خاطره ای که شهید مطهری را بیست دقیقه خنداند.

علامه جعفری می گوید :فردی برای من تعریف میکرد که: تو یکی از زیارتها که مشهد رفته بودم به امام

رضا گفتم “یا امام رضا، دلم میخواد تو این سفر خودمو از نظر تو بشناسم که چه جوری منو می بینی…

نشونه شم این باشه که تا وارد صحن شدم ، از اولین حرف اولین کسی که با من حرف می زنه من پیامتو بگیرم.”

وارد صحن که شدم خانوممو گم کردم ، اینور بگرد،اونور بگرد،یه دفعه دیدم داره میره .خودمو رسوندم

بهش و از پشت سر زدم بهش که کجایی؟

روشو که برگردوند دیدم خانم من نیست.!

بلافاصله بهم گفت :خیلی خری…!

حالا منم مات و مبهوت که امام رضا عجب رک حرف میزنه؛ خانمه که دید انگار دست بردار نیستم و دارم

نگاش می‌کنم گفتش:

نه فقط خودت، بلکه پدر و مادر و جد و آبادت هم خرن…!

علامه میگوید این داستان را برای مطهری تعریف کردم تا بیست دقیقه می خندید.

موضوعات: بزرگان و علما  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...