دلت که تنگ بشود اختیار چشمانت هم از کف میدهی…

فارغ از هر زمان و مکانی…

فقط یک تلنگر کوچک کافیست که اسمان چشمانت بی وقفه ببارد…

این کلمات بهانه است برای وصف حال دل خسته …

چندیست دل تنگم و بی قرار…و در پی کمی قرار…

گشته ام گشته ام و یافتم مان که قرار بی قراری های من است…

توان ناتوانی های من است…

امید دل خسته ی من است…

و آن شما بودی مولا…همانی که مدتی از بودنتان غافل شده بودم…

اما باز با هرچه دارم و ندارم آمده ام سوی شما..و محتاجم،مجتاج نیم نگاهی از شما..

خواهی ردم کنی خواهی بپذیرم…

اما من محال است که دیگر فراموشتان کنم…

موضوعات: ادبیات انتظار  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...