✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
سعودیه و دستهای پنهان دیگر


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



فرعون پادشاه مصر ادعای خدایی می‌کرد. روزی مردی نزد او آمد و در حضور همه خوشه انگوری به او داد و گفت:

«اگر تو خدا هستی پس این خوشه را تبدیل به طلا کن.» فرعون یک روز از او فرصت گرفت.

شب هنگام در این اندیشه بود که چه چاره‌ای بیندیشد و همچنان عاجز مانده بود که ناگهان کسی درب خوابگاهش را به صدا در آورد. فرعون پرسید: «کیستی؟» ناگهان دید که شیطان وارد شد و گفت:

«خاک بر سر خدایی که نمی‌داند پشت در کیست.» سپس وردی بر خوشه انگور خواند و خوشه انگور طلا شد. بعد خطاب به فرعون گفت:

«من با این همه توانایی لیاقت بندگی خدا را نداشتم، آنوقت تو با این همه حقارت ادعای خدایی می‌کنی؟» پس شیطان عازم رفتن شد که فرعون گفت:

«چرا انسان را سجده نکردی تا از درگاه خدا رانده نشوی؟» شیطان پاسخ داد:

«زیرا می‌دانستم که از نسل او همانند تو به وجود می‌آید!»

موضوعات: حکایات مذهبی  لینک ثابت




 

 يكى از خدام حرم مطهر حضرت رضا (عليه السلام) كه فردى شايسته و اهل تقوى بود گفت:
شبى در حرم مطهر استراحت كردم كه در عالم خواب ديدم در كشيك خانه حرم مطهر هستم و براى تجديد وضو از حرم خارج شدم، در اين لحظه ديدم جمعيت زيادى وارد صحن شدند كه در دستشان بيل و كلنگ بود و پيشاپيش آنها شخصى نورانى حركت مى كرد.
آنها آمدند تا به وسط صحن مقدس رسيدند، آن شخصى كه جلوى جمعيت بود نقطه اى را نشان داد و فرمود:
اين قبر را بشكافيد و اين خبيث را بيرون آوريد، و آنها هم شروع به حفر و كندن قبر شدند.

من از شخصى پرسيدم كه اين بزرگوار كه فرمان مى دهد كيست؟
گفت اميرالمؤمنين (عليه السلام) است.

همان لحظه ديدم حضرت رضا (عليه السلام) از حرم مطهر بيرون آمدند و به محضر اميرالمؤمنين (عليه السلام) رسيد و سلام كرد،
على (عليه السلام) جواب سلام او را داد.

حضرت رضا (عليه السلام) فرمود: تقاضا دارم اين شخص را مورد عفو قرار دهيد و او را به من ببخشد.

على (عليه السلام) فرمود:
مى دانى اين فاسق فاجر بوده و شرب خمر مى كرده.

حضرت رضا (عليه السلام) عرض كرد: بلى لكن ((اين شخص)) وصيت كرده كه پس از مردن او را در جوار من دفن كنند و به من پناهنده شده است.

على (عليه السلام) فرمود: او را به شما بخشيدم، سپس آنجا را ترك كردند.

من سراسيمه و وحشت زده از خواب بيدار شدم و بعضى از خدام ((حرم)) را بيدار كردم و جريان را گفتم و با آنها به همان محلى كه در خواب ديده بودم آمديم
و ديديم قبر تازه اى در آنجا است و مقدارى از خاك آن بيرون ريخته شده است!

من پرسيدم اين قبر كيست؟
گفتند: شخصى است كه ديروز در اينجا دفن شده است!.

منبع:
داستانهائى از زندگى علماء: ص 55.

موضوعات: حکایات مذهبی  لینک ثابت




طلبه ای از دنیا رفت چون او را در خواب دیدند
پرسیدند: حالت چطور است؟
او گفت : مواظب اعمال و گفته های خود باشید ،
زیرا؛ حساب و کتاب خدابسیار دقیق است روزی که باران می بارید
من گفتم: به به عجب باران به موقعی !
هنوز سر آن یک جمله گرفتارم و
به من می گویند : مگرما باران بی موقع هم داشته ایم ؟ …..

منبع:آداب الطلاب آیه الله مجتهدی تهرانی ص129

موضوعات: حکایات مذهبی  لینک ثابت




علامه امینی (ره) (عالم بزرگ معاصر، صاحب كتاب ارزشمند الغدیر) در یكی از سفرها در مجلسی شركت كرد، یكی از علمای اهل تسنّن به او گفت: «شما شیعیان در مورد حضرت علی ـ علیه السّلام ـ غلو و زیاده‌روی می‌كنید، مثلا او را با لقب «یَدُالله»، «عَیْنُ الله» (دست خدا، چشم خدا) و… می‌خوانید، توصیف صحابه، تا این حد، نادرست است.»
علاّمه بی‌درنگ جواب داد: «اگر عمر بن خطاب، علی ـ علیه السّلام ـ را با چنین القابی خوانده باشد، چه می‌گویید؟» او گفت: سخن عمر برای ما حجت است. علامه امینی در همان مجلس، یكی از كتاب‌های اصیل اهل تسنّن را طلبید، آن كتاب را حاضر كردند، علامه آن را ورق زد، صفحه‌ای از آن را گشود كه در آن صفحه این حدیث آمده بود:
«مردی به طواف كعبه اشتغال داشت، در همانجا به زن نامحرمی، نگاه نامشروع كرد، حضرت علی ـ علیه السّلام ـ او را در آن حال دید، با دست، ضربه به صورت او زد و به این ترتیب او را مجازات كرد.
او در حالی كه دستش را بر صورتش نهاده بود و بسیار ناراحت بود، به عنوان شكایت از علی ـ علیه السّلام ـ، نزد عمر بن خطاب آمد، و ماجرا را گفت.
عمر در پاسخ او گفت: قد رای عین الله و ضرب یدالله: «همانا چشم خدا دید و دست خدا زد.»
كنایه از اینكه: چشم علی ـ علیه السّلام ـ آنچه می‌بیند خطا نمی‌كند، زیرا چشم او چشمی است كه آمیخته با اعتقاد به خدا است و چنین چشمی، اشتباه نمی‌كند، و دست علی ـ علیه السّلام ـ نیز جز در راه رضای خدا حركت نمی‌نماید.
سؤال كننده وقتی كه این حدیث را دید مطلب را دریافت، و قانع شد.


منبع: محمّد محمّدی اشتهاردی-یكصد و یك مناظره، ، ص197

موضوعات: حکایات مذهبی  لینک ثابت




روزی عقربی یکی از دوستان امیرالمومنین عليه السلام را نیش زد،
او سریعا نزد امیرالمومنین عليه السلام آمد… حضرت به او فرمود:
بر اثر این نیش نمی میری برو.
او رفت و پس از مدتی آمد و گفت: یاامیرالمومنین بر اثر آن نیش عقرب دوماه زجر کشیدم.
حضرت به او فرمود:
میدانی آن عقرب چرا تو را نیش زد؟
گفت نه
حضرت فرمود: چون یکبار در حضور تو سلمان را به خاطر دوستی ما مسخره کردند و تو هیچ نگفتی و از سلمان دفاع نکردی این بخاطر آن است.
نیش و کنایه زدن به محبین و موالیان حضرات معصومین(ع) اینقدر مهم و حساس است.
دفاع نکردن از سلمان این عقوبت را داشت دفاع نکردن از امیرالمومنین(ع) چه عقوبتی برای ما در پی خواهدداشت؟!!!!!

مستدرک الوسایل جلد 12 صفحه 336

موضوعات: حکایات مذهبی  لینک ثابت




یکی از صحابه ی پیامبر ص به نام ثوبان که نسبت به آن حضرت علاقه ی شدیدی داشت، روزی با حال پریشان خدمتش رسید.
پیامبر از سبب ناراحتی او سوال نمود. او در جواب عرض کرد: زمانی که از شما دور می شوم و شما را نمی بینم، ناراحت می شوم، امروز در این فکر فرو رفته بودم که فردای قیامت، اگر من اهل بهشت باشم، به طور حتم در مقام شما نخواهم بود، بنابراین در هر حال از درک حضور شما محروم خواهم شد؛ با این حال چرا افسرده نباشم؟!
پیامبر این آیه را که درباره ی همنشینی دوستان پیامبر نازل شد، و آنان را بشارت داد، قرائت کرد و فرمود:

خداوند فرمود: کسی که خدا و پیامبر را اطاعت کند )در روز رستاخیز( همنشین کسانی خواهد بود که خدا، نعمت خود را بر آنان تمام کرده، از پیامبران و صدّیقان و شهدا و صالحان و آن ها رفیق های خوبی هستند.)سوره ی نساء : ۶۹)

آن گاه پیامبر فرمود: به خدا سوگند، ایمان مسلمانی کامل نمی شود، مگر این که مرا از خود و پدر
و مادر و همه ی بستگان خود بیشتر دوست دارد، و در برابر گفتار من تسلیم باشد.)۱)

۱. داستانهای تفسیر نمونه ص ۳۴۸- تفسیر نمونه ۳/۴۵۹

منبع :۴۰۰ موضوع ۲۰۰۰ داستان ،ج۲ ، نوشته ی سید علی اکبر صداقت ، نشر تهذیب

موضوعات: حکایات مذهبی  لینک ثابت




 

مردی مشغول طواف کعبه بود و مادرش را بر دوش گرفته بود و طواف می داد. پیامبر صلی الله علیه و آله را در همان حال مشاهده نمود و عرض کرد: »آیا حق مادرم را با این کار انجام دادم؟«

فرمود:» نه! حتی جبران یکی از ناله های هنگام وضع حمل او را به جا نیاورده ای.«)۱)

۱. تفسیر نمونه، ۱۲/۸۰- داستان های تفسیر، ص ۲۹۶

منبع : یکصد موضوع ۵۰۰ داستان ، ج۳ ، نوشته ی سید علی اکبر صداقت ، نشر تولی

موضوعات: حکایات مذهبی  لینک ثابت




 

امام باقر، محمد بن علی بن الحسين(ع)، لقبش “باقر” است.

باقر يعنی شكافنده. به آن حضرت “باقر العلوم” می‏گفتند، يعنی‏"شكافنده دانشها".
مردی مسيحی، به صورت سخريه و استهزاء، كلمه “باقر” را تصحيف‏
كرد به كلمه “بقر” -يعنی گاو- و به آن حضرت گفت: «انت بقر»؛ يعني«تو گاوی»
امام بدون آنكه از خود ناراحتی نشان بدهد و اظهار عصبانيت كند، با
كمال سادگی گفت: «نه، من بقر نيستم من باقرم».
مسيحی: «تو پسر زنی هستی كه آشپز بود».
- «شغلش اين بود، عار و ننگی محسوب نمی‏شود».
- «مادرت سياه و بی‏شرم و بد زبان بود».
- «اگر اين نسبتها كه به مادرم می‏دهی راست است، خداوند او را
بيامرزد و از گناهش بگذرد. و اگر دروغ است، از گناه تو بگذرد كه دروغ‏
و افترا بستی».
مشاهده اين همه حلم، از مردی كه قادر بود همه گونه موجبات آزار يك‏
مرد خارج از دين اسلام را فراهم آورد، كافی بود كه انقلابی در روحيه مرد
مسيحی ايجاد نمايد، و او را به سوی اسلام بكشاند .
مرد مسيحی بعدا مسلمان شد.۱
پاورقی :
1. بحار الانوار، جلد۱۱، حالات امام باقر، صفحه83

موضوعات: حکایات مذهبی  لینک ثابت