✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
تقدیم به مادران شهدای غواص


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 




ذوالقرنين و جامعه مطلوب

ذوالقرنين پس از مسافرت هاي طولاني و پيمودن راه ها و مواجهه با اقوام مختلف وارد محيطي شد كه در نگاه هاي اول چيزهاي غير عادي در آن جا مشاهده كرد، مثلا ديد قبور مردگان در جلوي منزل هاست ، خانه هاي مسكوني در و بند ندارد، قدري بيشتر توقف نمود و بررسي كرد. متوجه شد كه آن مردم ، مومن به خدا و پيرو يكي از انبياي بزرگ الهي هستند.
جالب آنكه فهميد آنان با روش هاي خاص و مزاياي كم نظير زندگي مي كنند. تصميم گرفت آنچه را كه ديده و از آنها مطلع شده است از آنان پرسش نمايد و به عقلشان واقف گردد و چون پرسش ها و پاسخ ها از نتايج پاكي و سريره و حسن سيره حكايت مي كند.
به مناسبت بحث براي اطلاع شنوندگان محترم ، در اين جا بيشتر از پرسش ها و پاسخ ها ذكر مي شود:
قال لهم ايها القوم اخبروني بخبركم فاني قد درت الارض شرقها و غربها و برها و بحرها و سهلها و جبلها و نورها و ظلمتها فلم اءلق مثلكم فاءخبروني ما بال قبور موتاكم علي اءبواب بيوتكم قالوا فعلنا ذلك لئلا ننسي الموت و لا يخرج ذكره من قلوبنا قال فما بال بيوتكم ليس عليها اءبواب قالوا ليس فينا لص و لا ظنين و ليس فينا الا اءمين قال فما بالكم ليس عليكم اءمراء قالوا لا نتظالم قال فما بالكم ليس بينكم حكام قالوا لا تختصم قال فما بالكم ليس فيكم ملوك قالوا لا نتكاثر قال فما بالكم لا تتفاضلون و لا تتفاوتون قالوا من قبل اءنا متواسون متراحمون قال فما بالكم لا تتنازعون و لا تختلفون قالوا من قبل اءلفة قلوبنا و صلاح ذات بيننا قال فما بالكم لا تستبون و لا تقتلون قالوا من قبل اءنا غلبنا طبائعنا بالعزم و سسنا انفسنا بالحلم قال فما بالكم كلمتكم واحدة و طريقتكم مستقيمة قالوا من قبل اءنا لا نتكاذب و لا نتخادع و لا يغتاب بعضنا بعضا قال فاءخبروني لم ليس فيكم مسكين و لا فقير قالوا من قبل اءنا نقسم بالسوية قال فما بالكم ليس فيكم فظ و لا غليظ قالوا من قبل الذل و التواضع قال فلم جعلكم الله عز و جل اءطول الناس اءعمارا قالوا من قبل اءنا نتعاطي الحق و نحكم بالعدل قال فما بالكم لا تقحطون قالوا من قبل اءنا لا نغفل عن الاستغفار قال فما بالكم لا تحزنون قالوا من قبل اءنا وطنا اءنفسنا علي البلاء فعزينا اءنفسنا قال فما بالكم لا يصيبكم الآفات قالوا من قبل اءنا لا نتوكل علي غير الله عز و جل و لا نستمطر بالاءنواء و النجوم قال فحدثوني اءيها القوم هكذا وجدتم آباءكم يفعلون قالوا وجدنا آباءنا يرحمون مسكينهم و يواسون فقيرهم و يعفون عمن ظلمهم و يحسنون الي من اءساء اليهم و يستغفرون لمسيئهم و يصلون اءرحامهم و يؤ ذون اءماناتهم و يصدقون و لا يكذبون فاءصلح الله لهم بذلك اءمرهم فاءقام عندهم ذوالقرنين حتي قبض و كان له خمسمائة عام .(1)
ذوالقرنين گفت : اي مردم ! مرا از خبر خود آگاه سازيد كه من زمين را گشتم . شرق و غربش را، صحرا و دريايش را، جلگه و كوهش را، محيط نور و ظلمتش را ديدم و مانند شما مشاهده ننمودم ، به من بگوييد چرا قبور گذشتگانتان جلوي خانه هاي شماست ؟
گفتند: براي آن كه مرگ را فرامش نكنيم و ياد مرگ از دلمان خارج نشود.
پرسيد: چرا منزل هاي شما در ندارد؟
گفتند: براي اين كه بين ما دزد يا افراد مورد سوءظن وجود ندارد و همه امين و مورد اعتمادند.
پرسيد: چرا كسي بر شما فرمانروا نيست .
پاسخ دادند: ما به يكديگر ستم نمي كنيم تا فرمانروا جلوي ظلم او را بگيرد.
پرسيد: چرا بين خود، قاضي و حاكم نداريد؟
گفتند: ما به يكديگر خصومت نمي كنيم تا نياز به قاضي باشد.
گفت : چرا از نظر مالي تفاوت نداريد و بعضي بر بعضي برتر نيستيد؟
پاسخ گفتند: براي آن كه تعاون و عطوفت بين ما هست .
پرسيد: چرا با هم نزاع و اختلاف نداريد؟
پاسخ دادند: براي محبت دلمان و رعايت صلاح مابينمان .
پرسيد: چرا شما به يكديگر دشنام نمي گوييد و فكر قتل يكديگر را در سر نمي پروروانيد؟
گفتند: براي اين كه ما با اراده جدي و عزم قاطع بر غرايزمان غلبه كرده ايم و نفس سركش را با حلم و بردباري مهار نموده ايم .
پرسيد: چرا كلمه شما يكي است و راهتان مستقيم است ؟
گفتند: از اين جهت است كه به هم دروغ نمي گوييم و با يكديگر خدعه نمي كنيم و بعضي از بعض ديگر غيبت نمي نمايند.
پرسيدند: چرا بين شما فقير و مسكين نيست ؟
گفتند: از اين جهت كه ما اموال را به طور مساوي بين خود تقسيم مي كنيم .
پرسيد: چرا در شما خشونت و غلظت مشاهده نمي شود؟
گفتند: براي فروتني و تواضعي است كه نسبت به هم داريم .
پرسيد: چرا خداوند به شما عمر طولاني داده است ؟
گفتند: براي آنكه در عمل ، حق را رعايت مي كنيم و بين خود به عدل حكم مي نماييم .
ذوالقرنين گفت : اي مردم ! به من بگوييد كه آيا پدرانتان همانند شما عمل مي كردند؟
در پاسخ كارهاي پدران خود را اين چنين شرح دادند:
به تهيدستان ترحم داشتند، با فقرا مساوات مي نمودند، اگر از كسي ستم مي ديدند، مشمول عفوش قرار مي دادند، و اگر بدي مي ديدند عمل نارواي بدكننده را با احسان تلافي مي كردند، به علاوه در پيشگاه الهي براي وي استغفار مي نمودند، صله رحم داشتند. امانت را به صاحبش برمي گرداندند، گفته افراد را تصديق مي نمودند و آنان را تكذيب نمي كردند و خداوند بر اثر اين اعمال ، امور آنان را اصلاح نمود.
ذوالقرنين به آن مردم علاقه مند شد در آن سرزمين سكونت گزيد و آن جا ماند تا سرانجام از دار دنيا رفت .(2)

1- بحارالانوار، ج 12، ص 176.
2- شرح و تفسير دعاي مكارم الاخلاق ، ج 2، ص 133.

 

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت




مشكل جوانان نابغه

ناگفته نماند كه مشكل احراز شخصيت و حسن سازش اجتماعي ، مخصوص جوانان كوتاه فكر و كم هوش يا بدقيافه و ناقص عضو نيست ، بلكه جوانان نابغه و هوشمند و همچنين جوانان زيبارو و خوش آهنگ نيز در راه احراز شخصيت و سازگاري با محيط، مشكلات گوناگوني بر سر راه دارند.
جواناني كه به طور طبيعي كم هوش و كوته عقل يا بدقيافه و ناقص عضو، آفريده شده اند، به سبب نارسايي هوش و خرد، يا ناموزوني اندام و قبح منظر، همواره اسير احساس حقارت و پستي هستند و از ترس بي اعتنايي يا توهين ديگران جراءت نمي كنند كه به گرمي با مردم بياميزند و در نتيجه از حسن سازگاري با جامعه و اثبات شخصيت خود محرومند.
جوانان كه با عقل و هوش فوق عادي آفريده شده اند، همچنين آنان كه صورت زيبا و اندام موزون و آهنگ گرم دارند، در خود احساس برتري و مزيت مي كنند و خويشتن را فوق مردم مي بينند. گاهي اين احساس باعث تكبر و خودپسندي آنان مي شود و در نتيجه ديگران را به ديده تحقير و پستي مي نگرند و در برخوردهاي اجتماعي مراعات اخلاق و ادب را نمي نمايند و با غرور و خودخواهي موجبات رنجش خاطر مردم و خواري خود را فراهم مي آورند.
اين گروه نيز بر اثر سوءمعاشرت ، از حسن سازگاري با محيط و احراز شخصيتي كه شايسته آن هستند، محروم خواهند بود.

صفحات: 1 · 2 · 3

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت




محدوده آزادي اجتماعي

علي عليه السلام فرموده : ((هر كس به شرايط و لوازم حريت عمل كند، شايسته آزادي است و هر كس در انجام وظايف و مقررات آزادي كوتاهي نمايد، به ذلت بردگي برمي گردد.))(1)
مي گويند در دنياي كنوني اين جمله زبانزد عموم مردم در كشورهاي متمدن است كه : ((در جامعه فرد حق دارد از آزادي به مقداري استفاده كند كه مضر به آزادي ديگران نباشد.))
اين عبارت كوتاه و جامع به مردم همه كشورهاي متمدن فهمانده است كه محدود كردن آزادي فردي و چشم پوشي از اعمال پاره اي از خواهش هاي نفساني ، شرط اساسي استفاده از زندگي اجتماعي است . كسي كه مي خواهد از مزاياي تمدن بهره مند گردد و در جامعه با مردم زندگاني كند، بايد آزادي خود را با آزادي ديگران تطبق دهد و تمايلات خويش را با توجه به مصلحت هاي جامعه اعمال نمايد و اگر از اين دستورات سرپيچي كند، مورد مؤ اخذه قرار مي گيرد و به تناسب تخلفش مجازات مي شود.


مدلول اين عبارت ، مطلب جديدي نيست كه تصور شود، دنياي متمدن امروز به تازگي آن را فهميده و براي حفظ حقوق افراد جامعه و استقرار تمدن ، عملا به كار بسته است .
اين موضوع در دنياي چهارده قرن قبل ، در روزگار پايه گذاري تمدن اسلام مورد توجه رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم بوده و در كمال صراحت از آزادي هاي فردي مضر به حقوق و آزادي ديگران جلوگيري كرده است .
امام باقر عليه السلام فرمود: ((سمرة بن جندب)) در محوطه اي كه متعلق به يكي از انصار بود، درخت خرماي باروري داشت كه راه ورود به آن محوطه ، از خانه مسكوني همان مرد انصاري بود. سمره براي آن كه به درخت خود سركشي كند، بدون اجازه وارد آن خانه مي شد و به محوطه مي رفت . آن مرد انصاري كه از عمل سمره ناراحت شده بود از وي خواست كه هر بار قبل از ورود به منزلش اجازه بگيرد.
ولي سمره به درخواست او توجهي نكرد و همچنان بدون اجازه وارد منزل مي شد. مرد انصاري براي شكايت نزد پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم آمد و جريان را به عرض رساند.
حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم ، سمره را احضار كرد و گفته هاي شاكي را به اطلاعش رساند و صريحا فرمود:
((هر وقت خواستي از منزل انصاري عبور كني ، اجازه بگير!)) سمره از اطاعت امر رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نيز ابا كرد و از قبول استجازه سر باز زد. حضرت با مشاهده اين وضع پيشنهاد كرد كه درخت خود را بفروشد و ضمنا براي آن كه او را در انجام معامله تشويق فرمايد، قيمت آن را به چند برابر بالا برد و سرانجام فرمود: ((به هر مبلغي كه مايل هستي ، آن را واگذار كن !)) سمره از معامله درخت نيز خودداري كرد و براي فروش آن هر چند به چند برابر قيمت حاضر نشد. سپس حضرت او را به جنبه معنوي متوجه كرد و در مقابل استجازه يا فروش درخت به وي وعده پاداش اخروي داد، ولي سمره باز هم نپذيرفت .

ادامه »

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت




اظهار علاقه نابه جا!

قال علي بن الحسين عليه السلام : اياك و مصاحبة الاءحمق فانه يريد اءن ينفعك فيضرّك ؛
((از همنشيني با شخص احمق پرهيز كن ، چرا كه او اراده مي كند به نفع تو قدمي برمي دارد ولي بر اثر حماقت و نافهمي ، مايه زيان و ضرر تو مي شود.))
روزي قنبر خدمتگزار علي عليه السلام ، به مجلس يكي از مردان متكبر و تجاوزكار وارد شد. در محضر وي جمعي نشسته بودند. از آن جمله مرد كوته فكر و كم شخصيتي بود كه خود را از شيعيان ثابت قدم علي عليه السلام مي دانست .
موقعي كه قنبر به مجلس وارد شد، آن شيعه موقع ناشناس ، براي احترام قنبر و به پاس مقام شامخ علي عليه السلام از جا برخاست و عملا مقدم وي را گرامي شمرد.
مرد متكبر از اين كار خشمگين شد و به وي گفت : آيا در محضر من براي ورود يك فرد خدمتگزار، قيام مي كني ؟
مرد موقع ناشناس به جاي آن كه سكوت كند و بر جاي خود بنشيند و به خشم تجاوزكار متكبر پايان دهد، جوابي داد كه خشم او را تشديد كرد. گفت : چرا به احترام قنبر قيام نكنم ؟ او به قدري بزرگوار و شريف است كه فرشتگان بال هاي خود را در راه وي مي گسترانند و قنبر روي بال ملائكه راه مي رود.
اين اظهار دوستي نابجا و بي مورد، چنان مرد متكبر را عصبي و ناراحت كرد كه از جاي خود برخاست ، قنبر را صدا زد و به او ناسزا گفت . به علاوه تهديدش كرد كه اين ماجرا بايد پنهان بماند و كسي از كتك زدن و دشنام دادن من آگاه نشود.
طولي نكشيد كه آن شيعه موقع ناشناس و كوته فكر بر اثر مارگزيدگي بستري شد. علي عليه السلام به عيادتش رفت . از فرصت استفاده نمود و به وي فرمود: ((اگر مي خواهي خداوند عافيتت دهد، بايد متعهد شوي كه از اين به بعد نسبت به ما و دوستان ما اظهار علاقه و محبت بي مورد نكني و در محضر دشمنان موجبات زحمت و آزار ما و ياران ما را فراهم نياوري .(1)
آن مرد موقع ناشناس ، اگر شخص فهميده و عاقلي مي بود، هرگز به چنين عمل ناسنجيده و خامي دست نمي زند و بي جهت موجبات هتك و توهين قنبر را فراهم نمي ساخت . آري ! دوست نادان مايه رنج و ملال است . مي خواهد به رفيق خود نفعي برساند، از ناداني به وي ضرر مي زند.(2)

1- سفينة البحار، ص 592.
2- جوان از نظر عقل و احساسات ، ج 2، ص 347.

 

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت




كفران نعمت

رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: در روزگار گذشته قوم دانيال نبي بر اثر كفران نعمت دچار قحطي شدند و كارشان به آدم خواري كشيد.
قالت امراءة لاءخري و لهما ولدان يا فلانة تعالي حتي تاءكل اءنا و اءنت اليوم ولدي و اذا كان غدا اءكلنا ولدك قالت لها نعم فاءكلتاه فلمّا اءن جاعتا من بعد راودت الاءخري علي اءكل ولدها فامتنعت عليها فقالت لها بيني و بينك نبي الله فاختصما الي دانيال عليه السلام فقال لهما و قد بلغ الاءمر الي ما اءري قالتا له نعم يا نبي الله و اءشد قال فرفع يده الي السماء فقال اللهم عد علينا بفضلك (1)
زن بچه داري به زن ديگر، كه او نيز فرزند داشت ، پيشنهاد كرد كه فلاني ! بيا امروز من بچه خود را مي گذارم و هر دو نفر گوشتش را مي خوريم و روز بعد تو بچه ات را بياور تا هر دو بخوريم ! گفته او مورد قبول واقع شد.
زن اول كه خود پيشنهاددهنده بود از فرزندش دل برگرفت و هر دو نفر طفلش را قطعه قطعه كردند و خوردند. نوبت بعد كه گرسنه شدند، زن اولي به دومي مراجعه كرد ولي زن دوم از كشتن بچه خود امتناع نمود و كار به خصومت و دعوا كشيد. براي حكميت به دانيال مراجعه كردند، دانيال نبي از شنيدن چنين دعوايي سخت ناراحت شد و گفت : ((كار گرسنگي به اين جا كشيده شده است ؟)) گفتند: ((بلي ! و از اين هم سخت تر شده است .))
دانيال دست به دعا برداشت و از پيشگاه الهي درخواست تفضل و رحمت نمود و خداوند قحطي را برطرف نمود.(2)

1- الكافي ، ج 6، ص 302.
2- جوان از نظر عقل و احساسات ، ج 2، ص 404.

 

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت




تشويق به كارهاي خوب

اولياي بزرگ اسلام به كارهاي پسنديده مردم در امور ديني و دنيوي توجه كامل داشتند و به وسيله تشويق و تحسين ، آنان را به نيكي و پاكي ، شادمان و دلگرم مي نمودند. براي نمونه دو مورد را به عرض شما مي رسانم .
رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم مرد عربي را ديد كه در نماز خود دعا مي خواند و مضامين بسيار عالي و پرمعناي را به پيشگاه الهي عرض مي كند.
سخنان عميق و پرمغز آن مرد كه حاكي از مراتب معرفت و كمال ايمانش بود، در پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم تاثير كرد. لذا شخصي را بر او گمارد و دستور داد، وقتي عرب از نماز فارغ شد، او را به حضورش بياورد.
عرب به محضر حضرت عليه السلام آمد. رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم قطعه طلايي را كه به آن حضرت هديه داده بودند، به او عطا فرمود و سپس پرسيد: ((از كدام قبيله هستي ؟))
عرض كرد: ((از بني عامر بن صعصعه))
فرمود: ((آيا مي داني اين طلا را براي چه به شما بخشيدم ؟))
عرض كرد: ((به اعتبار نسبت و رحمي كه بين من و شماست .))
حضرت عليه السلام فرمود: ((البته براي رحمت حقي است ولي اين طلا را از آن جهت به تو بخشيدم كه در پيشگاه الهي خداي را به نيكي و شايستگي ثنا گفتي))(1)
تشويق و تحسين پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم از طرفي مرد عرب را بيش از پيش دلگرم كرد و از طرف ديگر آنان را كه ناظر اين جريان بودند، اميدوار نمود.(2)

1- حيوة الحيوان ، ج 2، ص 63.
2- كودك از نظر وراثت و تربيت ، ج 2، ص 313.

 

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت





دادخواهي امام عليه السلام

روزي علي عليه السلام در شدت گرماي بعد از ظهر، به طرف منزل آمد. زني را ديد كه بر در خانه ايستاده است . به حضرت عرض كرد: ((شوهرم به من ستم مي كند، تهديدم مي نمايد و قسم ياد كرده است كه مرا بزند.))
حضرت فرمود: ((صبر كن تا شدت گرما تخفيف پيدا كند. به خواست خداوند با تو مي آيم و به كارت رسيدگي خواهم كرد.))
زن با نگراني و اضطراب عرض كرد: ((با طول غيبت من از منزل ، خشم شوهرم تشديد مي شود و كار سخت تر مي گردد.))
حضرت با شنيدن اين سخن سر فروافكند و چند لحظه فكر كرد. سپس سر برداشت و فرمود: ((نه ! به خدا قسم كمترين تاءخير، بايد حق مظلوم گرفته شود.))
اين سخن را گرفت و پرسيد منزلت كجاست ؟ در معيت زن حركت كرد تا به در خانه اش رسيد.
فوقف فقال السلام عليكم فخرج شابّ فقال علي عليه السلام يا عبدالله اتّق الله فانك قد اءخفتها و اءخرجتها فقال الفتي و ما اءنت و ذاك و الله لاءحرقنّها لكلامك ؛ (1)
علي عليه السلام جلوي خانه ايستاد و از بيرون منزل ، به صداي بلند سلام كرد. جواني از در خانه در آمد. حضرت به وي فرمود: ((از خدا بترس ! تو زنت را ترسانده اي و او را از منزلت بيرون كرده اي .))
جوان با خشونت و بي ادبي عرض كرد: ((كار همسر من به تو چه ربطي دارد؟ به خدا قسم براي گفته تو، زنم را آتش خواهم زد!))
علي عليه السلام از شنيدن سخنان جوان كه از قانون شكني او حكايت مي كرد، سخت برآشفت . شمشير از نيام كشيد و فرمود: ((من تو را امر به معروف و نهي از منكر مي كنم و فرمان الهي را ابلاغ مي نمايم ، اما تو از گناه سخن مي گويي و از امر حق سرپيچي مي كني ؟!))
در اين فاصله كه بين آن حضرت و جوان رد و بدل مي شد، كساني كه از آن كوچه عبور مي كردند، گرد علي عليه السلام جمع شدند و به عنوان اميرالمؤ منين عليه السلام به آن حضرت ، سلام مي كردند.
جوان كه حضرت را نشناخته بود، از سلام مردم متوجه شد كه با شخص اول مملكت سخن مي گويد. تكان خورد و به خود آمد و با شرمندگي سر را به طرف دست علي عليه السلام فرود آورد و گفت : ((يا اميرالمؤ منين ! از لغزش من درگذر! به خدا قسم امر تو را اطاعت مي كنم و حداكثر تواضع را نسبت به همسرم معمول خواهم داشت .))
حضرت شمشير خود را در غلاف فروبرد و به زن نيز توصيه كرد كه با شوهرت طوري رفتار كن كه اينگونه خشمگين نشود.
از اين روايت استفاده مي شود كه مرد تفوق طلب براي آن كه برتري خود را اثبات نمايد و حكمران خانواده باشد، به همسر خويش اهانت مي كند و با تندي و خشونت ، عزت نفس و شخصيتش را درهم مي شكند. او را به زدن و سوزاندن تهديد مي نمايد و زندگي را بر وي ، طاقت فرسا و غيرقابل تحمل مي سازد.
زن از مشاهده اعمال نارواي شوهر برتري طلب ، سخت نگران و ناراحت مي شود. براي چاره جويي و دفاع از شرافت و شخصيت خود به پناه قانون مي رود و از رئيس حكومت استمداد مي كند تا بدين وسيله از خطر ناامني و اسارت رهايي يابد.
خوشبختانه زمامدار حكومت ، مرد حق و عدالت بود و در اولين فرصت و بدون تشريفات و اتلاف وقت به دادخواهي زن ستمديده قيام نمود و شخصا با شوهر برتري طلب و خودخواهش سخن گفت و سرانجام او را به اطاعت از قانون و احترام همسر خود وادار ساخت و در نتيجه آن صحنه وحشت زا و خطرناك پايان پذيرفت و محيط خانه از نعمت امنيت و آسايش برخوردار گرديد.
اگر آن زن به حكومت دسترسي پيدا نمي كرد، يا آن كه حكومت از او دادخواهي نمي نمود، يا حكومت ضعيف بود و قدرت دادخواهي نمي داشت و خلاصه اگر زن ستمديده نمي توانست از قانون و حكومت استفاده كند، در مقابل فشارهاي طاقت فرسا و جانكاه شوهر برتري طلب خود، چه كند؟ و چگونه شكست خويش را جبران مي نمود؟
اين سوال در مورد آن زن و درباره تمام مردم ضعيفي كه مورد تعدي برتري طلبان قرار مي گيرند و قدرت دفاع ندارند، قابل طرح است . ولي نمي توان به اين پرسش ، پاسخ صريح و قطعي داد. زيرا اولا در اين موارد اوضاع و احوال و شرايط زمان و مكان يكسان نيست .
ثانيا روحيه و طرز تفكر افراد با يكديگر متفاوت است . بنابراين در جواب بايد گفت : مردم در شرايط مختلف با داشتن افكار متفاوت ، عكس العمل هاي گوناگون از خود نشان مي دهند.(2)

1- مستدرك الوسايل ، ج 12، ص 338؛ بحارالانوار، ج 9، ص 521.
2- بزرگسال و جوان از نظر افكار و تمايلات ، ج 1، ص 243.

 

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت





ورزش در سيره ائمه عليهم السلام (3)

اولياي گرامي اسلام ، علاوه بر تشويق مردم ، خود شخصا در اين مسابقات مكرر شركت كردند و پيروزي هاي درخشاني به دست آوردند، تا جايي كه در بعضي از مواقع زبردستي و مهارتشان باعث تعجب بينندگان مسابقه مي شد.
از انس بن مالك سوال شد: ((آيا شما در زمان پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم در مسابقه شركت مي كرديد.))
جواب داد: ((بلي !)) پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم خودشان با اسبي كه داشتند، مسابقه دادند و مسابقه را بردند و اين پيروزي باعث مسرت و اعجاب آن حضرت شد.(1)
چند نفر از مشركين براي دستبرد به گوسفندهاي مردم ، به اطراف مدينه آمدند. رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و جمعي از مسلمين براي سركوبي آنان بر اسب ها سوار شدند و به خارج مدينه روي آوردند. مشركين كه احساس خطر نموده بودند، به سرعت فرار كردند و خود را از دسترس مسملين دور ساختند.
((ابوقناة)) كه يكي از سواران بود، به حضرت عرض كرد: ((دشمن برگشته است ، اگر موافقت فرماييد در اين فرصت يك مسابقه اسب دواني برقرار كنيم .))
رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم جواب مثبت داد. مسابقه آغاز شد. سرانجام آن حضرت از همه پيشي گرفت و مسابقه را برد.(2)

1- مستدرك الوسايل ، ج 2، ص 517.
2- وسائل الشيعة ، ج 4، ص 231؛ جوان از نظر عقل و احساسات ، ج 2، ص 451.

 

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت