✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
منتَظِر و منتَظَر


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 




رزق کلمه اي است بسيار فراتر از آنچه مردم مي دانند.

زماني که خواب هستي و ناگهان،به تنهايي و بدون زنگ زدن ساعت بيدار مي‌شوي رزق است.چون بعضي‌ها بيدار نمي‌شوند.

زماني که با مشکلي رو به رو مي شوي خداوند صبري به تو ميدهد که چشمانت را از آن بپوشي،اين صبر، رزق است.

زماني که در خانه ليواني آب به دست پدرت ميدهي اين فرصت نيکي کردن ، رزق است.

گاهي اتفاق مي افتد که در نماز حواست نباشد (مقيم اتصال نباشي) ناگهان به خود مي آيي و نمازت را با خشوع مي خواني (متصل ميشوي) اين تلنگر، رزق است.

يکباره ياد کسي ميفتي که مدتهاست ازو بي خبري و دلتنگش ميشوي و جوياي حالش ميشوي، اين رزق است.

رزق واقعي اين است.. رزق خوبي ها،
نه ماشين نه درآمد،اينها رزق مال است که خداوند به همه ي بندگانش ميدهد،اما رزق خوبيها را فقط به دوستدارانش ميدهد

موضوعات: دینی و مذهبی  لینک ثابت




دعای درستی نکرده ای!
.
پيامبر بزرگوار اسلام صلّى اللّه عليه و آله همواره جوياى حال ياران خويش بود.
روزی شنيد كه يكى از يارانش بيمار شده. به عيادت او رفت و جوياى حالش شد.
.
بيمار گفت: نماز مغرب را با شما به جماعت خواندم،
شما سوره ((قارعه)) را خواندى، آنچنان تحت تأثير قرار گرفتم كه به خدا عرض كردم:
خدايا! اگر در نزد تو گنهكارم، طاقت عذاب آخرت را ندارم، در همين دنيا مرا عذاب كن!
اكنون مى بينيد كه بيمار شده ام!
.
پيامبر فرمود: دعاى درستى نكرده اى!
مى بايست در دعا، از قرآن سرمشق بگيرى؛ آنجا كه مى فرمايد:
رَبَّنا آتِنا فى الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فى الاَّخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النّار (سوره بقره آیه 201)
پروردگارا هم در دنيا و هم در آخرت، به ما پاداش نيك بده و ما را از عذاب دوزخ نگهدار.
.
آنگاه پيامبرصلّى اللّه عليه و آله براى او دعا كرد و او از بيمارى نجات يافت.


سفينة البحار، 1 / 208.

 

موضوعات: دینی و مذهبی  لینک ثابت




آیت الله العظمی جوادی آملی
شیطان چگونه بر انسان مسلط می شود؟

به ما گفته ‏اند هرگز از جانتان غفلت نكنيد، مبادا بيگانه ‏اى به جاى شما بنشيند، تصميم بگيرد و شما خيال كنيد خودتان هستيد. خيلى ‏ها مى‏ گويند: من نظرم اين است؛ در حالى كه اين نظر را وقتى مقابل سخنان حضرت امير عليه السلام قرار دهيد، مى ‏بينيد رو در روى سخن آن حضرت است.

گفتاری از آیت الله العظمی جوادی آملی در خصوص تسلط شیطان بر انسان را منتشر می کند.
وجود مبارك حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام كه هم انسان كامل و هم انسان ‏شناس كامل است، مى‏فرمايد:
گروهى شيطان را پشتوانه خود گرفتند و او از آنها دام‏ ها بافت؛ در سينه ‏هايشان جاى گرفت و در كنارشان پرورش يافت‏ «اتَّخَذُوا الشَّيْطَانَ لِامْرِهِمْ مِلاكاً، وَاتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاكاً. فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِى صُدُورِهِمْ. وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِى حُجُورِهِمْ. فَنَظَرَ بِأَعْيُنِهِمْ. وَ نَطَقَ بأَلسِنَتِهِم».
شيطان را پشتوانه خود گرفتند و او از آنان دام ها بافت، در سينه ‏هاشان جاى گرفت و در كنارشان پرورش يافت. پس آنچه مى ‏ديدند، شيطان بديشان مى ‏نمود و آنچه مى ‏گفتند سخن او بود.
شيطان اول فريب مى ‏دهد و پس از آن كم كم وارد حرم دل مى ‏شود. گاهى انسان گناهى را انجام مى‏ دهد و از آن متنفّر است؛ بعد استغفار مى‏كند و چهار قطره اشك مى ريزد و جبران مى ‏كند. گاهى بعد از انجام يك گناه از آن لذت مى ‏برد و در صدد توجيه اين كار بر مى‏آيد؛ مى‏گويد اين كار بدى نبود، كم كم مى‏ گويد: نه تنها بد نيست بلكه كار خوبى است؛ وقتى گفت: كار خوبى است. يعنى حرم أمنِ دل را براى پذيرش شيطان باز كرد؛ آن وقت شيطان بر او احاطه مى‏ يابد.
به اين ترتيب است كه شيطان درون قلب به تخم‏ گذارى مى ‏پردازد: «باضَ و فَرَّخَ» باضَ يعنى تخم‏ گذارى كرد؛ اول تخم مى ‏گذارد و بعد آنها را به بچه شيطان تبديل مى‏كند- اين‏ ها چيزى نيست كه انسان با دستگاه بفهمد كه شيطان آمده و تخم‏ گذارى كرده است؛ فقط آنكه چشم ملكوتى دارد مى ‏بيند- وقتى تخم‏گذارى كرد اين تخم‏ ها به صورت جوجۀ شيطان در آمده و جنب و جوش پيدا مى ‏كنند و «دَرَجَ» يك وقت شما مى ‏بينيد در درونتان غوغايى است كه شما را مى ‏شوراند و آرام نيستيد. وقتى به سخن حضرت على عليه السلام نگاه كنيد، مى ‏بينيد اين غوغا و بلوا ناشى از بچه شيطان ‏ها است.
خاطرات بد، شورشى درونى ايجاد مى ‏كند. شيطنت هم يعنى همين، اين ‏ها افسانه و خيال نيست؛ اين شورش كه ما در خود احساس مى‏كنيم، همين است. انسان وقتى به اين جا رسيد هر چه مى‏خواهد راهش را برگرداند، نمى ‏تواند؛ چرا؟ براى اين كه شيطان آمد، آشيانه ساخت، تخم‏ گذارى كرد و تخم ‏ها را به جوجه تبديل نمود. بعد از اين كم كم صاحب خانه را منزوى و در يك گوشه اسير مى‏ كند، دست و پايش را مى ‏بندد، بعد: «فَنَظَرَ بِأَعْيُنِهِمْ وَ نَطَقَ بأَلسِنَتِهِمْ». با زبان اين ‏ها حرف مى‏ زند، آن وقت انسان بيچاره نمى‏داند كه گويندۀ شيطان است.
آن كه در مقابل خدا ايستاد و گفت: «أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ» همو امروز با زبان تو حرف‏ مى ‏زند و گرنه تو يك بچه مسلمان و شيعه هستى، چگونه چنين ادعايى دارى و مى ‏گويى من نظرم اين است، دلم مى ‏خواهد اين كار را بكنم، دلم مى ‏خواهد اين گونه بپوشم، دلم مى ‏خواهد اين طور از خانه بيرون بروم. اين ‏ها همه تصميم‏ هاى شيطان است كه به وسيله انسان اجرا مى ‏شود.
اين است كه به ما گفته ‏اند هرگز از جانتان غفلت نكنيد، مبادا بيگانه ‏اى به جاى شما بنشيند و تصميم بگيرد و شما خيال كنيد خودتان هستيد. خيلى ‏ها مى‏ گويند: من نظرم اين است؛ در حالى كه اين نظر را وقتى مقابل سخنان حضرت امير عليه السلام قرار دهيد، مى ‏بينيد رو در روى سخن آن حضرت است يا در مقابل قرآن قرار دهيد، مى ‏بينيد مخالف آن است.
در اوايل سوره نساء آمده است: «إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى‏ ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ ناراً» آنها كه مال حرام مى ‏خورند مخصوصاً مال يتيم، اين ‏ها در شكمشان آتش است. كسى كه چشم ملكوتى دارد اين حقايق را مى ‏بيند؛ چنانكه برخى از بزرگان در كتاب تفسيرشان نوشته ‏اند.
انسان تا جوان است خيلى به اين دنيا مى‏ چسبد، ولى وقتى سن يك مقدار بالا رفت مى ‏بيند به چيزى علاقه ندارد. مثل ميوه خام كه محكم به درخت چسبيده است، اما بعد از مدتى كه رسيد، اگر باغبان نچيند بالاخره مى ‏افتد. ميوه وقتى رسيد (انسان در اواخر عمر مى‏ رسد) كم كم آن خوشه و شاخه را رها مى ‏كند؛ چه سيب و گلابى شيرين باشد چه حنضل تلخ، ولى بالاخره شاخه را رها مى‏ كند.
همه ما همين طورى هستيم. سن كه يك قدر بالا آمد، اين همه علاقه‏ اى كه نسبت به دنيا داريم يكى پس از ديگرى از دست مى ‏رود و آن وقت همه چيز را بايد بگذاريم و برويم؛ آن هم به كوى ابد؛ سخن از يك سال و دو سال و يك ميليون سال و يك ميليارد و اين ‏ها كه نيست؛ سخن از بى نهايت است.

منبع: دفتر بيستم -در محضر حضرت آيت الله جوادى آملى؛ ص25
(1)- نهج البلاغه –خطبه هفتم، ص 53
(2)- سوره صاد، 76
(3)- نساء، 10

 

موضوعات: دینی و مذهبی  لینک ثابت





انا عبدک

روزی مرحوم آخوند کاشی مشغول وضو گرفتن بودند.

که شخصی باعجله آمد وضو گرفت و به داخل مسجد رفت و به نماز ایستاد.

با توجّه به این که مرحوم کاشی خیلی مؤدّب وضو می‌گرفت و همه آداب و ادعیه ی وضو را به جا می‌آورد؛ تا وضوی آخوند تمام شود، آن شخص نماز ظهر و عصر خود را هم خوانده بود.

به هنگام خروج با مرحوم کاشی رو به رو شد

ایشان پرسیدند : چه کار می‌کردی…!؟

گفت : هیچ…

فرمود : تو هیچ کار نمی‌کردی…!؟

گفت : نه! می‌دانست که اگر بگوید نماز می‌خواندم، کار بیخ پیدا می‌کند.

آقا فرمود : مگر تو نماز نمی‌خواندی…!؟

گفت : نه…!

آخوند فرمود: من خودم دیدم داشتی نماز می‌خواندی.

گفت :نه آقا اشتباه دیدی…

سؤال کردند : پس چه کار می‌کردی…!؟

گفت : فقط آمده بودم بگویم من یاغی نیستم، همین…

این جمله در مرحوم آخوند (رحمه الله) خیلی تأثیر گذاشت.

تا مدّت ها هر وقت از احوال آخوند می‌پرسیدند،
ایشان با حال خاصی می‌فرمود: من یاغی نیستم…

خدا من یاغی نیستیم…!
بنده ام…!

انا عبدک
اگه اشتباهی کردم دشمنی نداشتیم هوا هوس غلبه کرد

 

موضوعات: دینی و مذهبی  لینک ثابت




 روایاتی که از طریق شیعه و سنی در ستایش ایرانیان و نقش آنان در به دوش کشیدن درفش هدایت اسلام وارد شده، بسیاراست، از آن جمله اند:

1. روایت «مبارزه بااعراب، برای بازگشت به اسلام »

«ابن ابی الحدید» معتزلی درشرح نهج البلاغه نقل کرده است که:

روزی اشعث بن قیس نزدامیرمؤمنان، علیه السلام، آمد و از میان صفوف جماعت گذشت تا خود را به نزدیکی حضرت رساند، بعد رو به آن بزرگوار کرده و گفت: ای امیرمؤمنان این سرخ رویان (ایرانیان) که اطراف شما را گرفته و نزدیک شما نشسته اندبر ما چیره شده اند. در این لحظه که حضرت کاملا سکوت فرموده و سر رابه زیر افکنده و با پای خود آرام به منبر می کوبید (یعنی اشعث چه گفتی) ناگهان «صعصعة بن صوحان »، یکی از یاران باوفای حضرت، گفت: ما را با اشعث چه کار؟امروز امیرمؤمنان، علیه السلام،درباره اعراب مطلبی را می فرماید که همیشه بر سر زبانها خواهد ماند وفراموش نمی گردد، سپس حضرت پس از درنگی اندک، سر را بالا گرفته وفرمود: کدام یک از این شکم پرستان بی شخصیت مرا معذور می دارد و حکم به انصاف می کند، که برخی از آنهامانند الاغ در رختخواب خود می غلتد ودیگران را از پند آموختن محروم می سازد! آیا مرا امر می کنی آنان(ایرانیان) را طرد کنم؟ هرگز طردنخواهم کرد. چون در این صورت اززمره جاهلان خواهم بود. اما سوگندبه خدایی که دانه را شکافت وبندگانش را آفرید حتما شما را برای برگشت مجدد به آیین تان سرکوب می کنند همانگونه که شما آنان(ایرانیان) را در آغاز، برای پذیرش این آیین سرکوب نمودید. (1)

اشعث بن قیس رئیس قبیله بزرگ «کنده »، از سران منافقین و از جمله کسانی بوده که در قتل امیرمؤمنان، علیه السلام، شرکت داشت و دختر او«جعده » نیز همسر امام مجتبی،علیه السلام، بود که آن حضرت رابوسیله زهر مسموم نمود و پسرش «محمدبن اشعث » از جمله افرادی بوده که در به شهادت رساندن سیدالشهدا حضرت حسین بن علی،علیه السلام، سهیم بوده است.

به گفته روایت، اشعث در صف آخر نمازگزاران آنگونه که آداب مسلمانهاست ننشست، بلکه صفهارا شکافت و گردنهای نمازگزاران رااین طرف و آن طرف زد تا در صف اول نماز بگزارد، همینکه به قسمت جلو رسید گروه انبوهی از ایرانیان را دید که اطراف منبر امیرمؤمنان،علیه السلام، گرد آمده اند. اشعث باقطع کردن خطبه و سخنرانی حضرت، با صدای بلند، آن بزرگواررا مخاطب ساخت: ای امیر مؤمنان!این سرخ رویان بر ما چیره شده اند.البته سر اینکه تعبیر به سرخ رویان کرده این است که عربها رنگ سبز رااگر زیاد باشد سیاه می گویند به همین جهت در اثر سرسبزی وبسیاری نخل خرمادر عراق، آن کشور را «ارض سواد» یعنی سرزمین سیاه می نامند. از این رو ازسفید نیز تعبیر به سرخ می کنند.بدین جهت عجم (ایرانیان) را چون سفیدپوست هستند، سرخ رویان و یافرزندان سرخ رویان می گویند.

اما اینکه امیرمؤمنان،علیه السلام، مکرر با پای مبارکش به منبر زد، شاید به این خاطر بود که می خواستند با این کار خود به اشعث بگویند: تو چه می گویی؟ درواقع می خواستند با سکوت خودپاسخ او را بدهند.

اما «صعصعة بن صوحان عبدی » که از یاران برگزیده آن حضرت بود. اهمیت قضیه را درک کرد که منظور اشعث طرح خلافت مسلمانهاست که از ارزشهای دنیوی است و باید ویژه اعراب وامثال آنان باشد. و سزاوار نیست مسلمانهای جدید و سفیدپوست(ایرانیان) اطراف حضرت جمع شده باشند و از اشعث به آن بزرگوارنزدیکتر باشند. وانگهی صعصعة عارف به آن موازین اسلامی بود که امیرمؤمنان، علیه السلام، به آنهاملتزم است. با توجه به این شناخت صعصعة می دانست که جواب امام،علیه السلام، به اشعث کوبنده خواهدبود. از این رو صعصه با جمله «ما رابا اشعث چه کار؟» او را سرزنش کرد که چنین نعره عشیره ای ونژادپرستانه را بر ضد ایرانیان سرداد. که امام، علیه السلام، پس ازسکوتی طولانی سرش را بالا گرفت اما نه اینکه به اشعث نگاه کند وجوابش را بدهد بلکه از او روی گردانیده مسلمانان را مورد خطاب قرار داد که: چه کسی مرا معذورمی دارد؟ چه کسی به انصاف حکم می کند درباره من، از این افرادبی شخصیت که یکی از آنان که نه دارای اندیشه است و نه هدف بلکه انسانی کودن و پرخواب وشهوتران است که با لولیدن دررختخواب از ناز و نعمت و پرخوری و شکمبارگی مانند حیوان، به بی شخصیتی و کسل بودن و تنبلی خود اکتفا ننموده، بلکه دیگران را نیزاز آموختن معارف دین محروم می کند و آنان را مورد طعنه قرارمی دهد زیرا آنان (ایرانیان)قلبهایشان متوجه علم و اهل دانش بوده و اطراف امام و پیشوای خود ومنبر وی گرد می آیند.

ای اشعث! آیا مرا امر می کنی که آنان را طرد کنم آنگونه که گروهی مرفه از طرفداران حضرت نوح،علیه السلام، چنین درخواستی را ازاو نمودند و بدو چنین گفتند: «افرادی که اطراف تو را گرفته و از تو پیروی می کننند جز اراذل و اوباش وبی اندیشه ها نیستند»، بلکه ای اشعث!پاسخ من به تو همان پاسخ پیامبرخدا حضرت نوح، علیه السلام، به افراد پست و بی شخصیت قوم خودش می باشد که فرمود: «من آنان را طرد نخواهم کرد چون دراین صورت از جمله جاهلان خواهم بود.»

سپس مولای متقیان، علیه السلام- با سوگندهایی که پیامبر اسلام،صلی الله علیه وآله، از آینده کسانی که اطراف منبر او حلقه زده بودند وطرفدارانش [خبر داده بود] - گفتارخود را به پایان برد مانند فقره ای ازخطبه گذشته که فرمود:

سوگند به خدایی که دانه راشکافت و موجودات زنده را آفرید،البته آنان شما (اعراب) را برای اینکه به آیین اسلام برگردید سرکوب می کنند آنگونه که شما در اوایل، آنان(ایرانیان) را می زدید تا داخل در دین اسلام شوند.

این مطلب دلالت دارد که وعده الهی بزودی در بین اعراب محقق می شود و آنان از دین روبرمی گردانند و خداوند فرس(ایرانیان) را جایگزین آنها می نمایدکه مانند آنان عرب زبان نیستند… ودلالت دارد که پیروزی اسلام در این مرحله از ایران آغاز شده و به طرف قدس ادامه می یابد و مقدمه برای ظهور حضرت مهدی، علیه السلام،است.

2. روایت «شیران بی فرار»

این روایت را «احمد بن حنبل » ازپیامبر، صلی الله علیه وآله، نقل کرده که آن حضرت فرمود:

نزدیک است که خداوند متعال،اطراف شما را از عجم پر نماید، آنان چون شیرانی هستند که اهل فرارنیستند طرفهای درگیر و دشمنان شمارا می کشند و از غنیمتهای شمااستفاده نمی کنند. (2)

این روایت را «ابونعیم » در کتاب خودش به چند طریق از «حذیفه » و«سمرة بن جندب » و «عبدالله بن عمر» نقل کرده است، الا اینکه او به جای عبارت «از غنائم شما استفاده نمی کنند» «استفاده می کنند» آورده است. (3)

3. روایت «گوسفندان سیاه و سفید»

این روایت را نیز «حافظ ابونعیم » در کتاب خود به چند طریق از«ابوهریره » و از مردی از صحابه واز «نعمان بن بشیر» و «مطعم بن جبیر» و «ابوبکر» و «ابو یعلی » و«حذیفه یمانی » از پیامبر،صلی الله علیه وآله، نقل کرده است که عبارت حدیث، از حذیفه می باشد:

پیامبر، که درود و سلام خدا بر اوباد، فرمود: امشب خواب دیدم گوسفندانی سیاه پشت سرم درحرکت اند، سپس گوسفندان سفیدی به آنها پیوستند، به طوری که دیگرگوسفندان سیاه را ندیدم، ابوبکر گفت:این گوسفندان سیاه اعراب هستند که از شما پیروی می کنند و گوسفندان سفید عجم هستند که از شما پیروی می کننند و آنقدر تعداد آنان زیادمی شود که عربها در بین آنها دیده نشده و به شمار نمی آیند، پیامبر، که درود و سلام خدا بر او باد، فرمود:درست است فرشته وحی هم چنین تعبیر کرده است. (4) در روایات ابو نعیم عبارات گوناگونی است که تعبیر ابوبکر درآنها نیست و در برخی از آن روایات آمده است که پیامبر،صلی الله علیه وآله، در خواب دید که گوسفندان سیاهی را آب می دهد که گوسفندان سفید بسیاری نیز به طرف ایشان روی آوردند… تا آخر.

4. روایت «ایرانیان، طرفداران اهل بیت »

حافظ ابونعیم این روایت را درکتاب یاد شده از «ابن عباس » نقل کرده و گفته است:

نزد پیامبر، صلی الله علیه وسلم،صحبت از فارس ها به میان آمد،حضرت فرمود: فارس ها (ایرانیان)طرفداران و دوستداران ما اهل بیت هستند. (5)

5. روایت «عجم، مورد اعتمادپیامبر»

این روایت را نیز ابونعیم درکتاب خویش از «ابوهریره » روایت کرده که گفت:

نزد پیامبر، صلی الله علیه وسلم،سخن از موالی و عجمها به میان آمد،حضرت فرمود: سوگند به خدا من بیش از شما (و یا بیشتر از بعضی از شما)به آنها اعتماد دارم. (6)

قریب به همین مضمون را«ترمذی » در کتاب خود آورده است (7) ، البته لفظ عجمها در اینجا اعم از عجم (ایرانی) است و شامل غیرعرب از عجم، مانند ترکان وغیرآنها نیز می شود.

6. روایت «آیا مردم، کسانی جزفارسیان و رومیان اند؟»

ابونعیم در کتاب خود، این روایت را از ابوهریره نقل کرده که پیامبر،صلی الله علیه وسلم، فرمود:

امت من آنچه را که امتهای گذشته ونسلهای قبل از آنان گرفته اند وجب به وجب و متر به متر خواهند گرفت. گفته شد: یا رسول الله همانگونه که فارس و روم انجام دادند؟ حضرت فرمود:مردم کدامند غیر از فارسها ورومیان؟ (8).

این روایت، به حقیقتی از تاریخ تمدن اشاره دارد و آن اینکه فرس(عجم) و رومیان یعنی غربی هامرکز ثقل تمدن بشریت را در تاریخ تشکیل می دهند و ما در زمان خود،شاهدیم که هیچ ملتی مانند فرس(ایرانیان) بر سر تمدن، طرف درگیر،با غربیها نیست.


پی نوشتها:

1.ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 284.

2. ابن حنبل، احمد، مسند، ج 5، ص 11.

3. ابو نعیم الاصفهانی، احمد بن عبدالله، ذکراخبار اصبهان، ص 13.

4. همان، ص 8-10.

5. همان، ص 11.

6. همان، ص 12.

7. الترمذی، ابو عیسی محمد بن عیسی، سنن، ج 5،ص 382.

8. ابونعیم الاصفهانی، احمدبن عبدالله، همان، ص 11.

موضوعات: دینی و مذهبی  لینک ثابت




دیدگاه حضرت علی(ع) نسبت به ایرانیان

روزی در کوفه حضرت علی(ع) سخنرانی می‌کرد که در این زمان اشعص ابن قیص فرمانده عرب اعتراض کرد: «امیرالمؤمنین! ایرانیان در جلوی چشمان شما از اعراب پیشی می‌گیرند و شما در این مورد هیچکار نمی‌کنید. من نشان خواهم داد اعراب کیستند.»
علی (ع)پاسخ داد: «وقتی اعراب تنبل در رختخواب نرم می‌خوابند ایرانیان در گرمترین روزها به سختی کار می‌کنند تا خدا را با اعمال خود شاد کنند. و این اعراب از من چه می‌خواهند؟ تا به ایرانیان ظلم کنم و یک ظالم شوم! به خداوندی که نطفه را شکافت و انسان را ایجاد کرد سوگند می‌خورم که من از پیامبر خدا شنیدم که همانگونه که شما اعراب امروزه با ایرانیان در راه اسلام می‌جنگید روزی ایرانیان نیز در راه اسلام با شما خواهند جنگید.»


منابع:
الغارات : ج 2 ص 498
بحارالانوار : ج 34 ص 319
شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید : ج 20 ص 284
سفینه البحار مرحوم شیخ عباس قمی جلد ۲ صفحه ۶۹۳

موضوعات: دینی و مذهبی  لینک ثابت




 

آورده اند كه در زمان حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه و آله ) شخصى به خدمت آن حضرت آمد و گفت يا رسول الله گناهى كرده ام ، اگر توبه كنم خداى تعالى مرا مى آمرزد؟ حضرت فرمود: بلى ، چرا كه خداوند عالمان ستار العيوب است و غفار الذنوب .
آن مرد گفت : يا رسول الله مشكل است اين گناه كه از من صادر شده خداى تعالى ببخشد.
حضرت فرمود: قتل كرده اى
گفت : نه
حضرت فرمود: پس گناه خود را به من بگو!
آن مرد گفت : يا رسول الله من مردى مى باشم (( بناش )) يعنى كفن دزدى مى كنم ، از جمله روزى دخترى از بزرگان فوت شده بود، دانستم كه او را كفن خوش قماش خواهند كرد، شب رفتم كفن او را باز كنم ، شيطان مرا فريب داد، يا رسول الله ، هم كفن او را بيرون آوردم و هم با او جمع شدم و مهر بكارت او را بردم و در همان ساعت صدائى به گوشم خورد كه اى فاسق فاجر من پاك بودم مرا پليد ساختى ، خداى تعالى جوابت بدهد! حضرت چون اين سخن را از آن مرد شنيد گفت : دور شو ملعون ! آن مرد از شهر بيرون شد و روى به صحرا نهاد و چهل شبانه روز گريه و زارى مى كرد و از خداوند طلب عفو و بخشش مى كرد و مى گفت : خدوندا، همه كس به درگاه تو پناه مى آورد و رسول تو مرا از درگاهت راند، و بعد از چهل شبانه روز جبرئيل (عليه السلام ) به آن حضرت نازل شد و گفت : خداوند تو را سلام مى رساند و مى فرمايد كه ما تو را وسيله آمرزش عاصيان قرار داديم ، چرا اين مرد را از درگاه ما نااميد كرده اى ؟ او را درياب كه توبه او قبول شد، و همچنين هر كس به قصد توبه به درگاه ما روى آورد، البته گناه او را مى آمرزيم .

اين درگه ما درگه نااميدى نيست

صد بار اگر توبه شكستى باز آى

 

موضوعات: دینی و مذهبی  لینک ثابت




معنا و مفهوم حسنات الابرار سیئات المقربین :

مثالی که خودم احساس کردم شبیه به این مفهوم میتونه باشه:
وقتی که یک کودک براتون یک سیب میاره و اون سیب ممکنه نشسته باشه و به احتمال زیاد در ظرفی نیست و بدون کارد و چنگال هست …اما ما انتظارمون از کودک به اندازه همینه و تشویق هم میشه به خاطر این عملش…
اما اگه یک فرد بالغ این کار رو انجام بده ناراحت میشیم و میگیم کارش اشتباهه و حتی بی احترامی محسوب میشه …
بنابراین کارهاییی که ما انجام میدیم ممکنه حسنه باشه اما برای نزدیکان خداوند و امامان این طور نیست…
سخنانی از امام خمینی (ره):
در معرفت بعض مراتب و درجات توکل است
… و چون مرتبه ایمان به حد طمانینه و اطمینان رسید تزلزل و اضطراب به کلی ساقط شود و دل سکونت به حق و تصرف حق پیدا کند و تا انسان در این حدود است در مقام کثرت واقع است و از برای غیر حق تصرفی قائل است.
پس چون از این مقام گذشت ، به نور معرفت جلوه ای از جلوات توحید فعلی را دریابد و تصرف دیگر موجودات را ساقط کند و چشم دلش از دیگر موجودات به کلی کور شود و به کلی حق جل و علا روشن شود.
و چون از این مقام گذشت به مشاهده حضوریه جلوه توحید را شهود کند و علل توکل را دریابد زیرا که توکل اثبات امور است برای خود ، و وکیل خواستن حق است در اموری که راجع به خود است . پس در این مقام ترک توکل گوید و امور را به حق راجع کند و توکیل و توکل و وکالت را نقص و شرک انگارد که ( حسنات الابرار سیئات المقربین).
در جاییی دیگر فرموده اند:
برای هر یک از صفات نفسانیه چه ملکات حسنه و چه ملکات سیئه ، مراتبی است بسیار کثیر . بسا باشد که یک مرتبه از اتصاف به آن در حسنات و تنزیه آن در سیئات از مختصات عرفا بالله یا اولیا خدا باشد و سایر مردم بر حسب مقامی که دارند آن صفت برای دسته اول نقص است و برای آنها نقص نباشد بلکه به یک معنی کمال هم باشد

منابع : کتاب چهل حدیث و جنود عقل و جهل

موضوعات: دینی و مذهبی  لینک ثابت