در شب هفدهم ماه مبارك رمضان كه پيغمبر صلي الله عليه و آله به معراج تشريف برد و همه جا را ديد و در همان شب مراجعت فرمود. صبح آن شب ، شيطان خدمت آن سرور مشرف شد و عرض كرد: يا رسول الله ! شب گذشته كه به معراج تشريف برديد، در آسمان چهارم طرف چپ ((بيت المعمور)) منبري بود، شكسته و سوخته و به رو افتاده آيا شناختي آن منبر را و متوجه شديد كه از كيست ؟
آن حضرت فرمودند: خير؛ آن منبر از كيست ؟
شيطان عرض كرد: آن منبر از من است و صاحب آن بودم ! بالاي آن مي نشستم و ملائكه پاي منبر من حاضر مي شدند، از براي آنها راه بندگي حضرت منان را مي گفتم . ملائكه از عبادت و بندگي من تعجب مي كردند! هر وقت كه تسبيح از دستم مي افتاد، چندين هزار ملك بر مي خاستند، تسبيح را مي بوسيدند و به دست من مي دادند. اعتقاد من اين بود كه خداوند از من بهتر چيزي را خلق نفرموده ؛ ولي يك بار ديدم امر به عكس شد و رانده درگاه او شدم . و الان كسي از من بدتر و ملعون تر در درگاه احديت نيست . اي محمد صلي الله عليه و آله وسلم ! مبادا مغرور شوي و تكبر نمايي ، چون هيچ كس از كارهاي الهي آگاه نيست. .
در ملاقات خود با حضرت يحيي عرض كرد: من جزو ملائكه بودم و چهار هزار سال سرم را از يك سجده بر نداشتم ؛ ولي عاقبتم اين شد كه از صفوف ملائكه بيرون شدم و مطرود و مردود و ملعون درگاه حق تعالي گرديدم.
****
(داستانهايي از ابليس صفحه 40 به نقل از خزينه الجواهر 646)

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...