در سپيده‌دم روز دهم محرم‌الحرام سال 61 هجرى قمرى امام حسين (ع) يارانش را فراخواند تا نماز صبح را اقامه كنند. همراهان سي و دو سوار و چهل تن پياده بودند. امام به ياران و اصحابش نگاه كرد. آن‌ها را اندك در عدد و فراوان در ايمان و عقيده يافت هر نفر از آن‌ها برابر با بیست‌نفری بود كه در باطن بزدل و ترسو بودند.امام حسين (ع) سپاه را به سه جبهه تقسيم نمود. سمت راست به رهبري زهیر بن قبن، سمت چپ به سرپرستي حبيب بن مظاهر و در قلب سپاه، خود ايشان اهل‌بیت (ع) و ديگر ياران ايستادند. پرچم را به دست برادرش عباس داد كه او بهترين نيزه‌انداز، بی‌باک‌ترین و نيرومندترين افراد بود.

عمر بن سعد دستور داد تا لشكرش را كه متشكل از سي هزار نفر پياده و سواره بود، منظم كنند. عبدالله بن زهير بن سليم ازدي را بر اهالي مدينه گمارد. عبدالرحمن بن ابي سبره حنفي را بر اهالي مذحج و اسد، قيس بن اشعث را بر اهالي ربيعه، كنده و حر بن يزيد رياحي را در رأس اهالي تميم و همدان قرارداد. سپس اين عده را به دو قسمت تقسيم كرد. قسمت راست كه امير آن عمرو بن حجاج زبيدي بود و قسمت چپ كه در رأس آن شمر بن ذي‌الجوشن عامري قرار داشت.
آنگاه لشكر را به دو بخش پياده و سواره تقسيم نمود. فرماندهي پياده با شبث بن ربعي و سواره با عزره بن قيس احمسي بود و پرچم را به دست غلامش ذويد داد.

از امام زین‌العابدین (ع) نقل‌شده است كه فرمود:
صبح عاشورا، چون سپاه دشمن بر امام حسين (ع) رو آورد، امام دست به دعا برداشت و عرض كرد: بار الها! در هر اندوهي، تكيه‌گاهي و در هر سختي اميد مني. در هر حادثه ناگواري كه بر من آيد، پشت و پناه و ذخيره مني! چه‌بسا غمي كه در آن دل، خوار و دشمن، شاد می‌شد و من آن را به درگاهت آورده و به تو شكوه كردم، تا از جز تو بريده و تنها به تو رو آورده باشم و تو گشايش دادي و آن را از من راندي. پس تو دارنده هر نعمت و صاحب هر نيكي و مقصد اعلاي هر خواسته‌اي.

امام تصميم گرفت كه براي آخرين بار با عمر بن سعد ملاقات كرده و حجت نهايي را بر او تمام كند تا براي او ديگر عذري نماند. لذا او را فراخواند و به او چنين فرمود:
اي عمر، تو چنين می‌اندیشی كه مرا می‌کشی و يزيد حكومت ري و گرگان را به تو می‌دهد! به خدا سوگند كه از آن سيراب نخواهي شد و اين مطلبي است حتمي. هر چه می‌خواهی انجام بده كه نه در دنيا و نه در آخرت به شادي نخواهي رسي. مانند اين است كه من سر تو را بر چوب‌دستی می‌بینم كه كودكان به آن سنگ زده و آن را هدف گرفته‌اند.

امام (ع) همه راه‌های هدايت و ارشاد به راه راست را به كار برد تا از جنگ جلوگيري كند زيرا كه او صاحب دعوت خير و سلامتي، دعوت به اسلام بود. تنها زماني كه تير چون باران به‌سوی سپاه امام روانه شد، در اين هنگام امام تصميم به جنگ گرفت تا آن‌ها به امر خداوند بازگردند.

بعد از شروع جنگ پی‌درپی اصحاب امام (ع) كشته می‌شدند و چون يك نفر يا دو نفر از آنان به شهادت می‌رسید پيدا بود، ولي از لشكر انبوه ابن سعد هر چه كشته می‌شد، نمودار نبود.
موقع نماز زهير بن قين و سعيد بن عبدالله از شدت تيرها سست شد و بر زمين افتاد و گفت: خدايا سلام مرا به پيامبرت برسان و آنچه از درد و زخم به من رسيده به او بگو كه من از ياري ذريه رسول خدا، ثواب تو را خواهانم.
پس روي به امام كرد و گفت: اي پسر رسول خدا آيا راضي شدي؟ امام فرمود: تو قبل از من به بهشت می‌رسی.

عصر عاشورا، پس از جنگ‌های بسياري كه امام (ع) داشت، لحظه‌اي براي استراحت ايستاد. در اين هنگام سنگي از سوي دشمن آمد و بر پيشاني ايشان نشست كه خون از آن جنبش كرد. امام خواست كه با جامه، خون از چهره پاك كند كه تيري سه شعبه و مسموم بر سينه حضرت نشست.

امام صادق (ع) دراین‌باره می‌فرماید: در پيكر جدم، جاي سي و دو زخم نيزه و چهل و چهار ضربت شمشير ديده شد.
جبه سياه فامي كه بر تن آن حضرت بود براثر ضربت شمشير و نيزه پاره شده بود.

السلام علي‌الحسين و علي علي بن حسين و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين .

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...