بچه هاي رزمنده مراسم دعاي توسل گرفته بودند.معمولا در سنگر ها برق نبود و بچه ها با فانوس سنگر رو روشن ميکردند.موقع دعا خوندن فيتيله چراغ ها رو پايين مي کشيدند که يه تاريکي ايجاد بشه.دعا که شروع شد يکي از رزمنده ها بلند شد.يه شيشه عطر داشت که با اون به رزمنده ها عطر ميپاشوند.

خلاصه کف دست همه يا نوک انگشتشون عطر مي ريخت و مي رفت.موقع خوندن دعا همه جا معطر شده بود.دعا که تموم شد ديدن سرو صورت و لباس همه شون سياه شده.وقتي جويا شدن معلوم شد رزمنده تو شيشه عطرش جوهر خودنويس ريخته بود.

چون تاريک بود بچه ها فقط بوي عطر رو استشمام مي کردند و سياهي رو نميديدند.بچه ها حسابي ميزننش و براش جشن پتو ميگيرن.وقتي که بالاخره آروم ميشن ميگه حالا بياين يه کم براتون صحبت کنم.ميگه حکايت اين عطر سياه مثل حکايت دنيا ميمونه.

ديدين چه طوري با دست خودتون صورتتونو سياه کردين؟ دنيا هم تاريکه .نورش کمه.تباهي و زشتي زياد داره.شياطين هم گناه ها و سياهي ها رو با يه عطري خوشبو ميکنن.ما خيال ميکنيم داريم عطر ميزنيم غافل از اين که صورت و دلمون رو سياه ميکنيم.وقتي ميفهميم چه کرديم که قيامت ميشه

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...