✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
تواضع رهبری


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



بنیانگذار ( دارالتقریب ) علامه ( شیخ محمد تقی ) گوید : ( احمد امین مصری ) نویسنده مشهور ، سابقاً کتابی نوشته بود که در آن نسبت به شیعه اظهار بدبینی کرده و آن را مسلکی سیاسی خوانده بود و اضافه کرده بود که : شیعه در اصل از آداب یهود و زرتشت گرفته شده و نظر از تاءسیس آن محو اسلام است .
بعدها او عقیده خود را تغییر داد و در سلک نویسندگان مجله ( رسالة الاسلام ) قرار گرفت .
روزی برای من نقل کرد که بعد از انتشار آن کتاب از طرف وزارت فرهنگ در راءس هیئتی به عراق دعوت شدم تا به فرهنگ آنجا رسیدگی کنم . وقتی به عراق رفتم در آنجا با هیاهو و جنجال مواجه شدم ، بعضی مرا تهدید می کردند که چون بر علیه شیعه کتاب نوشته ام ممکن است بر ضد من اقدامی صورت گیرد . تا اینکه روزی ما را به مسجد دعوت کردند ، در آنجا خطیب معروفی به منبر رفت و نسبت به این هیئت که من در راءس آن قرار داشتم خیر مقدم گفت و پس از بیان مطالبی سخن خود را به اینجا کشانید که : آری در این هیئت کسی است که شیعه را مخلوطی از یهود و زرتشت می داند و آن را ساخته دست ملحدین می شمارد . به من اشاره کرد . . . ناگهان مردم به سوی من هجوم آوردند و جان من به خطر افتاد . . . ولی او مردم را ساکت کرده و گفت : چرا بلند شدید بحث و علم این حرفها را ندارد . اینها مهمان ما هستند و نسبت به مهمان نباید این چنین کرد . آنگاه قدری به تعریف از ما پرداخت و گفت : اینها محققینی هستند که دارای آثار پرارجند ولی کسی که محقق خوبی است و آثاری دارد نباید بدون تحقیق چیز بنویسد . قلم برای خدمت به علم است نه شهرت و مسلماً کسی که بی جهت آبروی ملتی را می برد احترامی ندارد .
بار دیگر مردم بلند شدند و به طرف ما هجوم آوردند و تا یک متری من رسیدند که یکدفعه نعره ای برآورد و گفت : مقصود من این نیست که شما بلند شوید و چنین حرکتی کنید ، برگردید . همه برگشتند و به جای خود نشستند ، و باز شروع به تعریف کرد که : این فرد جزء مفاخر و محقق عرب است و کتابهای فوق العاده ای نوشته و اکنون آمده تا به فرهنگ و معارف ما خدمت کند و ما باید افتخار کنیم که در میان ما مسلمانان کسانی هستند که ما را از مستشاران خارجی بی نیاز می سازند . مردم کاملاً آرام شدند و خطیب در ادامه گفتار خود چنین بیان داشت :
در عین حال لطمه ای که او به شیعه وارد کرده لطمه قابل جبرانی نیست ، شما فکر کنید اگر این شخص نسبت به هر مذهب دیگری این چنین توهین کرده بود آنها چه معامله با وی می کردند ؟ اکنون این شخص چه جوابی دارد که به ما بدهد ؟ چرا این مرد مذهبی را که منسوب به اهلبیت است فرقه الحادی خوانده است ؟ این نوبت مردم شدیدتر از دفعات قبل از جای جستند و به من حمله ور شدند و این بار خطر قطعی بود و نمی دانم چه شد که مردم را به جای خود نشاند و گفت : حالا برویم سر صحبت خودمان . . .
این داستان را راجع به قدرت بیان خطبای شیعه تعریف می کرد و می گفت : قدرت خطابه ای که من در شیعه مشاهده کردم در هیچ جا ندیدم و معلوم شد که این جریان را وقتی تعریف می کرد یک حالت لرزه و ارتعاشی در وی نمودار بود .

 

موضوعات: داستان های علما  لینک ثابت





و نیز ( آیت اللّه العظمی حاج سید محمد شیرازی ) ( رضوان الله تعالی علیه ) فرمودند : در قضیه سفر مرحوم ( حاج شیخ جعفر شوشتری ) علیه السلام به ایران وقتی ایشان وارد تهران شدند جمعیتی زیاد از جمله سفیر کشور روسیه به ملاقاتش رفتند . مردم از آن مرحوم خواستند آنها را موعظه و نصیحت کند ، ایشان نیز بنا به درخواست مردم سرش را برداشته فرمود : ای مردم بدانید و آگاه باشید که خدا در همه جا حاضر است و مطلب دیگری نفرمود ، لکن این سخن تکان دهنده اثر خودش را بخشید بطوری که اشکها جاری گردید قلبها در هم طپید و حالت مردم به شکل عجیبی دگرگون شد جریان گذشت و سفیر روسیه در نامه ای به نیکولا قیصر روس این چنین نوشت : ( تا مادامی که این قشر روحانیون مذهبی در بین مردم هستند و مردم نیز از آنها پیروی می کنند ما نمی توانیم کاری از پیش ببریم ، زیرا وقتی یک جمله چنین انقلاب عجیب روحی بوجود می آورد دیگر دستورات و فتاوای صادره چه خواهد کرد ؟ )

 

موضوعات: داستان های علما  لینک ثابت





یک آمریکائی که ظاهراً مسلمان شده به نام ( حامد آلکار ) کتابی نوشته به نام ( نقش روحانیت پیشرو در نهضت مشروطیت ایران ) که به فارسی هم ترجمه شده . . . در این کتاب بخوبی روشن شده است که در طول دویست و پنجاه سال دوره قاجاریه ، علمای شیعه همواره درگیر مبارزه با سلاطین و در کار رهبری نهضتهای ضد سلاطین بوده اند . . . وبخوبی این نکته را روشن می کند که روحانیت شیعه همواره در کنار مردم بوده و به سود مردم قیام و حرکت می کرده است .
در همین نهضت ملی شدن نفت ایران که شاهد آن بودیم دیدیم که روحانیت شیعه به رهبری ( آیت اللّه خوانساری ) و ( آیت اللّه کاشانی ) و همکاری فدائیان اسلام چه نقش عظیمی داشتند و اگر قدرت و نفوذ اینها نبود محال بود که نفت ایران ملی شود .
در نهضت دیگری که از پانزده خرداد آغاز شد روحانیت تنها نیروی پیشتاز بود ، به طریقی هم وارد عمل شد که توانست اصل فساد را از ریشه بکند .
انقلاب ایران اگر در آینده بخواهد به نتیجه برسد و همچنان پیروزمندانه به پیش رود می باید باز هم پرچم انقلاب روی روحانیت و روحانیون قرار داشته باشد ، اگر این پرچم داری از دست روحانیت گرفته شود و به دست به اصطلاح روشنفکران بیفتد یک قرن که هیچ یک نسل که بگذرد اسلام بکلی مسخ می شود زیرا حامل فرهنگ اصیل اسلامی در نهایت باز هم همین گروه روحانیون متعهد هستند . به این دلیل لازم است روحانیت را اصلاح کرد نه اینکه آنها را از بین برد ، روحانیت یک درخت آفت زده است و باید با آفتهایش مبارزه کرد .. .

 

موضوعات: داستان های علما  لینک ثابت





به هر حال در این معبر همه مانده بودند که چه کنند و چگونه از روی این سیمهای خاردار میدان مین عبور کنند که ناگاه یک نفر از برادران عزیز روحانی که هم وظیفه ارشاد شاگردان را داشت و هم پیشاپیش آنها حرکت می کرد ، گفت : بچه ها ، شما را قسم می دهم به خدا که من روی این سیم خاردارها می خوابم شما به سرعت از روی من رد شوید و بعد منتظر جواب نمانده و خود را روی سیم خاردارها انداخت وفشار و تیزی آنها را به بدن خویش خرید ، بچه ها ابتدا نمی رفتند حداقل می خواستند یکی از خودشان این کار را بکند ولی حاج آقای روحانی بچه ها را قسم می داد که وقت را تلف نکنید و تعارف نکنید و از روی پشت من عبور کنید بچه ها بسرعت از روی او راه می رفتند هر کس حداقل دو یا سه قدم باید روی بدن این روحانی فداکار بگذارد و پس از قدم آخر خود را به آن طرف مانع پرت کند ، بیش از شصت و هشت نفر بدین طریق از روی بدن این عزیز گذشتند و به پیشروی خود به سوی دشمن ادامه دادند ، این ایثارگری نقش بسیار مهمی در کسب و تصرف مواضع دشمن و انهدام نیروهای فریب خورده بعثی بود در صورتی اگر بچه ها پشت آن مانع زمین گیر می شدند شاید همگی یا غالب آنان مورد اصابت گلوله و محصور آتش دشمن می شدند .
آری بچه ها گذشتند و به هدف خود رسیدند و این روحانی عزیز نیز از جان خود گذشت و به هدف خویش که وصال محبوب بود رسید و به جوار حق تعالی شتافت و سعادت ابدی را نصیب خود ساخت . فردای عملیات پیکر پاک غرقه به خون این برادر روحانی در زیر تابش آفتاب حکایت از فتح الفتوحی دیگر می کرد . منطقه عملیاتی کربلا غلامعلی رجائی .

 

موضوعات: داستان های علما  لینک ثابت





السید الاعظم والواعظ المعظم ( امیر شرف الدین ابراهیم بن امیر صدر الدین الدشتکی ) در کتاب فارسنامه ( ناصری ) ترجمه این سید جلیل را از کتاب مزارات شیراز نقل کرده و او را بدین اوصاف ستوده : آن سید جلیل فاضلی است نیکوکردار ، عالمی است کامل و خوش گفتار . . . تا آنکه می فرماید و در مدرسه رضویه با کلماتی مستطاب و دعواتی مستجاب خلق را موعظه و مردم را نصیحت نموده روزی در خدمتش برای طلب باران به صحرا شدیم و آن جناب نماز باران را به جماعت گذارده آنگاه مردم را مخاطب ساخته و آنها را بدین کلمات موعظه فرموده که
ای برادران با صفا و ای دوستان با وفا ، ظلم را بگذارید و حق را بردارید و پیر و سیرت مصطفی و اخلاق مرتضی گردید کم کم دنیای فانی را گذاشتید و بر کناره عقبای باقی رسیدید و چون سخن آن جناب به آنجا رسید وقتی حال عظیم در خلق پیدا شد و همه آغاز گریه کردند ، در این وقت ابری ظاهر و آثار باریدن پیدا شد و هنوز مردم به منزلهای خود نرسیده بودند که باران رحمت باریدن گرفت و بر بندگان نازل گردید ، و آن جناب در ماه صفر سال 888 ه به رحمت ایزدی پیوست و در محله دشتک شیراز مدفون شد .

 

موضوعات: داستان های علما  لینک ثابت





نوشته اند : ( یعقوب صفاری ) ( مؤ سس سلسله صفاریان ) بیمار شد اطباء برای معالجه اش جمع شدند هیچکس از عهده برنیامد . یعقوب گفت : اگر در گوشه و کنار ، مرد خدائی را سراغ دارید که پیش خدا آبرو داشته باشد بیاورید .
گفتند : ( سهل بن عبداللّه شوشتری ) زاهد مشهور چنین است ، دنبال سهل رفتند نیامد بالاخره به هر خواهشی و تمنائی بود او را آوردند ، سهل کنار بستر یعقوب نشست و گفت : آیا می خواهی خدا ترا شفا دهد ؟ در حالی که چقدر آه و ناله مظلومان پشت سرت بلند است .
یعقوب گفت : چه کنم ؟ سهل پاسخ داد محبوسین را آزاد کن ، یعقوب دستور داد زندانیان را آزاد کنند ، سهل گفت : تو به بندگان خدا ظلم می کنی آنوقت امید داری خدا ترا ببخشد و شفایت دهد بیا و از گذشته هایت توبه کن .
بالاخره یعقوب را به توبه و استغفار واداشت آنوقت دست را به دعا بلند کرد و گفت : ای خدائی که یعقوب را از ذلت گناه نجات دادی از این بستر بیماری نیز او را نجات بده .
نوشته اند یعقوب در همان مجلس از بستر بیماری برخاست ، امر کرد طبق زر برای سهل بن عبداللّه آوردند ، سهل گفت : کسی زر می خواهد که خدا را نداشته اشد کسی که خدا را دارد همه چیز دارد .

 

موضوعات: داستان های علما  لینک ثابت




حجت الاسلام پناهیان

 

 امیرالمؤمنین به والی یمن ـ یمن شنیدید معمولاً مردم خوبی بودند و خوب توصیف شدند ـ نامه نوشتند :
اهالی یمن . . . !
مردم با من بیعت کردند ،
آقای والی یمن !
شما هم بیعت از مردم بگیر
و شما هم به ‌جای خودت ابقاء بشو
این پُستت مال خودت ،

 ده نفر از بهترین آدم‌هایت را برای من بفرست .

 من خواهش می‌کنم شما وسط این داستان پیدا کنید
ماهیّت دین را ، دین چیست ؟
ما چی را باید بپذیریم ؟
من و شما باید چی را بپذیریم
که یک‌دفعه‌ای با نماز خواندن و قرآن خواندن هم آدم می‌رود جهنّم ؟
پس من چی را این وسط باید بپذیرم ؟

 آقا ! این والی یمن هم سخنرانی کرد ،
همه گریه کردند ،
از راه دور با امیرالمؤمنین بیعت کردند
به واسطۀ این والی یمن ،
بعد فرمود که امیرالمؤمنین دستور داده
↩ 10 نفر از بهترینها را بفرستیم .

 مردم ! شما این کار را خودتان بروید انجام بدهید .
مردم رفتند 100 نفر را انتخاب کردند
از این 100 نفر 70 نفر را انتخاب کردند ،
یکی از بهترین شیوه‌های انتخابات ،
این 70 نفر 30 نفر را انتخاب کردند،
این 30 نفر 10 نفر را انتخاب کردند،
این 10 نفر رفتند پیش امیرالمؤمنین 1 نفر را انتخاب کردند .

[ بالاخره یک نفر از بین بهترین مومنان و زهاد یمن انتخاب شد تا برود به نمایندگی از مردم یمن بیعت کند با امیرالمومنین ]

 ایشان جلوی امیرالمؤمنین شروع کرد
عرض ارادت کردن ،
اینقدر حرف‌های خوشگل و قشنگی زد
عمیق ، شاعرانه ، قوی .

آقا امیرالمؤمنین با توجّهی فرمودند :
اسمت چیست جوان ؟
گفت : مرادی هستم .
فرمود : پسر کی هستی ؟
گفت : ابن ملجم مرادی ام .
امیرالمؤمنین دست روی دست خودش زد.
فرمود : تو ابن ملجم مرادی هستی ؟
گفت: آقا ! بله مگر چیست ؟
چرا ناراحت شدی شما ؟
آقا هِی می‌فرمودند «انّالله و انّا الیه راجعون»،
گفت : آقا ! چی شده مگر ؟
آقا فرمود : واقعاً تو خودت ابن ملجم مرادی هستی ؟
گفت آره آقا !
حضرت فرمودند : می‌دانی تو آخر سر موجب قتل من خواهی شد ؟
گفت : من ؟!!!
حضرت فرمودند : ابن ملجم !
تو مجبور نیستی با من بیعت کنی ، برو ،
برو فکرهایت را بکن .
گفت : آقا ! یعنی چی ؟ من بیعت نکنم با تو ؟
چه حرفی است می‌زنی ؟
من در همۀ عالم به شما بیشتر از هر کسی علاقه دارم .

آقایون !
خدا با قتل علی‌بن ابیطالب چی می‌خواهد به ما بگوید ؟نمی‌خواهد به ما حرفی بزند ؟
علی ابن ابیطالب که زادگاهش کعبه است ،
قتلش پیام ندارد برای ما ؟
آن‌ وقت قتلش باید توسّط کسی باشد که
به قول آقای بهجت(ره) :
یک کسی یک عمر پروانۀ امامش می‌شود
آخرش امامش را می‌کُشد .

 چی می‌خواهد بگوید خدا ؟
این خبر ویژه است یا یک خبر فرعی ؟
حالا یک حادثۀ جزئی است بنده دارم بَرِش تأکید می‌ورزم
یا یک نکتۀ بسیار کلیدی است ؟

موضوعات: سخن بزرگان  لینک ثابت




یکی از تجار آفریقا که اکنون مردی دانشمند است به نام ( محمد شریف دیوجی ) برنامه اش این است که هر سال دهه ( عاشورا ) به طور رایگان برای تبلیغ و برگزاری مراسم عزاداران امام حسین علیه السلام به یکی از قریه های آفریقا می رود او برای من ( سید محمد شیرازی ) تعریف کرد : ( وقتی در آفریقا به یکی از قریه ها وارد شدم که واعظ و خطیب نداشت من آمادگی خود را برای سخنرانی اعلام کردم ، اهل قریه هم خیلی خوشحال شدند .
وقت نماز رسید اما هر چه گوش دادم صدای اذان نشنیدم بعد به خانه ای که سیاه پوش بود و جمعیت زیادی برای عزاداران موج می زد وارد شدم و به یکی از افراد مجلس گفتم : چرا در محل شما صدای اذان شنیده نمی شود ؟
جواب داد اذان چیست ؟ گفتم : اذان برای نماز .
گفت : نماز چیست ؟
گفتم : شما چه مذهبی دارید ؟
جواب داد ما بودائی هستیم .
گفتم : پس چرا برای امام حسین عزاداری می کنید ؟ گفتند : ما از گذشتگان خود پیروی می کنیم چون آنها همیشه عزاداری امام حسین را بر پا می کردند .
پس من بالای منبر رفتم و گفتم : ای مردم ! امام حسین به قریه شما آمده ولی جد حسین و پدر حسین و دین حیسن به قریه شما نیامده است ، پس بیایید حسین علیه السلام را واسطه قرار بدهیم تا دین و جدّ او هم بیایند از آن روز مشغول بیان احکام و عقاید حقه اسلام و هدف مقدس حسین علیه السلام شدم واسلام را به آنها معرفی کردم ، هنوز دهه عاشورا تمام نشده بود که همه اهل قریه از کوچک و بزرگ و فقیر و غنی مسلمان و شیعه شدند . )

موضوعات: داستان های علما  لینک ثابت