جزعشق چیزی ندیدیم…

عشق ارباب حسین(ع) بود که همه را در این راه کشاند…با تمام خستگی ها و…

عشق یعنی بی خیال پای تاول زده بشوی و راه بیفتی به سمت کربلا…

آن وقت یاد سه ساله که می افتادی پاهایت توان میگرفت…

عشق یعنی وقتی افتادی دستانت زخمی شد،پاهایت درد گرفت…ناله نزدی،گریه نکردی،خجالت میکشیدی در راه کربلا
شکایت کنی….

یاد سختی ها عمه سادات می افتادی…از خودت خجالت می کشیدی…

این سختی ها کجا سختی های حضرت زینب(س) کشید کجا….!!

عشق یعنی دلت می خواست کمی استراحت کنی اما وقتی به بودن در شب جمعه در کربلا فکر میکردی یکسره راه میفتی

فقط به عشق ارباب….

عشق یعنی با صدای زمزمه ی گروهی که از کنارت عبور میکنند و میگویند “خدا میدونه تا حرم دیگه راهی نمونده”
توان میگیری بی خیال استراحت شوی و راه بروی عمودها را طی کنی و برسی به آخرین عمود..

عشق یعنی وقتی رسیدی به آخرین عمود،چشمانت افتاد به حرم حضرت عباس(ع) باران اشکانت بارید و
با تمام دلتنگی ها و بی قراری هادلت آرام شدو….

عشق یعنی حسین (ع) …کربلا…

 

موضوعات: ادبیات حسینی و عاشورایی  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...