دوره سکوت بنامیم. اما اگر توده ملت ایران را در نظر بگیریم، این دو قرن را باید دوره خروش و نشاط و تحرک فوق العاده ایرانیان نامید. در این دو قرن، ایرانیان با یک ایدئولوژی جهانی و انسانی و فوق نژادی آشنا شدند، یعنی ایدئولوژی اسلامی که حقایقش، آسمانی و فوق زمان و مکان است و متعلق به هیچ قوم خاصی نمی باشد.

استاد مطهری با انتقاد از این دیدگاه که زبان ایرانی در طی این دو قرن، خاموش بوده و ایرانی سخن خود را جز با زبان شمشیر بیان نمی کرد، از نمونه ها و شاهکارهای ادبی و هنری ای نام می برد که در این دو قرن، بر عظمت روح ایرانی تأکید می کنند.

ایشان در انتقاد از کسانی که عربی بودن بسیاری از این شاهکارهای ادبی ایرانیان را دلیل خاموشی زبان فارسی در این دو قرن می دانند، می گوید: «آیا این عیب است بر ایرانیان که پس از آشنایی با زبانی که اعجاز الهی را در آن یافتند و آن را متعلق به هیچ قومی نمی دانستند و تنها آن را زبان یک کتاب می دانستند، به آن گرویدند و آن را تقویت کردند و پس از دو سه قرن، از آمیختن لغات و معانی آن با زبان قدیم ایرانی، زبان شیرین و لطیف امروز فارسی را ساختند؟» (ص731)

استاد مطهری با بیان گوشه ای از دیدگاه دکتر زرین کوب در کتاب دو قرن سکوت، سکوت ایرانیان در مقابل زبان اسلام را به خاطر سادگی و عظمت «پیام تازه »ای می داند که جز قرآن نبود؛ قرآنی که حتی سخنوران عرب را نیز به خاطر اعجاز بیان و عمق معنی خویش، به سکوت افکنده بود.

استاد مطهری از مشخصات دیگر این دو قرن، شخصیت های ایرانی ای را ذکر می کند که علاوه بر شکفتگی استعداد علمی و فرهنگی و کسب افتخاراتی از این نظر، از جنبه مذهبی و دینی، خود را به مقام قداست رساندند، به حدی که مورد احترام فوق العاده مذهبی ملل دیگر قرار گرفتند و هنوز هم از آنها در کتب مختلف ایرانی و غیرایرانی یاد می شود. در این میان می توان از ایرانیانی نام برد که در تفسیر، حدیث، فقه، کلام، فلسفه، نجوم و ریاضیات و دیگر علوم عقلی و نقلی در این دو قرن به مقامات بالایی دست پیدا کردند. بنابراین، این دوره نه دو قرن سکوت، بلکه دو قرن خروش و جنبش بود

موضوعات: سایر مطالب  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...