✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
بای ذنب قتلت....؟


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



چرا باید نماز ظهر و عصر با صدای آهسته خوانده شود در حالیکه نمازهای دیگر این گونه نیست؟

پاسخ اجمالی
دلیل اصلی آهسته خواندن این دو نماز، پیروی از سنت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) است،
چون نمازشان بدین کیفیت بوده
و خداوند نیز ایشان را به عنوان اسوه و راهنمای ما قرار داده

و پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود:
همان گونه که من نماز مى‏ گزارم، نماز بخوانید
از این رو ما نیز باید همانند ایشان رفتار نماییم.

البته دلایل دیگری هم در این مورد بیان شده، از جمله این که:
بلند خواندن نماز صبح و مغرب و عشا به این دلیل است که با توجه به تاریک بودن هوا، مردم بتوانند محل برگزاری نماز را تشخیص دهند،
اما در نماز ظهر و عصر به دلیل روشن بودن هوا، نیاز به این امر نیست.

البته، چنین دلایلی تنها می­تواند به عنوان یک حکمت ارزیابی شوند
و باید در نظر داشت که شاید دلایل متعدد دیگری نیز وجود داشته باشد که ما از چند و چون آن بی­ اطلاعیم

موضوعات: سوال و جواب های دینی  لینک ثابت





چرا امامان از نسل امام حسن(ع) نیستند؟

معمولاً در تاریخ و در میان خانواده ها این گونه رسم بوده که اگر سختی، موقعیت، مقام و مسئولیتی پدر خانواده داشته به پسر بزرگ تر منتقل می شده. در اینجا این سوال پیش می آید که چرا امام حسن (علیه السلام) که پسر بزرگ تر امام علی (علیه السلام) است امامت به فرزندان ایشان نرسید و در نسل امام حسین (علیه السلام) تداوم پیدا کرد؟

پاسخ:

دو نکته را باید گفت:

نکته اول: جز امام سجاد(علیه السلام) بقیه امامان همه از نسل امام حسن(علیه السلام) هستند، یعنی هم فرزند امام حسین(علیه السلام) و هم فرزند امام حسن(علیه السلام) هستند، چون مادر امام باقر(علیه السلام) دختر امام حسن (علیه السلام) بوده و پدرش هم پسر امام حسین (علیه السلام) بوده به همین دلیل از این به بعد همه امامان فرزند هر دو امام هستند که از طرف پدر به امام حسین(علیه السلام) منتهی می شوند و از طرف مادر به امام حسن(علیه السلام)، مگر اینکه ما هم مثل دوره جاهلیت بگوییم که فرزند دختر فرزند نیست که ما این نظر را قبول نداریم زیرا فرزند دختر هم مثل فرزند پسر است و فرقی نمی کند.

بنابراین از امام سجاد(علیه السلام) به بعد بقیه امامان که از امام باقر(علیه السلام) شروع می شوند هم فرزند امام حسن(علیه السلام) و هم فرزند امام حسین(علیه السلام) بودند.

نکته دوم: به اعتقاد ما گزینش امام و گزینش پیغمبر که توسط خداوند متعال انجام می شود روی حساب است ” الله أعلم حیث یجعل رسالته ” خدا می داند که چه کسی شایستگی این سمت را دارد و چه کسی ندارد؟ به عبارت دیگر خداوند متعال علم داشت که از اول عالم تا آخر عالم بهترین بنده هایش، شاکرترین، عابدترین و شایسته ترین بنده هایش برای سمت های الهی چه کسانی هستند؟ و آنها را برگزید به اصطلاح اصطفا کرد، اجتبا کرد که مجتبی و مصطفی شدند و بعد هم این سمت را به آنها داد و قبل از این هم که این سمت را بدهد امکاناتش را هم در اختیارشان گذاشت از جمله عصمت، علم و چیزهایی از این قبیل.
چون انتخاب مختص خداوند است، معیارهای خداوند این گونه است که در هر کسی که آن معیارها باشد خداوند مسئولیت امامت را به او واگذار می کند

بر اساس این اعتقاد می گوئیم خداوند بین همه بنده ها اصطفا کرده و دید امام سجاد(علیه السلام) بعد از امام حسین(علیه السلام) از همه بنده هایش شایسته تر است حتی از حسن مثنّی که فرزند امام حسن(علیه السلام) بود و در کربلا هم حضور داشت و آنجا مجروح شد و در بین کشته ها افتاد به طوری که خیال کردند که به شهادت رسیده ولی بعد که داشتند سر را جدا می کردند دیدند نیمه جانی دارد. خلاصه خاندان مادرش او را از صحنه بیرون بردند و مداوا کردند.

امام حسن(علیه السلام) فرزندی به نام حسن مثنّی داشت که بعد از واقعه کربلا هم زنده ماند که با دختر امام حسین(علیه السلام)، فاطمه ازدواج کرد و عبدالله محزون هم فرزند آنهاست. اما خداوند نگاه کرد دید که در میان همه بنده هایش کسی به شایستگی امام سجاد(علیه السلام) نمی رسد، بنابراین سمت امامت را به امام سجاد(علیه السلام) عنایت فرمود.

پس در واقع چون انتخاب مختص خداوند است، معیارهای خداوند این گونه است که در هر کسی که آن معیارها باشد خداوند مسئولیت امامت را به او واگذار می کند.

موضوعات: سوال و جواب های دینی  لینک ثابت




چرا هر رکعت نماز دو سجده دارد؟

از اميرالمؤمنين امام على(عليه السلام) از فلسفه سجده اول سؤال شد، حضرت فرمود: سجده اول به اين معنا است که خدايا اصل ما از خاک است. و معناى سربرداشتن از سجده اين است که خدايا ما را از خاک خارج کردى. و معناى سجده دوم، اين است که خدايا دو باره ما را به خاک برمى گردانى. و سربرداشتن از سجده دوم به معناى اين است که خدايا يک بار ديگر در قيامت از خاک بيرونمان خواهى آورد.

علل الشرايع، شيخ صدوق، ج ۱، ص ۲۶۲
مجلسي، محمد باقر، بحار الأنوار، ج ‏۸۲، ص ۱۳۹

موضوعات: سوال و جواب های دینی  لینک ثابت




سؤال: چرا باید نماز را به زبان عربى خواند و حال آن که هرکس باید خدا را به زبان خودش بخواند، آیا این موضوع با جهانى بودن دین اسلام منافات ندارد؟

پاسخ: اتّفاقاً خواندن نماز به زبان عربى یکى از نشانه هاى جهانى بودن دین اسلام است، زیرا جمعیّتى که در یک صف قرار مى گیرند و در یک جبهه واحد فعّالیّت مى کنند، ناگزیرند زبان واحدى داشته باشند که به وسیله آن تفاهم کنند; یعنى، علاوه بر زبان مادرى و محلّى، یک «زبان عمومى و جهانى» هم داشته باشند و وحدت جمعیّت بدون این قسمت مسلّماً کامل نیست.
امروز عدّه اى از متفکّران معتقدند تا دنیا به صورت یک کشور در نیاید، مردم جهان روى سعادت را نخواهند دید و براى این که این موضوع جامه عمل به خود بپوشد، نقشه هایى طرح کرده اند و یکى از موادّ برنامه آنها به وجود آوردن یک زبان بین المللى و جهانى است.
خلاصه این که خواندن نماز به یک زبان از طرف تمام مسلمانان، رمز وحدت و نشانه یگانگى مسلمانان است و با توجّه به این که زبان عربى به اعتراف اهل فن یکى از وسیعترین و جامع ترین زبان هاى دنیاست، این حقیقت روشنتر مى شود که: تمام فرق مسلمانان مى تواند آن را به عنوان یک زبان بین المللى بشناسند و از آن به عنوان حسن تفاهم و همبستگى اسلامی استفاده کنند.
علاوه بر این، خواندن نماز به یک صورت معیّن، آن را از دستبرد و تحریف و آمیخته شدن به خرافات و مطالب بى اساس که بر اثر مداخله افراد غیر وارد - هنگام ترجمه آن به زبان هاى دیگر - رخ مى دهد، نگاه مى دارد و به این وسیله روح این عبادت اسلامى محفوظ تر مى ماند; منتها بر هر مسلمانى لازم است به قدر توانایى با زبان دینى خود آشنا باشد و بداند با خداى خود چه مى گوید و اتّفاقاً یاد گرفتن ترجمه نماز که در یک صفحه کتاب خلاصه مى شود، به اندازه اى ساده و آسان است که ممکن است آن را در یک ساعت - براى تمام عمر - یاد گرفت.
کوتاه سخن این که: همان طور که مى دانیم مسأله توحید و یگانگى، در تمام اصول و فروع اسلام یک زیربناى اساسى محسوب مى گردد و نماز به سوى قبله واحد و در اوقات معیّن و به یک زبان مشخّص، نمونه اى از این وحدت است.
اگر به هنگام مراسم حج در مکّه باشیم و نماز جماعتى را که صدها هزار نفر از نژادها و ملّیّت هاى مختلف از سراسر جهان در آن شرکت مى جویند و همه با هم مى گویند «اللهُ اکبر»… مشاهده کنیم، آن گاه به عظمت و عمق این دستور آشنا مى شویم که اگر هریک، این جمله روح پرور یا سایر اذکار نماز را به زبان محلّى خود مى گفت چه هرج و مرج زشتى در آن روى مى داد.

موضوعات: سوال و جواب های دینی  لینک ثابت




سؤال: دین پدر و اجداد پیغمبر گرامى اسلام (صلى الله علیه وآله) چه بوده و این که مى گویند اینها به دین ابراهیم خلیل (علیه السلام) بوده اند منظور چیست و چرا دین مسیح را نپذیرفتند؟

- پاسخ: مطابق مدارک و اخبارى که از پیشوایان ما به ما رسیده است، پدران و اجداد پیغمبر (صلى الله علیه وآله) همه موحّد و یکتاپرست بوده اند و منظور از پیروى از آیین ابراهیم (علیه السلام)هم همین است; زیرا ابراهیم (علیه السلام) یکى از قهرمانان بزرگ توحید و مبارزه کنندگان با بت پرستى و شرک بوده است و مجاهدت هاى این پیغمبر بزرگ در راه خداوند یگانه و بر انداختن آیین بت پرستى و شرک معروف است و لذا گاهى قرآن، ما مسلمانان را با این که داراى دین مقدّس اسلام هستیم ملّت ابراهیم و پیرو آیین ابراهیم مى نامد که منظور همان توحید خالص است.
تنها آیینى که در محیط حجاز و در میان عرب ها معروف بود و پیرو داشت، همان آیین ابراهیم (علیه السلام) بوده است; و برخى از سنن ابراهیم، حتّى درمیان بت پرستان شایع بود و در زبان عرب به آیین ابراهیم، دین حنیف مى گفتند; آیین یهود و مسیح کمتر به خاک حجاز نفوذ کرده بود و فقط در مدینه و خیبر و مرزهاى یمن، گروهى کلیمى و مسیحى زندگى مى کردند، روى این قراین مى توان گفت که نیاکان پیامبر پیرو آیین ابراهیم بوده اند.

موضوعات: سوال و جواب های دینی  لینک ثابت




سوال و جواب دینی سؤال: مى گویند: یکى از معجزات پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) شکافته شدن ماه (شقّ القمر) بوده است، آیا این موضوع صحّت دارد؟ جواب : نکته در حال حاضر ناسا آثاری را بروی ماه پیدا کرده است که ثابت می کند زمانی ماه دو قسمت شده و دوباره به هم پیوسته که به 1400 سال قبل و معجزه ی حضرت محمد ( ص ) برمی گردد . پاسخ: براى این که این مسأله کاملا روشن گردد لازم است از چند جهت مورد بحث قرار گیرد: 1- آیا امکان دارد که کره ماه با آن بزرگى از هم شکافته شده و دوباره به صورت اوّل در آید؟ 2- پس از این که روشن شد شکافته شدن ماه امکان دارد، ببینم دلیل قاطعى در دست داریم که این موضوع در زمان رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) به عنوان یکى از معجزات آن حضرت واقع شده است؟ 3- در صورتى که وقوع این معجزه دلیل داشته باشد خصوصیّات آن چگونه بوده است؟ بحث اوّل براى این که بدانیم شقّ القمر (شکافته شدن ماه) از نظر علوم روز کاملا امکان دارد، کافى است به نمونه هایى از انفجارها و انشقاق هایى که درون منظومه شمسى رخ داده، اشاره شود: الف- آستروئیدها قطعات سنگ هاى عظیم آسمانى هستند که به دور منظومه شمسى در گردشند و گاهى از آنها به کرات کوچک و شبه سیّارات نیز تعبیر مى کنند. گاهى بزرگى قطر بعضى از آنها به 25 کیلومتر مى رسد. دانشمندان عقیده دارند که این سنگ هاى آسمانى بقایاى سیّاره بزرگى هستند که در مدارى میان مدار مریخ و مشترى در حرکت بوده است، سپس بر اثر عوامل نامعلومى منفجر و شکافته شده است، این یک نمونه از انشقاق در اجرام آسمانى است. ب- شهابى ها سنگ هاى ریز سرگردانى هستند که با سرعت سرسام آورى در اطراف خورشید در مدار خاصّى در گردشند و گاهى مسیر آنها با مدار کره زمین تقاطع پیدا مى کند و به سوى زمین جذب مى شوند. دانشمندان مى گویند اینها بقایاى ستاره هاى دنباله دارى است که بر اثر حوادث نامعلومى منفجر و از هم شکافته شده است، این هم نمونه دیگرى از انشقاق در کرات آسمانى است. ج- طبق عقیده لاپلاس و بسیارى از دانشمندان فلکى، پیدایش منظومه شمسى نتیجه وقوع یک انشقاق عظیم مى باشد که در کره خورشید رخ داده است، چه این که همه این سیّارات و مرکز آنها خورشید، در آغاز توده واحدى بوده اند و سپس هریک تدریجاً از آن جدا گردیده اند; امّا در این که عامل این جدایى و انشقاق چه بوده، در میان دانشمندان فلکى اختلاف است ولى در هر حال امکان وقوع انشقاق و تجزیه را در کرات منظومه شمسى، همه دانشمندان پذیرفته اند. از بیانات فوق نتیجه مى گیریم که: اصل وقوع انشقاق در کرات آسمانى ممکن است و علم آن را انکار نمى کند; بلکه اساس هیئت جدید در بسیارى از موارد بر آن نهاد شده است. بدیهى است این امر در هریک از کرات صورت گیرد، نیازى به نیروى عظیمى دارد که در پاره اى از موارد طبق فرضیّه هاى موجود شناخته شده و در پاره اى از موارد همچنان به صورت مرموز باقى مانده است. در مورد شقّ القمر هم مسلّماً عامل مرموزى در کار بوده که توانسته است چنان اثرى را از خود بگذارد و با توجّه به این که هرکس مسأله شقّ القمر را عنوان نموده، نقش استمداد پیامبر را از نیروى مافوق طبیعى و غیر عادّى مؤثّر دانسته، روشن مى شود که هیچ کس نخواسته است ادّعا کند که پیامبر تنها با همین نیروى عادّى بشرى این کار را انجام داده است تا علم نتواند آن را بپذیرد. این جا یک موضوع باقى مى ماند و آن مسأله امکان التیام کامل اجزاى قمر پس از انشقاق مى باشد. براى حلّ این مطلب کافى است که بدانیم اگر عامل جدایى شدید نباشد و انشقاق به صورت فوق العاده اى که موجب پراکندگى کامل اجزا باشد صورت نگیرد، بازگشت و التیام آنها به صورت اوّل تحت تأثیر جاذبه همان اجزا کاملا قابل توجیه است، زیرا مى دانیم هر دو جسم یکدیگر را طبق فرمول معروف نیوتن جذب مى کنند و هر قدر فاصله آنها کمتر و یا جرم آنها بیشتر اثر این جاذبه زیادتر خواهد بود. بنابر این با کم بودن فاصله و شکاف، خیلى زود به هم نزدیک و پیوسته خواهند شد. این از نظر هیئت جدید; امّا از نظر هیئت قدیم و امتناع خرق و التیام در افلاک نه گانه و اجرام فلکى، از نظر این که اصل آن امروز ابطال شده، نیازى به بحث درباره آن نمى باشد. از مجموع بیانات فوق چنین نتیجه مى گیریم: در حادثه شقّ القمر مطلبى که علم آن را محال بشمرد دیده نمى شود. بحث دوّم بهترین دلیلى که براى وقوع این معجزه شقّ القمر در دست مى باشد، آیات اوّل سوره 54 قرآن مجید مى باشد: «اِقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ * وَ اِنْ یَرَوا آیَةً یُعْرِضُوا وَ یَقُولُوا سِحْر مُسْتَمِرّ * وَ کَذَّبُوا و َ اتَّبَعُوا اَهْوائَهُمْ وَ کُلُّ اَمْر مُسْتَقِرّ; قیامت نزدیک شد و ماه از هم شکافت! و هرگاه نشانه و معجزه اى را ببینند روى گردانده، مى گویند: این سحرى مستمر است. آنها (آیات خدا را) تکذیب کردند و از هواى نفسشان پیروى نمودند و هر امرى قرار گاهى دارد.» مفسّرین شیعه و سنّى با کمال قاطعیّت و صراحت مى گویند: آیات فوق مربوط به مسأله شقّ القمر و شکافته شدن ماه به عنوان معجزه در زمان رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)مى باشد و از باب نمونه از تفاسیر شیعه، تفسیر بیان، مجمع البیان، ابوالفتوح رازى، منهج الصّادقین، صافى، برهان، نورالثّقلین و شبَّر، و از تفاسیر اهل تسنّن، تفسیر طبرى، درّ المنصور، فخر رازى، بیضاورى، کشّاف و «فى ظلال القرآن» را باید نام برد. مرحوم طبرسى در تفسیر معروف مجمع البیان در ذیل همین آیات مى گوید: همه مفسّران این آیه را مربوط به معجزه شقّ القمر در زمان پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى دانند. همچنین فخر رازى مفسّر معروف در ذیل آیات فوق مى گوید: عموم مفسّران معتقدند که مراد از این آیات شکافته شدن ماه در زمان رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) مى باشد. علاوه بر این در کتب شیعه و سنّى قریب به 40 روایت درباره شقّ القمر آمده که در بیشتر آنها تصریح شده که آیات فوق درباره شقّ القمر نازل شده است. بنابر این، دلالت آیات فوق بر وقوع این معجزه (شقّ القمر) هیچ جاى انکار یا تردید نمى باشد. بحث سوّم آنچه از آیات مذکور و روایات استفاده مى شود این است که در زمان رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)به درخواست مشرکان این معجزه به وقوع پیوست; یعنى، با یک نیروى مرموز (قدرت الهى) ماه شکافته شد و دوباره به حال اوّل بازگشت. امّا خصوصیّات این واقعه که در بعضى از کتاب ها نوشته شده با این که احتمال دارد صحیح باشد محتاج به بحث هاى بیشترى است ولى چون دانستن خصوصیّات آن لازم نیست از بحث درباره آن خوددارى مى کنیم. در خاتمه باید تذکّر دهیم که این مسئله نیز مانند بسیارى از مسائل دیگر از دستبرد خیالبافان و جاعلان حدیث مصون نمانده و پیرایه هاى فراوانى به آن بسته اند، مانند مطلب بى اساسى که در میان عوام مشهور است که نیمى از ماه پایین آمد و در آستین آن حضرت داخل شد و از طرف دیگر بیرون آمد. این نوع مطالب در هیچ یک از کتب احادیث شیعه و سنّى که مورد اعتبار باشد نیامده است و پایه و اساسى ندارد. اکنون لازم است به اِشکال یا شبهه اى که در این مسأله مطرح شده و بعضى را به شکّ و تردید واداشته، پاسخ داده شود: اگر شقّ القمر حقیقت داشت مى بایست با آن همه اهمّیّتى که دارد در تواریخ جهان ثبت گردد در حالى که چنین نیست و در هیچ تاریخى ثبت نشده است. براى این که پاسخ این اشکال هم بخوبى روشن گردد باید به چند موضوع زیر توجّه کنید: اوّلا: باید توجّه داشت که ماه در تمام کره زمین قابل رؤیت نمى باشد بلکه در نیمى از کره زمین مى توان آن را رؤیت کرد. ثانیاً: در نیمى از همین نیمکره نیز همه مردم یا اکثریّت قریب به اتّفاق آنها از حوادثى که در اجرام آسمانى رخ مى دهد غافل و بى خبرند، چون بعد از نیمه شب آنهاست و طبعاً در خوابند، به این ترتیب تنها یک چهارم مردم جهان مى توانند از چنین حادثه اى با خبر شوند. ثالثاً: هیچ مانعى ندارد که در قسمت قابل توجّهى از این نقاط در موقع وقوع این حادثه، آسمان ابرى و چهره ما با ابر پوشیده باشد. رابعاً: حوادث آسمانى در صورتى توجّه افراد را به خود جلب مى کند که یا مانند صاعقه ها توأم با سر و صدا یا آثار فوق العاده دیگرى باشند و یا مانند خسوف و کسوف همراه با کم شدن نور - آن هم براى یک مدّت نسبتاً طولانى - باشد، البتّه در چنین صورتى نظرها را به خود جلب مى کند. امّا اگر کره ماه بدون مقدّمه قبلى و بدون هیچ عکس العمل دیگر از قبیل کم شدن نور و مانند آن فقط در چند لحظه شکافته شود و سپس التیام یابد، کمتر نظرى را به خود جلب مى کند. آیا ما در شب هاى عادّى که ماه طبق معمول در آسمان مى درخشد هیچ به آن خیره مى شویم و در وضع آن کنجکاوى مى کنیم؟ خامساً: وسایل ثبت تاریخ و نشر آن در آن زمان ها بسیار محدود بوده و مثل امروز نبوده که یک حادثه مهم برق آسا در سراسر جهان انتشار یابد. سادساً: تاریخ گذشته در تمام جهات روشن و آشکار نیست، بلکه مملوّ از نقاط تاریک و مبهم است مثلا زردشت یکى از شخصیّت هاى معروف تاریخى است که مرکز نفوذ او قسمت مهمّى از دنیاى متمدّن آن زمان بود، امّا امروز تاریخ تولّد، وفات، محل تولّد و سایر مشخّصات زندگى وى حتّى به عقیده بعضى اصل وجود او مجهول و تاریک است. در حالى که کشورهاى متمدّن آن زمان در مورد حفظ و ضبط تواریخ مربوط به خود تا این اندازه بى اعتنا باشند، تعجّب ندارد که اروپائیان در آن زمان به ضبط چنین حادثه اى اقدام نکرده باشند. علاوه بر اینها بناى تاریخ نویسان ضبط همه وقایع نبوده است، چون ما بطور قطع مى دانیم در طول تاریخ بشر صدها زلزله نابود کننده و طوفان وحشتناک رخ داده که شهرها و آبادى هاى وسیع را ویران نموده است در حالى که تاریخ همه آنها را ضبط نکرده و به خاطر ندارد. اگر به تفسیر طبرى مراجعه کنید مى بینید تقریباً 30 روایت در مسأله شقّ القمر در این کتاب آمده است، ولى صاحب همین تفسیر در تاریخى که نوشته (تاریخ طبرى) نامى از شقّ القمر به میان نیاورده است. با توجّه به این جهات، ذکر نشدن این حادثه در تواریخ و غیر آن تعجّب ندارد و نباید آن را دلیل بر عدم وقوع این حادثه دانست. همچنین آن طور که بعضى از دانشمندان تحقیق کرده اند این موضوع در بعضى از تواریخ هم نوشته شده است; مثلا، در مقاله یازدهم کتاب «تاریخ فرشته» آمده است که در عهد رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)، اهل میلبار هندوستان شقّ القمر را دیدند و در نوشته هاى خود ثبت کردند و حاکم آن شهر پس از آن که تحقیقاتى در این زمینه به عمل آورد، براى او ثابت شد که این موضوع در اثر اعجاز پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) تحقّق یافته و دین اسلام را پذیرفت; بنابر این نمى شود گفت در هیچ تاریخى ضبط نشده است. این بود خلاصه بحث پیرامون مسأله شقّ القمر و ایرادات گوناگونى که ممکن است در اطراف آن بشود.

موضوعات: سوال و جواب های دینی  لینک ثابت




سؤال: در قرآن اشاره به آسمان هاى هفتگانه شده منظور چیست؟

پاسخ: درباره «آسمان هاى هفتگانه» که در قرآن هم به آن اشاره شده دانشمند اسلامى و مفسّران چند تفسیر ذکر کرده اند:
1- منظور از عدد هفت در این جا تکثیر است; یعنى، آسمانهاى متعدّد; یعنى، کرات فراوانى آفریده است; و بسیار مى شود که در زبان عربى و فارسى یا زبان هاى دیگر، اعدادى را به عنوان تکثیر ذکر مى کنند; یعنى، عدد را مى گویند و منظور از آن خصوص مقدار معّینى نیست; بلکه مقصود از آن بیان زیادى یک موضوع است.
مثلا، بسیار مى شود که در فارسى مى گوییم پنجاه مرتبه این سخن را به تو گفتم; یا ده مرتبه از او مطالبه کردم; در حالى که نظر خاصّى روى عدد پنجاه و ده نیست، بلکه منظور این است که بسیار آن مطلب را گفته ایم یا از طرف خود مطالبه نموده ایم. قرآن درباره کلمات خدا - معلومات خدا - چنین مى فرماید: «وَلَوْ اَنَّمَا فِى الاَرْضِ مِنْ شَجَرَة اَقْلام وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ اَبْحُر مَا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللَّهِ; و اگر همه درختان روى زمین قلم شود و دریا براى آن مرکّب گردد و هفت دریاچه به آن افزوده شود، اینها همه تمام مى شود ولى کلمات خدا پایان نمى گیرد».
بدیهى است عدد هفت در این جا به منظور بیان کثرت و تعدّد است، والاّ مى دانیم اگر ده یا صد دریا هم به آن اضافه شود معلومات بى پایان خداوند را نمى توانند بنویسند.
زیرا اساساً خدا از هر جهت لایتناهى است. همچنین اعداد دیگرى مانند سبعین (هفتاد) یا مانند آن در قرآن یا سایر کلمات عرب و زبان هاى دیگر به منظور تکثیر به کار برده مى شود و چنین عدد خاصّى را نمى رساند، بلکه منظور اشاره به زیادى یک چیز است.
2- منظور از آسمان هاى هفتگانه، سیّاراتى بود که در موقع نزول قرآن براى مردم آن روز معلوم بوده، یا سیّاراتى است که اکنون با چشم عادى و غیر مسلّح براى عموم قابل رؤیت است.
3- منظور از آسمان هاى هفتگانه همان طبقات مختلف هوا و گازهاى گوناگونى است که زمین را احاطه کرده است.
4- امّا به عقیده بعضى از دانشمندان بزرگ، کواکب و ستارگان و کهکشان هایى که دیده مى شود همه جزء آسمان اوّلند و در ماوراى آن شش جهان بزرگ دیگر هست.
منظور قرآن از آسمان هاى هفتگانه مجموع عوالم هفتگانه اى است که در جهان هستى وجود دارد، گرچه علم و دانش امروز انسان فقط پرده از روى یکى از آنها برداشته ولى هیچ مانعى ندارد که در آینده در اثر تکمیل علم انسان عوالم ششگانه عظیم دیگرى در پشت این جهان محسوس امروز کشف گردد. طرفداران این عقیده به این آیه استشهاد نموده اند:«اِنَّا زَیَّنّا السَّمَاَ الدُّنْیَا بِزِینَة الْکَوَاکِبِ; ما آسمان نزدیک [= پایین] را با ستارگان آراستیم.» از این آیه استفاده مى شود که ستارگان همه در آسمان اوّلند (باید توجّه داشت که کلمه «دنیا» در لغت عرب به معناى پایین و نزدیک است).
به هر حال، ذکر این نکته لازم به نظر مى رسد: از آیات و روایاتى که عدد آسمانها را هفت معرفى کرده به هیچ وجه تأیید نظریّه هیئت بطلمیوس که آسمانها را به صورت افلاکى مانند طبقات پوست پیاز معرّفى مى کرد، استفاده نمى شود (زیرا مطابق هیئت بطلمیوس عدد افلاک و آسمانها نُه مى باشد).
امّا راجع به زمین هاى هفتگانه که در قرآن بطور اشاره و در بعضى احادیث با صراحت ذکر شده نظریّاتى شبیه نظریّات بالا داده شده، از جمله این که عدد هفت به معناى تکثیر است و یا این که اشاره به طبقات مختلف زمین است، یا این که منظور از زمین هاى هفتگانه، سیّارات عطارد، زهره، زحل، زمین، مریخ، مشترى و ماه مى باشد; یعنى، همان کرات منظومه شمسى که براى ما قابل رؤیت است (البتّه کرات یا اقمار متعدّد دیگرى در منظومه شمسى هستند ولى آنها با چشم عادى قابل رؤیت نیستند); و بنابراین تفسیر، منظور از آسمان هاى هفتگانه، همان فضایى است که در بالاى هریک از این کرات هفتگانه قرار دارد.
به عبارت دیگر: خود این کرات هفتگانه، زمین محسوب مى شود و «جو» یا فضاى اطرافشان، آسمان آنهاست (باید توجّه داشت که «سما» در لغت عرب به معناى هر چیزى است که در طرف بالا قرار دارد).
این بود خلاصه تفسیرهاى مختلفى که دانشمندان و مفسّران ما درباره آسمانهاى هفتگانه و زمین هاى هفتگانه گفته اند، البتّه توضیح درباره قرائنى که هر یک از این نظریّات را تأیید مى کند، مخصوصاً تفسیر اخیر که از همه نزدیکتر به نظر مى رسد و ذکر شواهد آن نیازمند به شرح و بسط بیشترى است.

موضوعات: سوال و جواب های دینی  لینک ثابت
1 2 3 5