دستم خالی است خواب مانده‌ام..

هر بار که آفتاب طلوع می‌کند داغ تو تازه‌تر می‌شود. اما شب‌ها هم آرام نداری، آخر ماه نیز جلوه‌ای از خورشید است. تا اینکه سحر از راه می‌رسد، سر بر شانه‌ی خدا می‌گذاری و دمی آرام می‌گیری. همه می‌دانند تو را داغ عون و محمد این‌گونه نساخته بلکه سینه تو در عشق حسین مذاب شده، اکنون ذره ذره آب می‌شوی و دم نمی‌زنی تا که سجاد(ع) را اندوهگین نسازی اما او “عین الله ناظره و اذنه الواعیه” ست. تو خوب می‌دانی جلوتر از تو حرف و کلامت را می‌شنود و می‌فهمد.

دستم خالی است خواب مانده‌ام
کوه بودن را از علی به ارث برده‌ای که حلم را معنا ساختی!! جبل الصبر برازنده‌ی توست.
وقتی بعد از غروب پیامبر و رسالت، خورشید را دست بسته دیدی، طناب‌های اسرای کربلا را ترسیم کردی.
آن دم که در سقیفه دست بالای دست گذاشتند و پیمان بر حصار خورشید بستند نمی‌دانستند که خود را محروم از سرچشمه علوم پرورگار می کنند، نفهمیدند رودخانه پر آب را رها کرده در دل کویر خانه می‌سازند.

تجارت پر فایده را نادیده گرفتند و دل به درهمی بستند که پایدار نیست، چرا که معرفت علی(ع) را نشناختند! و آنکه حق را نشناخت گرفتار باطل شد… به دل تاریکی پناهنده شدند که نور را ندیدند. اما تو صبر علی(ع) را بر ماتم زهرا(س) دیدی … صبر علی (ع)را بر این حوادث دیدی… که حال علی وار ایستاده‌ای…

بابای تو با نان به تو صبر آموخت و تسلیم رب بودن را مادر به تو نوشاند. و گرنه تو بهتر از هر کسی می‌دانستی شعاع جلال کبریاء کیست؟!

شرف زمین و آسمان یعنی که!!؟ هر بار که آفتاب می‌زند هر شراره‌اش نوازش‌های پدر، لبخندهای گرم حسن(ع) و آغوش ایمن حسین(ع) برایت تداعی می‌کند. حق داری بی تاب باشی…

تو بر سینه کسی سر می‌گذاشتی که گنجینه اسرار پروردگار بود. تو در خانه‌ای رشد یافتی که جز کلام خدا در آن سخنی گفته نشد… معلوم است تو نیز زبان به غیر او نمی‌گشایی… و ایمانت را به سر حد کمال رسانده پیامبر عاشورا می‌شوی. تو میوه درخت ولایتی و بند بند وجود و حضورت در دنیا الگویست بر منی که اکنون در انتهای تاریخ رو به خورشید در حجاب ایستاده‌ام… تو در دامن ولایت رشد یافتی و پیامبر عاشورا شدی و من اکنون باید سفیر مهدی(عج) باشم.

او عمل صالح و قران جامع است. آشکار کننده حرام و حلال و خورشید قلوب سالکان می‌باشد.

تو در کربلا بند بند پروردگار را شرحه شرحه دیدی و آن را بر سینه تاریخ حک کردی تا من امروز بدانم وجه الله یعنی چه!!

بفهمم مهدی بند بند وجودش نور خداست و حیات بند این نور…

از تو تا من فاصله‌ها بسیار است اما تو زینب حسینی و من زینب مهدی(عج) خواهم شد.

و چون کوه در انتظار عمود الدین و خلیفه الله ایستاده‌ام…

(اللهم عجل لولیک الفرج)

موضوعات: نجم ثاقب, ادبیات انتظار  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...