عن الصادق عليه السلام : الاخوان ثلاثة فواحد كالغذاء الذي يحتاج كل وقت فهو العاقل و الثاني في معني الداء و هو الاءحمق و الثالث في معني الدواء فهو اللبيب ؛(1)
امام صادق عليه السلام فرمود: ((رفقاي صميمي كه به آدمي وابسته و نزديك هستند سه قسمند: اول كسي است كه مانند غذا از لوازم ضروري زندگي به حساب مي آيد و در همه حالات ، آدمي به وي نياز دارد. او رفيق عاقل است .
دوم كسي است كه وجود او براي انسان ، به منزله يك بيماري مزاحم و رنج آور است و او رفيق احمق است .
سوم رفيقي است كه وجود نافعش به منزله داروي شفابخش و ضد بيماري است و او ((رفيق لبيب)) يعني ((روشنفكر بسيار عاقل)) است .
بعضي از افراد به قدري خردمند و عاقل و تيزبين و عاقبت انديش هستند كه كلمه عاقل براي شناساندن آنان نارسا و كوتاه است . در اين حديث امام صادق عليه السلام آن مردان شايسته و ممتاز را با كلمه ((لبيب)) معرفي كرده است .
مي توان گفت كسي كه رفيق لبيب دارد، از نعمت بسيار بزرگي در زندگي برخوردار است . بايد قدر آن نعمت گرانبها را بداند و از وجود چنين دوست پرارج و لايق به شايستگي استفاده كند. رفيق لبيب داروي دردهاي زندگي و حلال مشكلات اجتماعي است . او مي تواند در مواقع حساس و خطرناك ، بزرگترين خدمت را نسبت به دوست خود بنمايد و با عقل روشن خويش وي را از سقوط و بدبختي برهاند.
فضل مروان از وزراي معتصم عباسي بود. او بر اثر لياقت و كارداني بر تمام اقران خود تقدم يافت و مورد عنايت مخصوص خليفه قرار گرفت . وزير براي آن كه مردم از قرب معنوي خود نزد معتصم آگاه سازد و مراتب محبوبيت خويش را به ديگران بفهماند، از خليفه درخواست نمود كه به وي افتخار دهد و روزي به عنوان صرف عصرانه منزلش را به قدوم خود مزين سازد. خليفه دعوت او را براي روز مقرر اجابت نمود.
وزير براي پذيرايي هرچه بهتر و عالي تر خانه مجلل خود را با فرشهاي گرانبها و پارچه هاي قيمتي و گل هاي رنگارنگ به وضع بسيار جالب و خيره كننده اي تزيين نمود. ظروف طلا و نقره بسيار تهيه كرد. بهترين ميوه ها و شيريني ها را مهيا نمود و خلاصه مجلس بي نظيري را تشكيل داد.
موقعي كه خليفه وارد مجلس شد، از ديدن ان همه تجمل و ثروت به شگفتي آمد و از اين كه وزيرش چنين زندگي باشكوه و مجللي تهيه كرده ، رشك برد. چند لحظه با ناراحتي نشست و سپس با بهانه درد شكم از جاي خود حركت كرد و از مجلس بيرون رفت .
وزير از اين پيشامد سخت نگران شد. در خاطرش گذشت كه اين مجلس شوم و بدفرجام نه تنها مقامش را بالا نبرد، بلكه زمينه تنزل و سقوطش را آماده ساخت . بايد فورا چاره جويي كند ولي از شدت اضطراب و خودباختگي قدرت فكر كردن نداشت .
در آن موقع حساس تصميم گرفت ، حقيقت امر را به اطلاع رفيق لبيب و هوشمند خود، ابراهيم موصلي كه در مجلس مهماني حضور داشت ، برساند و از عقل تيزبين او استفاده كند. جريان را با وي در ميان گذارد. ابراهيم لحظه اي فكر كرد. به وزير گفت : تو از خليفه جدا نشو و به عنوان بدرقه و مراقبت حال مزاجي اش به دربار برو و در محضر خليفه بمان و منتظر نامه من باش . وقتي نامه ام به دستت رسيد، از تو مي پرسد نامه چيست ؟ تو هم مدلول آن را به عرض برسان !
وزير طبق دستور رفيق داناي خود عمل كرد و نامه به موقع رسيد. ابراهيم در نامه نوشته بود كه صاحبان فرش ها و ظروف طلا و نقره آماده اند و مي گويند، مجلس پذيرايي خليفه تمام شد. اجازه دهيد اموال خود را ببريم . همان طور كه ابراهيم پيش بيني كرده بود، معتصم از نامه سوال كرد. وزير هم مفاد نامه را به عرض رساند. خليفه بي اختيار خنديد و عقده دروني اش گشوده شد، زيرا دانست آن همه اموال ، ملك شخصي وزير نبوده ، بلكه از ديگران به عاريت گرفته است . به همين جهت با گشاده رويي و مسرت از زحمات وزير قدرداني كرد. رفيق لبيب با اين تدبير عاقلانه توانست ، دوست خود را از يك خطر قطعي برهاند.(2)
مسئله عقل و درايت رفيق ، در مكتب تربيتي اسلام به قدري مهم و پرارزش است كه اگر به فرض ، كسي با دارا بودن عقل تيزبين و فكر روشن ، فاقد پاره اي از مكارم اخلاق باشد، رفاقت با وي ، روا و مجاز شناخته شده است .
عن ابي عبدالله عليه السلام قال قال اميرالمومنين عليه السلام لا عليك اءن تصحب ذالعقل و ان لم تحمد كرمه و لكن انتفع بعقله ؛(3)
علي عليه السلام فرموده است :
((مانعي ندارد كه با فرد عاقل و خردمندي كه داراي طبع بلند و كرامت اخلاق نيست رفاقت نمايي ولي مراقب باش كه در برخوردهاي دوستانه تنها از فكر روشنش استفاده كني و به دنائت و پستي اخلاقش متخلق نگردي .))(4)

1- بحارالانوار، ج 75، ص 238.
2- جوامع الحكايات ، ص 6.
3- وسايل الشيعه ، ج 3، ص 203
4- جوان از نظر عقل و احساسات ، ج 2، ص 349.

 

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...