خستگی در وسط راه چه لذت دارد
زائرت در نظر فاطمه عزت دارد


عاشق آن است که اسپند در آتش باشد
هربلایی رسد از یار دچارش باشد


جز غم عشق مگر غصه ی دیگر داریم
قسمت این است که چون کوزه ترک برداریم


در ازل با نفس عشق که بیدار شدیم
ما به بین الحرمین تو گرفتار شدیم


داغ داریم، نپرسید چرا تب داریم
از ازل در دلمان روضه ی زینب داریم


اِنّی اُحِبُّ هرچه که دارد هوای تو
شرمنده ام قدم نزدم جای پای تو


اِنّی بَرِئْتُ هرکه بخواندبه جزتورا
اِنّی عَجِبْتُ هرکه ندیده عطای تو


وَیْلٌ لِمَنْ یُریدُ اطاعت ز غیر تو
تَبَّتْ یَداهُ هرکه نِشیند به جای تو


اِنّی عَصَیْتُ خواسته ات را مکرراً
اما بگو کجا بروم جز سرای تو


گفتی که شرط دلشدگی سَر نهادن است
این سَر چه قابل است وجودم فدای تو


بازار مصر جمع شود چون تو پا نهی
صد یوسف و هزار زلیخا بهای تو


گویند دل،اسیر همان شد که دیده دید
این دل شنید وصف تو،شد مبتلای تو

موضوعات: ادبیات حسینی و عاشورایی  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...