دست حق باد یارو و یاور تو
سایه ات هیچ وقت کم نشود
از سر کاروان و خواهر تو

سفرت بی خطر مواظب باش
شب غم حمله بر سحر نکند

بین این راه پرفراز و نشیب
پسرت را کسی نظر نکند

خواهرت را سوار محمل کن
دور از چشم شهر درشب تار

عصمت الله اعظم است این زن
دور تا دورش آفتاب بکار

آفتابی زهیبت عباس
آفتابی ز غیرت قاسم

آفتابی ز جذبهء یاکبر
جان فدای شما بنی هاشم

دخترت رابه عمه اش بسپار
هردو مثل ستاره و ماهند

تا کنار هم اند آرام اند
باعث روشنایی راهند

چشم های سکینه خیره شده
به شکوه و جلال ناب عمو

هیچکس تشنه لب نمیماند

از کرامات مشک آب عمو

اوج زیبایی سفر اما
کهکشانی است که زحل دارد

بین محمل نشسته است رباب
و گل یاس دربغل دارد

همه آسوده اند غیرحسین
که به فکر غروب عاشوراست

فکر آتش گرفتن خیمه
غارت و هتک حرمت زنهاست