✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
یا معین الضعفا


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



عن علي عليه السلام قال : عليك بلزوم اليقين و تجنب الشك فليس للمرء شي ء اءهلك لدينه من غلبة الشك علي يقينه ؛(1)
امام علي عليه السلام فرموده است :
((بر تو باد به ملازمت يقين و دوري جستن از شك ، چه آن كه هيچ چيزي براي نابود ساختن دين آدمي بدتر از شك و ترديد نيست .))
افراد فاسد و گمراه كننده وقتي مي خواهند كسي را از صراط مستقيم منحرف نمايند و او را به راه باطل سوق دهند، اول با وسوسه هاي خائنانه يقينش را متزلزل مي كنند و گرفتار شك و ترديدش مي نمايند، سپس بذر تجري را در ضميرش مي افشانند و او را به راهي كه خلاف حق و مصلحت است سوق مي دهند.
حضرت آدم عليه السلام يقين داشت كه خداوند او را از نزديك شدن به شجره منهيه منع فرموده است ، اما شيطان وقتي خواست او را اغفال كند و به كار ناروا وادارش نمايد، به وي گفت : درختي را كه تو از آن اجتناب مي نمايي ، ((شجره خلد)) است و اگر از ميوه آن بخوري هميشه در بهشت مي ماني و براي آن كه آدم و حوا را نسبت به گفته خود مطمئن نمايد، قسم ياد كرد و گفت : ((من خيرخواه شما دو نفر هستم .))
با اين وسوسه شيطاني يقين آدم عليه السلام متزلزل گرديد و دچار شك و ترديد شد و از ميوه ممنوعه استفاده نمود و در نتيجه از بهشت بيرون شد.
علي عليه السلام عمل آدم را در عبارتي كوتاه بيان فرموده :
فباع اليقين بشكّه و العزيمة بوهنه و استبدل بالجذل وجلا و بالاغترار ندما؛(2)
((آدم عليه السلام يقين خود را با شك معامله كرد و تصميم خويشتن را به سستي مبدل ساخت ، فرح و شادي اش را با ترس معاوضه كرد و پشيماني جايگزين غرورش گرديد.))(3)

1- غررالحكم ، ص 483.
2- نهج البلاغه ، ص 42.
3- شرح و تفسير دعاي مكارم الاخلاق ، ج 1، ص 266.

 

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت




براي آنكه خوانندگان محترم به گوشه اي از مقام توحيد افعالي مردان عالي مقام الهي در زمينه اضطرار، واقف بشوند، در اين جا مختصري از زندگي افتخارآميز و پرفراز و نشيب حضرت ابراهيم عليه السلام بيان كرده و به مبارزات او با بت و بت پرستي و خطراتي كه در سر راهش پيش آمد، اشاره مي نماييم .
بت شكني ابراهيم از جمله مبارزات آن حضرت و افروختن آتش براي سوزاندن ابراهيم از جمله قضايايي است كه براي آن حضرت پيش آمد و در اين جا به استناد بعضي از آيات و روايات ، جريان امر، به اختصار توضيح داده مي شود.
در يكي از عيدهايي كه مردم از شهر خارج مي شده و به صحرا مي رفتند، ابراهيم عليه السلام عذر مزاجي آورد و در شهر ماند و از فرصت نبودن مردم استفاده نمود، به بتخانه رفت ، تمام بت ها را به استثناي بت بزرگ شكست و وسيله اي كه با آن بت ها را شكسته بود، به گردن بت بزرگ افكند.
مردم كه از صحرا برگشتند و به بتكده رفتند، بت ها را شكسته يافتند، فرياد برآوردند، شهر به هم ريخت ، طوفاني برپا شد، ابراهيم را عامل اين كار شناختند و او را براي محاكمه در حضور مردم آوردند.
قالوا اءاءنت فعلت هذا بآلهتنا يا ابراهيمَ قال بل فعله كبيرهم هذا فاساءلوهم ان كانوا ينطقونَ فرجعوا الي انفسهم فقالوا انكم اءننتم الظالمون ؛(1)
گفتند: ((اي ابراهيم ! آيا تو با خدايان ما چنين كردي ؟))
پاسخ داد: ((بت بزرگ مرتكب اين كار شد. از بت ها سوال كنيد، اگر مي توانند سخن بگويند!))
امام صادق عليه السلام قسم ياد كرد كه بت بزرگ مرتكب اين كار نشده بود و ابراهيم هم دروغ نگفته بود.
عرض شد: ((اين كه مي فرماييد چگونه است ؟))
حضرت فرمود: فرمود: ((ابراهيم عليه السلام فرمود: اگر بت بزرگ نطق مي كند، اين كار را انجام داده است و اگر نطق نمي كند، مرتكب كاري نشده است .))(2)
نمرود و مردم پس از مشورت و تبادل فكر به اين نتيجه رسيدند كه مجازات گناه بزرگ ابراهيم اين است كه در آتش سوزانده شود. افكار عمومي كيفر سوزاندن را پذيرفت و اين شعار زبانزد همگان گرديد:
قالوا حرّقوه و انصروا آلهتكم ان كنتم فاعلين ؛(3)
((گفتند: او را بسوزانيد و خدايان خود را ياري نماييد.))
سوزاندن ابراهيم به نام خدايان ، رنگ مذهبي به خود گرفت . از اين رو بت پرستان به احترام بت ها در تهيه هيزم شركت كردند. حتي كساني كه مريض و در شرف مرگ بودند، با وصيت مقداري از ماترك خود را براي خريد هيزم و سوزاندن ابراهيم اختصاص دادند. جمع آوري هيزم مدتي به طول انجاميد و ابراهيم در طول آن مدت زنداني بود. پس از آن كه به مقدار كافي هيزم از نقاط دور و نزديك جمع آوري گرديد و بر روي هم انباشته شد، در موعد مقرر، شعله هايي را برافروختند و در نتيجه دريايي از آتش به وجود آمد. قبلا منجنيقي ساخته بودند كه ابراهيم را در آن بنشانند و در وسط درياي آتش بيفكنند.
روز سوزاندن ابرهيم فرارسيد. او را در منجنيق نشاندند تا در نقطه مركزي آتش بيندازند. لحظات اضطراري براي ابراهيم شروع شد.
كسي كه در آن موقع مي توانست به ابراهيم كمك كند و او را از محيط خطر خارج نمايد، جبرئيل امين بود. روايات متعددي با مختصر تفاوت در عبارات رسيده كه جبرئيل خود را به ابراهيم رساند و آمادگي خويش را براي ياري او اعلام داشت . از آن جمله اين حديث است :
فالتقي معه جبرئيل في الهواء و قد وضع في المنجنيق فقال : يا ابراهيم هل لك الي من حاجة ؟ فقال ابراهيم اءما اليك فلا و اءما الي رب العالمين فنعم ؛(4)
جبرئيل در هوا ابراهيم را ملاقات نمود، موقعي كه در منجنيق قرار داشت ، گفت : ((اي ابراهيم ! آيا به من حاجتي داري !))
ابراهيم پاسخ داد: ((به تو حاجتي ندارم ولي به خداوند عالميان نيازمند و محتاجم .))
ابراهيم دعا كرد و از خدا نصرت طلبيد. خداوند خواسته او را اجابت فرمود.
قلنا يا نار كوني بردا و سلاما علي ابراهيم ؛(5)
((به آتش فرمان رسيد كه بر ابراهيم سرد و سلامت باش !))
ابراهيم عليه السلام در موقع اضطرار از غير خدا حتي از فرشته بزرگ الهي ياري نخواست . فقط از باريتعالي نصرت طلبيد و خداوند ياري اش فرمود.
درخواست امام سجاد عليه السلام در قطعه اي از دعاي مكارم الاخلاق از پيشگاه باري تعالي اين است كه خدايا در موقع اضطرار فقط از تو ياري بخواهم و با استعانت از غير خدا امتحانم منما.(6)

1- سوره مباركه انبياء آيه 61.
2- بحارالانوار، ج 2، ص 32.
3- سوره مباركه انبياء، آيه 68.
4- بحارالانوار، ج 12، ص 33.
5- سوره مباركه انبياء، آيه 69.
6- شرح و تفسير دعاي مكارم الاخلاق ، ج 2، ص 310.

 

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت




مسلماناني كه علاقه دارند، راه عبادت را بپيمايند و تمام اعمالشان صحيح و طبق دستور شرع مقدس انجام شود، بايد در شناخت تعاليم الهي كوشا و جدي باشند و از راهنمايي و ارشاد دين شناسان ، آنطور كه بايد و شايد استفاده نمايند، تا در اداي فرايض و سنن ، صراط مستقيم را بپيمايند و در بيراهه هر قدر هم خفيف باشند، قدم نگذارند.
اولياي گرامي اسلام ، همواره مراقب دوستان و پيروان خود بودند و به صورت هاي مختلف ، آنان را متوجه مي نمودند و اگر در موردي غفلتي را مشاهده مي كردند، همانند پدري مهربان تذكر مي دادند و مسير صحيح را ارائه مي نمودند.
عن النبي صلي الله عليه و آله و سلم اءنّه دخل علي مريض فقال : ما شاءنك ؟ قال : صلّيت بنا صلاة المغرب فقراءت القارعة . فقلت : اللهم ان كان لي عندك ذنب تريد تعذبني به في الآخرة فعجّل ذلك في الدنيا فصرت كما تري . فقال : اء لا قلت ربنا آتنا في الدنيا حسنة و في الاخرة حسنة و قنا عذاب النار فدعا له حتي اءفاق .(1)
رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم بر مريضي وارد شد.
پرسيد: ((شما را چه شده است ؟))
عرض كرد: ((وقتي نماز مغرب را با ما به جماعت برگزار فرموديد، سوره قارعه را تلاوت نموديد و من پيش خودم گفتم : بار الها! اگر از من نزد تو گناهي است كه اراده داري مرا در قيامت به كيفر آن عذاب نمايي ، در آن عذاب تعجيل كن و در دنيا معذبم نما! بر اثر آن دعا چنين شدم كه ملاحظه مي فرماييد.))
حضرت فرمودند: ((بد سخني به زبان آوردي ! چرا نگفتي بار الها! در دنيا به ما حسنه اعطا كن و در آخرت حسنه اعطا فرما و ما را از عذاب آخرت مصون و محفوظ بدار!))
سپس رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم درباره عارضه اش دعا نمود و آن شخص بهبودي يافت .(2)

1- مستدرك الوسايل ، ج 2، ص 149.
2- شرح و تفسير دعاي مكارم الاخلاق ، ج 3، ص 34.

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت




 

امام صادق عليه السلام در روايت مفصلي كه اختلاف درجات مردم را در شناخت هاي معنوي بيان نموده ، قضيه اي را شرح داده كه خلاصه اش اين است :
((مرد مسلماني همسايه اي نصراني داشت . با او از اسلام سخن گفت و مزاياي اين دين مقدس را براي او بيان نمود. مرد نصراني دعوت او را اجابت كرد و اسلام را پذيرفت .
نيمه شب فرا رسيد. مرد مسلمان در خانه تازه مسلمان را كوبيد. صاحب خانه گفت : ((كيستي ؟)) گفت : ((من فلاني هستم .)) پرسيد: ((كاري داري ؟)) پاسخ داد: ((برخيز وضو بگيرد، لباس در بر كن تا با هم براي نماز برويم !))
مرد تازه مسلمان وضو گرفت ، لباس پوشيد با او به مسجد رفت . دو نفري نماز خواندند تا سپيده صبح دميد آنگاه نماز صبح خواندند، آنقدر ماندند تا هوا كاملا روشن شد. تازه مسلمان به پا خواست كه به منزل برود. مرد مسلمان گفت : ((كجا مي روي ؟ روز كوتاه است و فاصله تا ظهر كم !)) او را نشانيد تا نماز ظهر را خواند.
باز گفت : ((فاصله تا نماز عصر كم است .)) او را نگاه داشت تا نماز عصر را هم در وقت فضيلت خواند.))
تازه مسلمان به پا خواست كه به منزل برود. به او گفت : ((الان اواخر روز است ، او را نگاه داشت تا نماز مغرب را خواند.))
باز تازه مسلمان برخاست كه به منزل برود، به وي گفت : ((فقط يك نماز باقي مانده و آن نماز عشا است !))
او را نگاه داشت تا وقت فضيلت نماز عشا رسيد، نماز عشا را هم خواند و سپس از هم جدا شدند.
نيمه شب فرا رسيد، مجددا مسلمان ، در خانه تازه مسلمان را كوبيد.
صاحبخانه گفت : ((برخيز وضو بگير، لباس بپوش ، با من براي نماز بيا!))
تازه مسلمان گفت : ((برو براي اين دين كسي را پيدا كن كه از من فارغ البال تر باشد، من كم بضاعتم و عائله دار!))
امام عليه السلام فرمود:
اءدخله في شي ء اءخرجه منه ؛(1)
((اين مرد مسلمان ، زحمت كشيد و او را از نصرانيت و ضلالت به اسلام آورد و دوباره با اعمال نادرست خود، به نصرانيتش برگرداند.))

1- الكافي ، ج 2، ص 43.

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت




 

(مرگ هاي ناگهاني)

در كنار مصائب جمعي و گروهي ، بلاياي فردي و شخصي وجود دارد كه نه قابل پيش بيني است و نه قابل پيش گيري .
بي خبر و به طور ناگهاني مي آيد و برق آسا به زندگي خاتمه مي دهد. در روزگار گذشته اين قبيل وقايع بسيار روي داده كه بعضي از آنها در تاريخ ثبت گرديده و برخي به دست فراموشي سپرده شده است . در اين جا يك مورد از حوادث فردي ذكر مي شود.
يعقوب بن داود، وزير مقتدر و نافذالكلمه مهدي عباسي بود. برادري داشت به نام عمر بن داود كه او نيز به اعتبار برادرش مورد توجه مردم بود.
روزي عمر تصميم گرفت با جمعي از دوستان و بستگان خود به گردش بروند. وسايل آسايش فراهم آمد و مقدار لازم ، خوراك و ميوه هاي گوناگون آماده شد. اما در آن روز به طور ناگهاني عمر درگذشت و همه بستگان به شگفت آمدند.
علت مرگ اين بود كه سبدي از انگور نزد وي بردند، او دو حبه از خوشه اي برگرفت و به دهان افكند. بدون اين كه بر حبه ها دندان بزند و پوستشان را بشكافد، به پايين فرستاد، اما حبه ها در گلو ماندند، نه فرو رفتند و نه بيرون آمدند تا نفس عمر قطع شد و از دنيا رفت .
برادرزاده اش داود بن علي در عزاي او ضمن اشعاري گفت :
((عمر صبح در كمال سلامتي و خوشي با دوستان و بستگان به سر برد، اما اكنون ميت خانواده است و در قبري نزد آرامگاه پدرش كه از توده هاي سنگ و ريگ پوشيده شده ، آرميده است .))

 

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت




پول با بركت

عن الصادق جعفر بن محمد عليه السلام قال :
جاء رجل الي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و قد بلي ثوبه فحمل اليه اثني عشر درهما فقال : يا علي ! خذ هذه الدراهم فاشتر لي ثوبا اءلبسه .
قال علي عليه السلام : فجئت الي السوق فاشتريت له قميصا باثني عشر درهما و جئت به الي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فنظر اليه فقال : يا علي ! غير هذا اءحب الي اءتري صاحبه يقيلنا.
فقلت : لا اءدري .
فقال : انظر فجئت الي صاحبه .
فقلت : ان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم قد كره هذا يريد ثوبا دونه فاءقلنا فيه فرد علي الدراهم و جئت به الي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فمشي معي الي السوق ليبتاع قميصا فنظر الي جارية قاعدة علي الطريق تبكي فقال لها رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم : ما شاءنك .
قالت : يا رسول الله ان اءهل بيتي اءعطوني اءربعة دراهم لاءشتري لهم بها حاجة فضاعت فلا اءجسر اءن اءرجع اليهم فاءعطاها رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم اءربعة دراهم و قال ارجعي الي اءهلك و مضي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم الي السوق فاشتري قميصا باءربعة دراهم و لبسه و حمد الله و خرج فراءي رجلا عريانا يقول من كساني كساه الله من ثياب الجنة فخلع رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم قميصه الذي اشتراه و كساه السائل ثم رجع الي السوق فاشتري بالاربعة التي بقيت قميصا آخر فلبسه و حمد الله و رجع الي منزله و اذا الجارية قاعدة علي الطريق فقال لها رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم ما لك لا تاءتين اءهلك .
قالت : يا رسول الله اني قد اءبطات عليهم و اءخاف اءن يضربوني .
فقال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم : مري بين يدي و دليني علي اءهلك .
فجاء رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم حتي وقف علي باب دارهم ثم قال : السلام عليكم يا اءهل الدار فلم يجيبوه فاءعاد السلام فلم يجيبوه فاءعاد السلام فقالوا: عليك السلام يا رسول الله و رحمة الله و بركاته .
فقال لهم : ما لكم تركتم اجابتي في اءول السلام و الثاني .
قالوا: يا رسول الله سمعنا سلامك فاءحببنا اءن تستكثر منه فقال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم ان هذه الجارية اءبطاءت عليكم فلا تؤ اخذوها فقالوا: يا رسول الله هي حرة لممشاك .
فقال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم : الحمد الله ما راءيت اثني عشر درهما اءعظم بركة من هذه كسا الله بها عريانين و اءعتق بها تسمة ؛(1)
((مردي حضور رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم شرفياب شد، ديد پيراهن آن حضرت كهنه و فرسوده شده است . رفت دوازده درهم فرستاد كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم پيراهني بخرد. حضرت پول را به اميرالمومنين عليه السلام داد و فرمود: ((براي من پيراهني خريداري كن .))
علي عليه السلام مي گويد: بازار آمدم ، پيراهني به دوازده درهم خريدم و حضور رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم آوردم .
حضرت نگاهي به آن نمود و فرمود: ((پيراهني غير از اين مي خواهم . به نظرت مي رسد كه فروشنده ، معامله را اقاله مي كند؟))
عرض كردم : ((نمي دانم !))
حضرت فرمودند: ((برو ببين !))
نزد فروشنده آمدم و گفتم : ((رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم از پوشيدن اين پيراهن ابا و كراهت دارد و مي خواهد پيراهني ارزانتر بپوشد.))
او معامله را اقاله كرد و دوازده درهم را داد. حضور رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم برگشتم و براي خريد پيراهن با هم به بازار رفتيم . در راه به كنيزي برخورديم كه در كناري نشسته و گريه مي كند.
پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به او فرمود: ((چه شده كه گريه مي كني ؟))
كنيز گفت : ((اهل منزلم چهار درهم به من براي خريد جنسي دادند و آن پول گم شد و من جراءت رفتن به منزل را ندارم . حضرت چهار درهم از دوازده درهم را به او داد و فرمود: ((به منزل برگرد.))
حضرت راه بازار را در پيش گرفت ، پيراهني به چهار درهم خريداري نمود، پوشيد و خداوند را حمد كرد.
از بازار درآمد. مرد برهنه اي را ديد كه مي گويد:
هر كه مرا بپوشاند خداوند او را از لباس بهشت بپوشاند.
پيراهني را كه خريده بود از تن بيرون آورد و به مرد بي لباس داد و دوباره به بازار برگشت و پيراهن ديگري با چهار درهم باقيمانده خريد و در بر كرد. خداي را حمد نمود و روانه منزل شد. بين راه همان دختربچه كنيز را ديد كه در كنار معبر نشسته . حضرت فرمود:
((چرا به منزلت نرفتي ؟))
پاسخ داد: ((بيرون آمدنم از منزل به طول انجاميده و مي ترسم كه مرا بزنند.))
حضرت فرمود: ((پيشاپيش من برو و مرا به منزلت راهنمايي كن .))
حضرت در منزل رسيد، به صداي بلند فرمود:
((سلام بر شما اي اهل خانه .))
پاس ندادند. دوباره سلام نمود، پاسخ ندادند، در مرتبه سوم پاسخ دادند كه : ((السلام عليك يا رسول الله !))
حضرت فرمودند: چرا در مرتبه اول و دوم جواب نداديد؟
عرض كردند: ((جواب نداديم تا مكرر صدايت را بشنويم .))
حضرت فرمودند: ((اين دختر بچه دير آمده است ، او را مؤ اخذه ننماييد.))
گفتند: ((ما او را به احترام آمدن شما آزاد نموديم .))
رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم خداي را حمد نمود و فرمود:
((من دوازده درهمي را از اين پربركت تر نديده ام كه دو برهنه را پوشاند و بنده اي را آزاد نمود.))
ملاحظه مي كنيد كه پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله و سلم اين دوازده درهم را پربركت خوانده ، از اين نظر كه آن پول كم ، اثر زياد گذارد و منشاء خير متعدد گرديد.
پس اگر مالي منشاء خير بيش از حد عادي شود، مي توان گفت آن مال با بركت است .(2)

1- امالي صدوق ، ص 144.
2- شرح و تفسير دعاي مكارم الاخلاق ، ج 3، ص 279.

 

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت




ارزش علم آموزي

اسلام ، دين علم و دانش است ، اسلام دين تعقل و تفكر است ، مكتب اسلام داراي فرهنگ انسان سازي است و هادي مردم به راه تعالي و تكامل است .
اسلام مي خواهد پيروانش دانا و بينا بار آيند و حداقل از معلومات ابتدايي و قدرت خواندن و نوشتن برخوردار باشند.
پيشواي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم بين مردم بي سواد عصر جاهليت مبعوث به نبوت گرديد. مردمي كه از كتاب و درس و از خواندن و نوشتن بهره اي نداشتند و جز از افتخارات احمقانه و تعصبات جاهلانه سخن نمي گفتند.
در چنين محيط عقب افتاده و منحطي اولين آياتي كه از طرف باريتعالي به نبي اكرم صلي الله عليه و آله و سلم وحي شد، حاوي مطالبي پيرامون علم و قلم و هدايت كننده به مردم به خواندن و نوشتن بود:
بسم الله الرحمن الرحيم
اقراء باسم ربك الذي خلقَ خلق الانسان من علقَ اقراء و ربك الاكرمَ الذي علّم بالقلمَ علّم الانسان ما لم يعلمَ؛(1)
((بخوان به نام خداوند كريم تر از هر كريم . خداوندي كه با قلم تعليم داد و به آدمي آموخت آن را كه نمي دانست .))
رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم براي آن كه از طفوليت كودكان مسلمين را به راه تحصيل علم سوق دهد و آنان را به درس خواندن ماءنوس سازد، به پدران فرمود:
((از حقوقي كه فرزندانتان به شما دارند، اين است كه به آنان كتابت را بياموزيد.))
و قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم :
مِن حق الولد علي والده ثلاثه يحسن اسمه و يعلمه الكتابة و يزوجه اذا بلغ ؛(2)
رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:
((سه چيز از جمله حقوقي است كه فرزند به پدر دارد.
اول اين كه براي او اسم نيكو انتخاب نمايد.
دوم آنكه كتابت را به وي بياموزد.
و سوم اين كه موقعي كه بالغ شد، وسايل ازدواجش را فراهم آورد.))
به شرحي كه در كتب تاريخ آمده ، مسلمانان در جنگ بدر بر مشركين پيروز شدند و جمعي از آنان را به اسارت گرفتند و با خود به مدينه آوردند.
بنا بر اين شد كه هر اسيري مبلغي را فديه بدهد و آزاد شود و چون اسيران از نظر تمكن مالي متفاوت بودند، مقرر گرديد كه هر اسيري به قدر استطاعت خويش فديه بپردازد.
حداقل فديه ، هزار درهم بود و حداكثرش از چهارهزار درهم تجاوز نمي كرد. براي آن كه بدانيم خواندن و نوشتن اطفال مسلمين در نظر پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم تا چه حد ارزنده و مهم بود، به اين جمله كه عين عبارت ناسخ التواريخ است ، توجه نماييد.
((آنگاه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به اصحاب فرمود:
اسيران را نيكو بداريد و نيكويي كنيد و از مساكين فديه نخواهيد و حضرت صلي الله عليه و آله و سلم حكم فرمودند كه هر يك از آن مسكينان كه صنعت كتابت مي دانستند، ده تن از كودكان انصار را خط بياموزند و آنگاه آزاد شوند.))(3)
آيا چنين امري در دنيا سابقه دارد كه لشكر غالب ، از لشكر مغلوب ، ياد دادن ، خواندن و نوشتن را به عنوان غرامت جنگ بپذيرد و اسيران دشمن را آزاد نمايد؟ علم براي بشر كمال واقعي و برتري حقيقي است .
علم با جوهر ذات عالم ، آميخته است و در همه احوال با او هست .
اطلاعات و معلومات بشر در چهارده قرن قبل ، محدود بود و از اسرار نهفته جهان آفرينش آگاهي نداشت .
اولياي گرامي اسلام در همان زمان كلمه علم را درباره دانسته هاي محدود آن روز به كار برده و فوايد و آثارشان را ذكر نموده اند.(4)

1- سوره مباركه علق ، آيات ابتدايي .
2- مستدرك الوسايل ، ج 2، ص 625.
3- ناسخ التواريخ ، حالات رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم ، چاپ قديم ، ص 125.
4- شرح و تفسير دعاي مكارم الاخلاق ، ج 3، ص 283.

 

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت




قال الصادق جعفر بن محمد عليه السلام اذا كان يوم القيامة نشر الله تبارك و تعالي رحمته حتي يطمع ابليس في رحمته
امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
((وقتي روز قيامت فرا مي رسد خداوند رحمت خود را آنقدر وسعت و گسترش مي دهد كه حتي شيطان نيز به رحمت او طمع مي نمايد.))
توجه به رحمت و تفضل حضرت باريتعالي شخص با ايمان را به نجات از عذاب قيامت اميدوار مي نمايد و به وي نويد عفو و بخشش مي دهد و توجه به عدل و دادگري خداوند، براي مومن واقعي موجب خوف از عذاب قيامت است و او را با اقتضاي لغزش ها و گناهاني كه دارد، دچار بيم و نگراني مي نمايد و اين هر دو حالت لازم است در ضمير افراد با ايمان باشد. يعني هم به رحمت خداوند اميدوار باشند و هم از عذاب او خائف باشند.
بسم الله الذي لا اءرجو الا فضله و لا اءخشي الا عدله ؛(1)
((به نام خداوندي كه جز به فضل او اميد ندارم و جز از عدل او ترسي ندارم .))
اگر افراد در روز جزا مورد غضب و عنايت خدا واقع شوند و مشمول عفو و بخشش حضرت حق قرار گيرند، به آساني از شدايد قيامت رهايي مي يابند و در بهشت جاودان مستقر مي گردند. زيرا در زمينه رحمت و راءفت الهي ممكن است با كوچكترين مستمسك ، از بزرگترين لغزش چشم پوشي گردد و كوه گناه به كاهي از عمل صالح بخشيده شود و گناهكار را از كيفر و مجازات معاف سازند.
در اين باره نمونه هاي بسياري در خلال روايات اولياي اسلام آمده است .
قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم :
حوسب رجل ممن كان قبلكم فلم يوجد له من الخير شي ء الا اءنه كان يخالط الناس و كان موسرا و كان ياءمر غلمانه اءن يتجاوزوا عن المعسرين فقال الله عز و جل : نحن اءحق بذلك منه تجاوزوا عنه ؛(2)
رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرموده :
((مردي از امم گذشته كه داراي تمكن و ثروت بوده و در پيشگاه الهي مورد محاسبه قرار مي گيرد، در نامه عملش كار خوبي مشاهده نمي شود، جز آن كه در معاملات و معاشرت هاي خود با مردم رعايت حال افراد فقير و بي بضاعت را مي نمود و به غلامان خويش سفارش كرده بود كه اگر افرادي به من مديونند اما بي بضاعت و تهي دست هستند، از آنان مطالبه طلب ننماييد و از حسابشان چشم پوشي كنيد.
آنها از مال دنيا دستشان خالي است ، چيزي ندارند و نمي توانند بدهي خويش را بپردازند.))
خداوند مي فرمايد:
من به ارفاق نسبت به افراد تهي دست و بي بضاعت از او شايسته تر هستم و به فرشتگان و ماءمورين حساب مي فرمايد:
((از وي بگذريد.)) يعني هم اكنون اين شخص با دست خالي در موقف حساب قرار گرفته و چيزي از اعمال خوب ندارد، شايسته است كه مشمول عفو و بخشش قرار گيرد.
اگر خداوند اراده فرمايد با مردم بر اساس عدل و داد رفتار نمايد و تمام جزئيات كارهاي دوران عمر آنها را كه در پرونده اعمالشان ثبت شده با دقت مورد رسيدگي قرار دهد، هرگز از گرفتاري و عذاب رهايي نمي يابند و به فلاح و رستگاري نايل نمي گردند.
آيا مي شود يك انسان ، هر قدر هم از گفتار و رفتار خويش مراقبت شرعي نمايد، تمام عمر را بدون لغزش بگذراند و از عفو و بخشش الهي بي نياز باشد؟
قرآن شريف به اين پرسش پاسخ مي گويد:
و لولا فضل الله عليكم و رحمته ما زكا منكم من اءحد ابدا؛(3)
((اگر فضل و رحمت الهي شامل حالتان نشود، هيچ يك از شما به پاكي و رستگاري نائل نخواهيد شد.))(4)

1- صحيفه سجاديه ، دعاي يوم الاحد.
2- مجموعه ورام ، ج 1، ص 8.
3- سوره مباركه نور، آيه 21.
4- معاد از نظر روح و جسم ، ج 2، ص 326.

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت
1 2 3 4 5 ...6 ...7 8 10 11