زانو زدم همیشه که استادی ام کنی
هستم خراب تو؛ که تو آبادی ام کنی

اصلا مریض می شوم و درد می کشم
با شوق اینکه پنجره فولادی ام کنی

زندان من؛ ز دام تو آزاد بودن است
خواهم رها از این همه آزادی ام کنی

شیرینیِ فراق تو بر سینه زخم زد
شیرین شدی که زخمی و فرهادی ام کنی

“ها” کرده ام به شیشه و گنبد کشیده ام
شاید مرا دوباره گوهر شادی ام کنی

 

موضوعات: امام رضا(ع)  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...