✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
ناخوشی دروغ


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 




خمپاره ای در کنار یک جوان 16، 17 ساله به زمین خورد و سرش را از بدن جدا کرد. سر به زمین افتاد و از شیب ارتفاع همین طور پایین رفت. مرد میانسالی سراسیمه دنبال سر دوید تا اینکه آن را از روی سیم خاردارها برداشت و آورد گذاشت روی پیکر و خودش را هم انداخت روی بدن شهید…
هر چه رزمنده میانسال را صدا زدم ،بلند شو بریم الان وقت این کارها نیست، توجهی نکرد. رفتم زدم پشت کمرش، سرش را برگرداند، دیدم به پهنای صورت اشک میریزد و آرام آرام گریه می کند.
بهش گفتم بلند شو بریم.
به زبان آذری با هق هق گریه گفت:
“آقا یعقوب! میخواهی پدر را از پسر جدا کنی؟
خجالت کشیدم و بی اختیار گفتم:

“السلام علیک یا ابا عبدالله”

کانال کمیل وحنظله

 

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت





تا حالا فکر کردی با یه شهید رفیق شی؟؟
از اون رفیق فابریکا؟؟
از اونا که همیشه باهمن؟؟
خیلی حال میده
امتحان کردی؟؟
هرچی ازش بخوای بهت میده!!
آخه خاطرش پیش خدا خیلی عزیزه
میخوای باهاش رفیق شی؟؟!!

گام اول:
انتخاب شهید
به یه گردان نگاه کن
به صورت شهدا نگاه کن
به عکسشون، به لبخندشون
ببین کدوم رو بیشتر دوس داری
با کدوم یکی بیشتر راحتی؟!

گام دوم:
عهد بستن با دوست شهیدت
یه جایی بنویس؛ البته اگه ننوشتی هم اشکال نداره.
با دوست شهیدم عهد میبندم پای رفاقت او تا لحظه ی مرگم خواهم بود و از تذکرات دوستانه ی خود به هیچ وجه روی نمیگردانم.

گام سوم:
شناخت شهید
تا میتونی از دوست شهیدت اطلاعات جمع آوری کن.
عکس، فیلم، صوت، کتاب و وصیت نامه..

گام چهارم:
هدیه ثواب اعمال خود به شهید
از همین الان هرکار ثوابی که انجام میدی،
فقط یه جمله بگو:"خدایا! ثواب این عملم برسه به دوست شهیدم.”
طبق روایات نه تنها ازت چیزی کم نمیشه، بلکه با برکت تر هم میشه!
بچه ها! شهید، اونقدر مقام بالایی داره که نیازی به ثواب کار ما نداشته باشه!
تو با این کار خلوص نیت و علاقت رو به شهید نشون میدی!

گام پنجم:
درگیر کردن خود با شهید.
سریع همین الان بک گراند گوشیتو عوض کن و عکس دوستتو بزار!!
در طول روز باهاش درد دل کن.باهاش حرف بزن.آرزوهاتو بهش بگو..

گام ششم:
عدم گناه در حضور رفیق
روح شهید تا گام پنجم بسیار از شما راضیه
ولی آیا در حضور دوست معنویت میتونی گناه کنی؟
حجابمون، رابطمون با نامحرم، چت با نامحرم، غیبت، دروغ، نمازامون و …..

گام هفتم:
اولین پاسخ شهید
کمی صبر و استقامت در گام ششم، آنچنان شیرینی برای شما خواهد داشت که در گام بعدی گناه کردن براتون سخت میشه..
خواب دوست شهیدتو میبینی، دعایی که کرده بودی برآورده میشه، دعوت به قبور شهدا و راهیان نور و …

گام هشتم:
حفظ و تقویت رابطه تا شهادت(مرگ)
گام های سختی رو کشیدین!درسته؟!
مطمئنا با شیرینی قلبی همراه بوده….
اسم دوست شهیدت چی بود؟
التماس دعا

 

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت




” علی کاظم ” از سربازان عراقی بود که در طول جنگ ایران و عراق بیش از پانصد ایرانی را به شهادت رساند . وی در بخشی از خاطراتش می‌گوید :
شهداء ایرانی مسـتجاب الدعوه هـستند ، آخـرهای جـنگ بـود کـه تیـرخـوردم و خـون زیـادی ازم رفـته بود ، ایـرانی هـا ما را محاصره کرده بودند ، چشـمانم تار می‌دید که متوجه شـدم یک ایرانی داره به سمتـم می آد و تیر خــلاص می زنه ، نفــسم را حبس کردم تا نفهــمه زنده هستم . تا من رو برگردوند ناگهــان نفسم زد بیرون ، تا فهــمید زنده هــستم جلویم نشست و من هم پیراهــنم را به نشان اینکه اسیر شده ام جلویــش گرفتم ، دیدم عــربی بلد است ، بچه خوزســتان بــود .
پرسید اسمــت چیه ؟ گفتم علــی ، علی کاظــم . گفــت : تو اسمــت علی هســت و با ما می جنگــی ؟! شیعــه هستــی ؟
گفتــم آره . پرسید خونــت کجــاست ؟ گفتم : نجــف … تا گفــتم نجف بغــض این ایرانی ترکید و در حال گــریه بود که گــفت کجای نجف ؟ گفتم اون کوچه ای که تهــش به حرم حضــرت علی می خوره .
دیدم داره گریه می کنه … بهم گفت : اسمـت علی هـست و شیـعه هستـی ، خونـت هم کنار حـرم حضـرت علی ، عشـق ما ایرانی ها اسـت بعد داری با ما می جـنگی ؟؟! سـرمو انداختم پایین ، ولـی توبه نکردم ، بعد گفـت : می دونی آرزوم چیه ؟
گفتم : نـه !. گفت : آرزوم اینه که شـهید بشـم و به رسـم شـما مـن رو دور ضـریح بچـرخونن و رو به روی حـرم امامـم دفنـم کنند . پیراهنـی که تو دستام بود را گرفت و پوشید ، داشت اشـک می ریخت که یهو گفت : برو آزادی ! گـفتم چـرا ؟ گفت چون شـیعه هستی و اسـمت علـی هـست ، برو …
پا شـدم دویدم ، دور شـدم اما دیدم که هنـوز نشسـته و داره گریـه می کنه … دویدم و از حـال رفتم …
چشم که باز کردم دیدم تو بیمارسـتان هستم ، همه اقـوام دورم بودند ، پدرم گـفت : علی کاظـم ، تو زنده ای ؟ تعجـب کردم ، گفتـم آره ، چـطور ؟
گفت :ِ ما تو را دفـن کردیم ! تعجم بیـشتر شد ، ادامه داد : دیروز یه جـنازه اومد که صورتش کاملا سوختـه بود و نمی شـد تشخـیص داد اما لبـاس تـو تنـش بود و تو جیبـش پـلاک تو بود ، ما هم به رسـم اعـراب بردیم و دور ضریح امام علی چرخوندیم در قبرسـتان درسـت رو به روی حـرم امـام علی دفنش کردیم ….
به شـدت اشک می ریـختم ، همه تعـجب کرده بودند . خـودم را انداختم پایین تخـت ، سـجده کردم ، گفتم : خدایا من کیـا را کشتـم ! خدایا لعنـت به من … آخر هم گفتم : خدایا یعنی توبـه من را قبـول می کنـی ؟
ما که از ترس خدا او را عبادت می کنیم / بر تعصب های خود یک عمر عادت می کنیم
هر نمازی با خودش تجدید بیعت کرده و / ساعتی دیگر به او راحت خیانت می کنیم
ما که مغروریم ازاینکه مسلمان زاده ایم / با طلبکاری ، تقاضای شفاعت می کنیم

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت




پيشروي روي زانو
هنوز چند کيلومتر تا خاکريز عراقي ها مانده بود اما مجبور شديم از بلم پياده شويم چون درخت ها را قطع کرده بودند تا ديدشان بيشتر شود. اوج سرماي زمستان بود، نزديک ساحل عمق آب کم بود، براي آن که ديده نشويم با همان لباس غواصي حدود ۵ کيلومتر را روي زانو راه رفتيم تا رسيديم نزديک خاکريز عراقي ها، کارمان که تمام شد تمام مسير را دوباره روي زانو برگشتيم، اما تا مدت ها نمي توانستيم سرپا بايستيم، شايد براي چند ماه.


مجموعه روزگاران- کتاب شناسايي- ص۵۲

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان, بزرگان و علما  لینک ثابت




ما به مردان جبهه مدیونیم
وارث یک قبیله مجنونیم


باید از خواب ناز برخیزیم
با سیاهی دوباره بستیزیم


این بهار شکفته ایمان
یادگاری ست مانده از یاران


بر من و توست پاس شان داریم
دست از اختلاف برداریم


یادشان اعتبارمان بادا !
تا همیشه بهارمان بادا !


از شهیدان ، مگو غمی مانده است
محنت و اشک و ماتمی مانده است


که شهیدان همیشه با مایند
چشم بر راه صبح فردایند :


که چه کردیم با امانتشان ؟
دستمان مانده گرم بیعتشان ؟


سر پیمان هنوز هم هستیم ؟
یا ز سودای دیگری مستیم ؟


ای دل امشب دوباره دریا شو
قدری از داغ شان شکیبا شو

 

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت




یکی از بچه های تفحص نقل می کرد :


یه روز که دوستانش داشتن توی نی زار ها دنبال پیکر شهدا میگشتن،مشاهده میکنن که یه جمجمه روی یکی از نی ها هست …یعنی نی رشد کرده و جمجمه رو هم با خودش بالا آورده…


متوجه میشن که حتما زیر این نی باید پیکر یکی از شهدا باشه…وقتی پیکر رو پیدا میکنن توی وصیت نامه این شهید بزرگوار جمله ای نوشته بود و اون جمله این بود:
دوست دارم مثل امام حسین(ع) سرم روی نی رود……….
برگرفته از سایت تبیان

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت




نسل امروز به راه شهداء محتاجند
شهداء! قشر مسلمان به شما محتاجند

مرد آن است که با درد بسازد مردم!
دردمندان خدا کِیْ به دوا محتاجند؟

دست از دامن آلوده دنیا بکشید؛
اهل تقوا نشدن ها، به ریا محتاجند

موج میگفت به ساحل وسط اقیانوس،
ناخداهای تلاطم به خدا محتاجند

عمروعاصی نشوی طبل به دستت ندهند!
باز با حیله ی سر نیزه،شکستت ندهند!

عمروعاصی نشوی؛ پشت امامت خالیست
بی علی دست تو فردای قیامت، خالیست

با علی باش! که ده ضربه دیگر مانده
این علی دوستی از مالک اشتر مانده

با غلامی علی منصب شاهی؛ هیچ است
پیش ماه رخ دلدار سیاهی؛ هیچ است

طعنه خوردیم که خوردیم، دگر برگردیم
ولی از معرکه ما، سینه سپر برگردیم

زود آماده شو پاشو، نکند دیر شویم
مرد تدبیر! بیا مردم تدبیر شویم

قد اسلام بلند است، تو کوتاه نیا
روی خون شهدا راه نرو، راه نیا

یادتان هست! همه عین برادر بودند
تاجر و کارگر انگار؛ برابر بودند

یادتان هست، چه شوری همه جا بر پا بود
عجم و ترک و لر و کرد و عرب، آنجا بود

یادتان هست همه گوش به فرمان بودند،
سینه چاک سخن پیر جماران بودند!

یادتان هست که می گفت: اگر پر باریم؛
همه را از نمک ماه محرم داریم

یادتان هست که از حیله دشمن می گفت،
یادتان هست که از پیله دشمن می گفت،

گفت دلداری دشمن، دلتان را نبرد!
مثل طوفان زده ها حاصلتان را نبرد!

جنگ؛ جنگ است، فقط رنگ عوض می گردد
نقشه ها در پی هر جنگ،عوض می گردد

جنگ آنروز اگر موشکی و سرکش بود،
آتش فتنه ی امروز پر از ترکش بود

جنگ امروز بدنبال اصول دین است!
این همان زخم قدیمی است، ببین چرکین است؟!

چشم وا کن اخوی، خوب ببین یار کجاست؟!
نخل بسیار ولی میثم تمار کجاست؟

أیْنَ عَمار؟ کجائید جوانان وطن؟
أیْنَ عَمار؟ بیائید جوانان وطن؟

ما محال است که از بیعتمان برگردیم،
تا که مثل پسر فاطمه بی سر گردیم!

بعد از این شام سیه بار، سحر می آید…
یوسف گمشده دارد ز سفر می آید…

یادمان هست! که مدیون شهیدان هستیم
اهل جمهوری اسلامی ایران، هستیم

 

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت




ﭘﯿﺪﺍ ﺷﺪﻩ! ﺍﯼ ﺷﻬﯿﺪ ﮔﻤﻨﺎﻡ!

ﻧﺎﻡ ﺁﻭﺭﯼ‏ﺍﺕ ﺯﺑﺎﻧﺰﺩ ﻋﺎﻡ

ﺍﺯ ﻧﺎﻡ ﻭ ﻧﺸﺎﻥ ﻓﺮﺍﺗﺮﯼ ﺗﻮ

ﮔﻤﻨﺎﻡ ﻣﻨﻢ: ﺍﺳﯿﺮ ﯾﮏ ﻧﺎﻡ

 


ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﻭ ﺯﺧﻢ ﻧﺎﮔﻬﺎﻧﯽ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ

ﺗﺼﻮﯾﺮ ﺩﻭ ﭼﺸﻢ ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ

ﺍﺯ ﺩﺷﺖ ﺑﺰﺭﮒ ﻋﺸﻖ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ

ﺧﺎﮐﺴﺘﺮ ﻭ ﺑﺎﺭ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻧﯽ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ

 

ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺷﺎﯾﺪ، ﻭﻟﯽ ﻧﻪ! ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎﯾﯿﺪ

ﺷﺎﯾﺪ ﭘﺎﯾﯿﻦ، ﻭﻟﯽ ﻧﻪ! ﺑﺮ ﺑﺎﻻ‌ﯾﯿﺪ

ﺑﺎﺭﯼ ﻏﻢ ﻏﺮﺑﺖ ﺷﻤﺎ ﻣﺎ ﺭﺍ ﮐﺸﺖ

ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻣﺰﺍﺭ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮﺍﯾﯿﺪ

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت