چار شانه ست و رشید است، تماشا دارد
میشناسند عمو را، قد و بالا دارد

ماه زیبای قبیله ست، منیر است از دور
چه قَدَر شکل جوانی امیر است از دور

مشک برداشته با حالتی از خشم و غضب
دائماً ورد زبانش: أنا قتّال العرب

پای در عرصه نهاده ست شبیهِ یلِ بدر
ارتفاع علمش خیره کننده ست چقدر!

آی کفّار! نظر سمت سلاحش نکنید
ترسِ جان دادن اگر هست نگاهش نکنید!

چشم او تیغِ برنده ست خدا رحم کند
ضربه اش سخت کشنده ست، خدا رحم کند

ای سپاه عمر سعد! مواظب باشید
شیر ما آمده، مِن بعد مواظب باشید

وای اگر قصد ستیزی کند این مردِ خطر
وای اگر پارچه ی زرد ببند بر سر

یک اشاره بکند هیمنه ها میپاشد
وای اگر قبضه ی شمشیر به دستش باشد!

یک قمر راهیِ دریاست، پراکنده شدید
شور کرّار همینجاست، پراکنده شوید

خون حیدر به رگش در جریان افتاده
رگ غیرت به رُخَش ماه نشان افتاده

زاده ی امّ بنین است، ابالفضلِ علیست
ساقیِ خیمه همین است، ابالفضل علیست

زیر لب آیه ای از خوف و رجا میخواند
دارد انگار اُحامی ابدا… میخواند

لبیک علمدار….

موضوعات: شعر ادبی اهل بیت(ع)  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...