قلب شما چقدر بزرگ است؟ به اندازه مشت بسته‌تان؟ به اندازه تمام وجودتان؟ به اندازه خانواده‌تان؟ به اندازه شهر یا کشورتان؟ یا به اندازه همه این کره خاکی؟ هر اندازه قلب شما وسیع‌تر باشد، مرز‌بندی‌های وجودتان کمتر است. همین مرزبندی‌ها محدودیت می‌آورد. اندیشیدن به مرزهایی برای دوست داشتن، ذهن‌تان را مشغول خواهد کرد ولی اگر درهای قلب‌تان را به وسعت تمام این دنیا بگشایید، دیگر با همه دنیا یکی خواهید شد و به آرامش خواهید رسید. مرزبندی یعنی درون این محدوده خوب باش، مهربان باش، درستکار باش ولی بیرون از آن هر کاری که می‌خواهی انجام بده؛ و این یعنی دوگانگی و دورویی با خود. تلاش کنید تمام احساسات خود را یک کاسه کنید تا بتوانید آزادتر نفس بکشید، زندگی کنید و عشق‌بورزید.

مطلب دوم

یک شمش آهن را در نظر بگیرید که ارزش آن 5 دلار است: اگر از این شمش آهن در کوره آهنگری نعل اسب بسازید ارزش آن 10دلار خواهد شد. چنانچه همین شمش را به یک کارگاه سوزن سازی بدهیم بهای سوزن های ساخته شده به 3285 دلار بالغ می شود. ولی اگر این شمش را به یک کارخانه ساعت سازی بدهیم قیمت فنرهای ساعتی که نهایتا از آن ساخته می شود 250000 دلار خواهد شد. در واقع تفاوت ارزش ایجاد شده بین 5 دلار و 250000 دلار است. شما با خودتان چه می کنید؟ از خودتان چه می سازید؟ چه قدر به ارزشتان اضافه می شود

مطلب سوم
 شکسپیر می گوید: من همیشه خوشحالم، می دانید چرا ؟ برای اینکه از هیچکس برای چیزی انتظاری ندارم. انتظارات همیشه صدمه زننده هستند. زندگی کوتاه است، پس به زندگی ات عشق بورز، خوشحال باش و لبخند بزن. فقط برای خودت زندگی کن و قبل از اینکه صحبت کنی ،گوش کن؛ قبل از اینکه بنویسی، فکر کن؛ قبل از اینکه خرج کنی، درآمد داشته باش؛ قبل از اینکه دعا کنی، ببخش؛ قبل از اینکه صدمه بزنی، احساس کن؛ قبل از تنفر ، عشق بورز؛ زندگی این است. احساسش کن، زندگی کن و لذت ببر.

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...