پيشواي بزرگ اسلام صلي الله عليه و آله و سلم در سخنراني حساس خود در مسجد خيف ، سه مطلب لازم را خاطرنشان ساخت كه يكي از آنها ملازمت و هماهنگي با جماعت مسلمين است .
ثلاث لا يغلّ عليهن قلب امري ء مسلم اخلاص العمل لله و النصيحة لاءئمة المسلمين واللزوم لجماعتهم ؛(1)
سه چيز است كه بايد قلب هر مسلماني نسبت به آن خالي از غل و غش باشد:
اول : اخلاص عمل براي خدا.
دوم : خلوص نبوت نسبت به پيشوايان مسلمين .
سوم : ملازمت و هماهنگي با جمعيت مسلمين .
مطلب مهم در حديث رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم شناخت جماعت مسلماني است كه بايد حتما ملازمتشان را گزيد و با آنها همگام و همصدا بود.
امام صادق عليه السلام فرمود:
((از رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم سوال شد كه جماعت امتش كيانند؟))
حضرت فرمود: ((جماعت امت من اهل حق هستند. اگر چه عددشان كم باشد.))
قيل لرسول الله صلي الله عليه و آله و سلم ما جماعة اءمتك ؟
قال : من كان علي الحق و ان كانوا عشرة ؛(2)
به پيامبر گرامي عرض شد: ((كدامين مردم جماعت امت شما هستند؟))
در پاسخ فرمود: ((آنانكه بر حق هستند اگر چه عددشان ده نفر باشد.))
((سفيان ثوري)) مردي تحصيل كرده و حافظ احاديث بود. او مكرر به حضور امام صادق عليه السلام شرفياب شده و مطالبي را فراگرفته بود، اما در باطن نسبت به آن حضرت دلبستگي و علاقه نداشت .
مردي از قريش كه اهل مكه بود و دوستدار ائمه معصومين عليهم السلام مي گويد:
روزي سفيان ثوري به من گفت به منزل امام صادق عليه السلام برويم . من با او رفتم . درب منزل امام عليه السلام كه رسيديم ، ديديم حضرت بر مركب خود سوار شده و قصد رفتن دارد. سفيان عرض كرد: ((حديث خطبه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را كه در مسجد خيف براي مردم فرموده است به من بفرما!))
حضرت گفت : ((بگذار بروم از پي كاري كه دارم ، در مراجعت خواهم گفت .))
سفيان حضرت را به قرائت و بستگي با رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم قسم داد كه همين الان بگويد.
حضرت پياده شد، سفيان عرض كرد: ((بفرماييد براي من دوات و كاغذ بياورند تا آن را بنويسم .))
حضرت هم دستور داد كه كاغذ و قلم بياورند. آنگاه حضرت فرمود: ((بنويس !)) از اول تا آخر خطبه را بيان نمود و سفيان هم نوشت . آنگاه نوشته را به حضرت ارائه داد. سپس امام عليه السلام سوار شد و از پي كار خود رفت . من و سفيان با هم برگشتيم . بين راه از من خواست تا توقف كنيم و در حديث دقت نماييم . به او گفتم : ((قسم به خدا كه امام صادق عليه السلام تو را به چيزي ملزم نمود كه هرگز از آن رهايي نداري .))
فقال و اءيّ شي ء ذلك فقلت له ثلاث يغلّ عليهن قلب امري ء مسلم اخلاص العمل لله قد عرفناه و النصيحة لاءئمة المسلمين من هؤ لاء الائمة الذين يجب علينا نصيحتهم معاوية بن اءبي سفيان و يزيد بن معاوية و مروان بن الحكم و كلّ من لا تجوز شهادته عندنا و لا تجوز الصلاة خلفهم و قوله و اللزوم لجماعتهم فاءيّ الجماعة مرجي يقول من لم يصلّ و لم يصم و لم يغتسل من جنابة و هدم الكعبة و نكح اءمّه فهو علي ايمان جبرئيل و ميكائيل اءو قدريّ يقول لا يكون ما شاء الله عز و جل و يكون ما شاء ابليس اءو حروريّ يتبرّاء من علي بن اءبي طالب و شهد عليه بالكفر اءو جهميّ يقول انما هي معرفة الله وحده ليس الايمان شي ء غيرها قال ويحك و اءيّ شي ء يقولون فقلت يقولون ان علي بن اءبي طالب عليه السلام و الله الامام الذي يجب علينا نصيحته و لزوم جماعتهم اءهل بيته قال فاءخذ الكتاب فخرقه ثم قال لا تخبر بها اءحدا؛(3)
پرسيد: به چه چيز ملزمم نموده است ؟
گفتم : سه چيز است كه بايد قلب هر مسلمان از غل و غش در آنها خالي باشد:
اول : اخلاص عمل براي خدا، كه مي دانيم .
دوم : نصيحت نسبت به پيشوايان مسلمين و ائمه مسلمين كه نصيحت آنان بر ما واجب شده است .
حال منظور از اين پيشوايان چه كساني هستند؟ جواب داده شده كه اينان معاوية بن ابي سفيان ، يزيد بن معاويه ، مروان بن حكم و خلاصه آنهايي هستند كه شهادتشان مقبول نيست و نمي توان پشت سر آنان نماز خواند. و اين كه فرمود بايد ملازم جمعيت مسلمين بود، كدام جماعت ؟ منظور گروهي است كه مي گويند: ((كسي كه نماز نخواند، روزه نگيرد، غسل جنابت ننمايد، كعبه را خراب كند و با مادر خود بياميزد، با اين همه ناروايي ها، ايمانش همانند ايمان جبرئيل و ميكائيل است .))
يا گروه قدريه كه مي گويند: ((خواست خداوند معيار نيست ، بلكه معيار خواست ابليس است يا گروهي كه از علي عليه السلام تبري مي جويند و به كفر او شهادت مي دهند يا گروه جهنمي كه مي گويند معرفت فقط مخصوص خداست و ايمان چيزي جز آن نيست .))
سفيان ثوري از سخنان مرد قريشي سخت ناراحت شد و گفت : ((واي بر تو! شماها چه مي گوييد؟))
گفتم : ((ما مي گوييم علي بن ابي طالب عليه السلام امامي است كه مودت خالص او بر ما واجب است و بايد ملازم ائمه معصومين عليهم السلام كه جماعت اهل بيتند، باشيم .))
سفيان از شدت ناراحتي نوشته را گرفت و پاره كرد و به من گفت : ((اين جريان را براي كسي نقل ننمايم .))(4)

1- الكافي ، ج 2، ص 403.
2- ميزان الحكمه ، ج 2، ص 67.
3- الكافي ، ج 1، ص 404؛ تنقيح المقال ، ج 2، ص 37.
4- شرح و تفسير دعاي مكارم الاخلاق ، ج 2، ص 223.

 

 

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...