حجله دامادی…

 

 سعید قنبری که به جبهه رفت، نامزدش همکار ما در واحد تعاون سپاه پاسداران بود و هر روز به همراه چند تن از خواهرها به خانه ی شهدا می رفتند تا با خانواده ها دیدار داشته باشند.

 

 تا اینکه یک روز از قم زنگ زدند و آمار شهدا را برای ما ارسال کردند، لیست را که دریافت کردیم، اسم سعید قنبری هم جزو شهدا بود .

این در حالی بود که نامزد ایشان هم مرتب وضعیت سعید را از بچه ها سؤال می کرد، ولی هیچکس جرأت بروز آن را نداشت، چرا که این دو، تازه نامزد شده و علاقه ی شدید هم به یکدیگر داشتند و قرار بود پس از بازگشت سعید از جبهه، مقدمات عروسی شان فراهم شود.

 

 اما سرانجام گفتن موضوع به نامزد سعید گفته شد و زمان تشییع جنازه ایشان فرا رسید.

 

 آن روز ما رفتیم ماشین پدر بزرگوار شهیدان مافی را امانت گرفته و آن را تزئین کردیم و از جلوی تشییع کنندگان پیکر شهید سعید قنبری حرکت دادیم.

 

 هدف ما از این کار اثبات عشق و علاقه جوانان به پاسداری از دست آوردهای انقلاب اسلامی و مقاومت در مقابل متجاوزان بعثی بود و اینکه هستند جوانانی که در حساسترین موقعیت های زندگی، از همه چیز خود می گذرند تا اسلام سرافراز بماند.

 

 آن روز نوشته هایی روی ماشین نصب شده بود که توجه خیلی ها را به خود جلب کرده بود، از جمله: 

 نقل عروسی ام رگبار گلوله ها، اسلحه دسته گل دامادی ام و حجله دامادی ام، سنگر من!

 

 خط سرخ

#عکس_های_ماندگار

 

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...