دادخواهي امام عليه السلام

روزي علي عليه السلام در شدت گرماي بعد از ظهر، به طرف منزل آمد. زني را ديد كه بر در خانه ايستاده است . به حضرت عرض كرد: ((شوهرم به من ستم مي كند، تهديدم مي نمايد و قسم ياد كرده است كه مرا بزند.))
حضرت فرمود: ((صبر كن تا شدت گرما تخفيف پيدا كند. به خواست خداوند با تو مي آيم و به كارت رسيدگي خواهم كرد.))
زن با نگراني و اضطراب عرض كرد: ((با طول غيبت من از منزل ، خشم شوهرم تشديد مي شود و كار سخت تر مي گردد.))
حضرت با شنيدن اين سخن سر فروافكند و چند لحظه فكر كرد. سپس سر برداشت و فرمود: ((نه ! به خدا قسم كمترين تاءخير، بايد حق مظلوم گرفته شود.))
اين سخن را گرفت و پرسيد منزلت كجاست ؟ در معيت زن حركت كرد تا به در خانه اش رسيد.
فوقف فقال السلام عليكم فخرج شابّ فقال علي عليه السلام يا عبدالله اتّق الله فانك قد اءخفتها و اءخرجتها فقال الفتي و ما اءنت و ذاك و الله لاءحرقنّها لكلامك ؛ (1)
علي عليه السلام جلوي خانه ايستاد و از بيرون منزل ، به صداي بلند سلام كرد. جواني از در خانه در آمد. حضرت به وي فرمود: ((از خدا بترس ! تو زنت را ترسانده اي و او را از منزلت بيرون كرده اي .))
جوان با خشونت و بي ادبي عرض كرد: ((كار همسر من به تو چه ربطي دارد؟ به خدا قسم براي گفته تو، زنم را آتش خواهم زد!))
علي عليه السلام از شنيدن سخنان جوان كه از قانون شكني او حكايت مي كرد، سخت برآشفت . شمشير از نيام كشيد و فرمود: ((من تو را امر به معروف و نهي از منكر مي كنم و فرمان الهي را ابلاغ مي نمايم ، اما تو از گناه سخن مي گويي و از امر حق سرپيچي مي كني ؟!))
در اين فاصله كه بين آن حضرت و جوان رد و بدل مي شد، كساني كه از آن كوچه عبور مي كردند، گرد علي عليه السلام جمع شدند و به عنوان اميرالمؤ منين عليه السلام به آن حضرت ، سلام مي كردند.
جوان كه حضرت را نشناخته بود، از سلام مردم متوجه شد كه با شخص اول مملكت سخن مي گويد. تكان خورد و به خود آمد و با شرمندگي سر را به طرف دست علي عليه السلام فرود آورد و گفت : ((يا اميرالمؤ منين ! از لغزش من درگذر! به خدا قسم امر تو را اطاعت مي كنم و حداكثر تواضع را نسبت به همسرم معمول خواهم داشت .))
حضرت شمشير خود را در غلاف فروبرد و به زن نيز توصيه كرد كه با شوهرت طوري رفتار كن كه اينگونه خشمگين نشود.
از اين روايت استفاده مي شود كه مرد تفوق طلب براي آن كه برتري خود را اثبات نمايد و حكمران خانواده باشد، به همسر خويش اهانت مي كند و با تندي و خشونت ، عزت نفس و شخصيتش را درهم مي شكند. او را به زدن و سوزاندن تهديد مي نمايد و زندگي را بر وي ، طاقت فرسا و غيرقابل تحمل مي سازد.
زن از مشاهده اعمال نارواي شوهر برتري طلب ، سخت نگران و ناراحت مي شود. براي چاره جويي و دفاع از شرافت و شخصيت خود به پناه قانون مي رود و از رئيس حكومت استمداد مي كند تا بدين وسيله از خطر ناامني و اسارت رهايي يابد.
خوشبختانه زمامدار حكومت ، مرد حق و عدالت بود و در اولين فرصت و بدون تشريفات و اتلاف وقت به دادخواهي زن ستمديده قيام نمود و شخصا با شوهر برتري طلب و خودخواهش سخن گفت و سرانجام او را به اطاعت از قانون و احترام همسر خود وادار ساخت و در نتيجه آن صحنه وحشت زا و خطرناك پايان پذيرفت و محيط خانه از نعمت امنيت و آسايش برخوردار گرديد.
اگر آن زن به حكومت دسترسي پيدا نمي كرد، يا آن كه حكومت از او دادخواهي نمي نمود، يا حكومت ضعيف بود و قدرت دادخواهي نمي داشت و خلاصه اگر زن ستمديده نمي توانست از قانون و حكومت استفاده كند، در مقابل فشارهاي طاقت فرسا و جانكاه شوهر برتري طلب خود، چه كند؟ و چگونه شكست خويش را جبران مي نمود؟
اين سوال در مورد آن زن و درباره تمام مردم ضعيفي كه مورد تعدي برتري طلبان قرار مي گيرند و قدرت دفاع ندارند، قابل طرح است . ولي نمي توان به اين پرسش ، پاسخ صريح و قطعي داد. زيرا اولا در اين موارد اوضاع و احوال و شرايط زمان و مكان يكسان نيست .
ثانيا روحيه و طرز تفكر افراد با يكديگر متفاوت است . بنابراين در جواب بايد گفت : مردم در شرايط مختلف با داشتن افكار متفاوت ، عكس العمل هاي گوناگون از خود نشان مي دهند.(2)

1- مستدرك الوسايل ، ج 12، ص 338؛ بحارالانوار، ج 9، ص 521.
2- بزرگسال و جوان از نظر افكار و تمايلات ، ج 1، ص 243.

 

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...