حرفی بگوی و از لب خود کام ده مرا
ساقی ! ز پا فتاده شدم ، جام ده مرا

فرسوده، دل ز مشغله جسم و جان ، بیا
بستان زخود ، فراغت ایام ده مرا

رزق مرا ، حواله به نامحرمان مکن
از دست خویش ، باده ی گلفام ده مرا

بوی گلی ، مشام مرا تازه می کند
ای گلعذار ! بوسه به پیغام ده مرا

عمرم برفت و حسرت مستی زدل نرفت
عمری دگر ز معجزه ی جام ده مرا

ای عشق ! شعله بر دل پُر آرزو بزن
چندی رهایی از هوس فام ده مرا

جانم بگیر و جام می از دست من مگیر
ای مدعی هر آنچه دهی ، نام ده مرا

مرغ دلم به یاد رفیقان به خون تپید
یا رب ! امید رستن از این دام ده مرا

بشکفت غنچه ی دلم ای باد نو بهار
خندان دلی بسان (امین) وام ده مرا

موضوعات: رهبرم  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...