✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
حرف زدن راجع به دیگران


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



شهدا رفتند ما جامانده ایم

مااسیر “دال” دنیا مانده ایم

شهدا حیند والله یرزقون

در سرای ناب جنت خالدون

اونظرها میکند وجه اله

ما ز روبردیم ارواح گناه!

حرفها گفتیم اما بی عمل

ما همه زنبور اما بی عسل!

عشق هم بازی شدست,کو عاشقان؟

ره پر از خالی شدست,کو رهروان؟

حاج حسین آقای خرازی چه شد؟

آن علمدار و نماد عشق بازی ها چه شد؟

همت و صیاد و کاوه,باقری؟

حاج زین الدین,برونسی,کاظمی؟

تندگویان,باکری ها,میثمی؟

مصطفی چمران ودوران,کشوری؟

عاشقان رفتند ما جا مانده ایم

مافقط از روی قرآن خوانده ایم

عشق والله عین و شین وقاف نیست

عشق عکس رهبری در قاب نیست

در کلامند عاشق سید علی

عاشق پستند و میز و صندلی

عشق یعنی رهروان حیدری

عشق یعنی مادری پشت دری

عشق یعنی راه قرآن,کربلا

عشق یعنی شهدا,بی ادعا

عشق یعنی حاج حسین در کربلا

پیرو مولا حسین در نینوا

سر بدادند در ره صاحب زمان

سرفرازند در بر هفت آسمان

ورد لبهاشان فقط لبخند بود

نام زهرا زینت سربند بود

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت




 هفته دفاع مقدس گرامی باد



 اولين پيروزي عظيم ايران در جنگ، عمليات ثامن الائمه عليه السلام است كه در تاريخ 5/7/1360 و با حضور لشكر 77 پياده ارتش و نيروهاي سپاه و بسيج مردمي در شمال آبادان و شرق رود كارون اجرا گرديد و محاصره آبادان به كلي درهم شكست.
 اولين قرارگاه مشترك ارتش و سپاه در عمليات طريق القدس، توسط شهيد حسن باقري بنيان نهاده شد كه خود فرماندهي آنرا به عهده داشت.
 اولين گزارشگر صدا و سيما كه در دوران دفاع مقدس به شهادت رسيد، شهيد علي اصغر رهبر بود.
 اولين فرمانده اسير دفاع مقدس، فرمانده شجاع پاسداران سوسنگرد به نام «حبيب شريفي» بود.
  اولين شاعر شهيد دفاع مقدس، حسين ارسلان متخلص به «رخشا» بود كه در تاريخ 20 آذر ماه سال 1364 در هور الهويزه به شهادت رسيد.
  اولين روحاني مفقود الاثر دوران دفاع مقدس، حجت الاسلام احمد ظريفيان بود.
 اولين خلبان شهيد دوران دفاع مقدس، شهيد فيروز حسني بود.
  اولين شهري كه به صورت گسترده، قرباني سلاحهاي شيميايي شد، شهر سردشت استان آذربايجان غربي بود كه در روز هفتم تير ماه سال 1362 مورد تهاجم قرار گرفت.
  اولين فرمانده لشكر شهيد دوران دفاع مقدس، حاج ابراهيم همت فرمانده لشكر 27 محمد رسول الله بود كه در اسفند ماه سال 1362 در جزيره جنوبي مجنون به شهادت رسيد.

اولين عمليات چريكي توسط شهيد دكتر مصطفي چمران، بر عليه تانك‌هاي دشمن كه تا چند كيلومتري اهواز پيشروي كرده بودند، فرماندهي شد.
  اولين شهيد مجلس شوراي اسلامي در دوران دفاع مقدس، سردار شهيد دكتر مصطفي چمران نماينده محترم مردم تهران بود.
 اولين لشكر سپاه پاسداران، لشكر 14 امام حسين عليه السلام است كه به فرماندهي سردار شهيد حاج حسين خرازي و با ابلاغ ستاد عمليات جنوب، رسماً تشكيل گردید.

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت




من بال و پر شهید را می بوسم

پا تا به سر شهید را می بوسم

دستم نرسد اگر به دامان شهید

دست پدر شهید را می بوسم

……

ای دوست به حنجر شهیدان صلوات

بر قامت بی سر شهیدان صلوات

از دامن زن مرد به معراج رود

بر دامن مادر شهیدان صلوات

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت




فرمانده داشت با شور و حرارت صحبت مي‌كرد. وظايف را تقسيم مي‌كرد و گروه‌ها يكي يكي توجيه مي‌شدند.

يك دفعه يادش آمد بايد خبري را به قرارگاه برساند. سرش را چرخاند؛ پسر بچه‌اي بسيجي را توي جمع ديد.

گفت: «تو پاشو با اون موتور سريع برو عقب اين پيغام رو بده.»
پسر بچه بلند شد. خواست بگويد موتورسواري بلد نيستم، ولي فرمانده آنقدر با ابهت گفته بود كه نتوانست.

دويد سمت موتور، موتور را توي دست گرفت و شروع كرد به دويدن. صداي خنده‏ي همه‏ي رزمنده‌ها بلند شد.

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت




 

اتل متل یه بابا
دلیر و زار و بیمار
اتل متل یه مادر
یه مادر فداکار

اتل متل بچه ها
که اونها رو دوست دارن
اخه غیر اون دو تا
هیچ کسی رو ندارن

مامان بابا رو می خواد
بابا عاشق اونه
به غیر بعضی وقتا
بابا چه مهربونه

وقتی که از درد سر
دست می ذاره رو گیجگاش
اون بابای مهربون
فحش میده به بچه هاش

همون وقتی که هر چی
جلوش باشه میشکنه
همون وقتی که هر کی
پیشش باشه میزنه

غیر خدا و مادر
هیچ کسی رو نداره
اون وقتی که بابا جون
موجی می شه دوباره

دویدم و دویدم
سر کوچه رسیدم
بند دلم پاره شد
از اون چیزی که دیدم

بابام میون کوچه
افتاده بود رو زمین
مامان هوا می زد که
شوهرمو بگیرین

مامان با شیون و داد
می زد توی صورتش
قسم می داد بابا رو
به فاطمه(س)، به جدش

تو رو خدا مرتضی
زشته میون کوچه
بچه داره می بینه
تو رو به جون بچه

بابا رو دوره کردن
بچه های محله
بابا یهو دوید و
زد تو دیوار با کله

هی تند تند سرش رو
بابا می زد تو دیوار
قسم میداد حاجی رو
حاجی گوشی رو بردار

نعره های بابا جون
پیچید یهو تو گوشم
الو الو کربلا
جواب بده به گوشم

مامان دوید و از پشت
گرفت سر بابا رو
بابا با گریه می گفت
کشتند بچه ها رو

بعد مامانو هلش داد
خودش خوابید رو زمین
گفت که مواظب باشید
خمپاره، زد، بخوابین

الو الو کربلا
پس نخودا چی شدن؟
کمک می خوایم حاجی جون
بچه ها قیچی شدن

تو سینه و سرش زد
هی سرشو تکون داد
رو به تماشاچیا
چشماشو بست و جون داد!

بعضی تماشا کردن
بعضی فقط خندیدن
اونهایی که از بابام
فقط امروزو دیدن

سوی بابام دویدم
بالا سرش رسیدم
از درد غربت اون
هی به خودم پیچیدم

درد غربت بابا
غنیمت از نبرده
شرافت و خون دل
نشونه های مرده

ای اونایی که امروز
دارین بهش می خندین
برای خنده هاتون
دردشو میپسندین

امروزشو نبینین
بابام یه قهرمونه
یه روز به هم می رسیم
بازی داره زمونه

موج بابام کلید
قفل در بهشته
درو کنه هر کسی
هر چیزی رو که کشته

یه روز پشیمون می شین
که دیگه خیلی دیره
گریه های مادرم
یقه تونو می گیره

بالا رفتیم ماسته
پایین اومدیم دوغه
مرگ و معاد و عقبی
کی می گه که دروغه…

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت





ﯾﮑﯽ از بچه ﻫﺎﯼ ﺗﻔﺤﺺ ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ میﮔﻔﺖ: ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺩﺭﺧﻮﻧﻪ ﯼ خانواده ﺷﻬﯿﺪ، ﺧﺒﺮ ﺑﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﺑﯿﺎیید ﺍﺳﺘﺨﻮﻧـﻬﺎﯼ ﺷﻬﯿﺪﺗﻮﻥ رو ﺗﺤﻮﯾﻞ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ. ﻣﯽﮔﻔﺖ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺩﺭ ﺯﺩﯾﻢ. ﺩﺧﺘﺮ خانمی ﺍﻭﻣﺪ ﺩﺭ ﺭﻭ ﺑﺎﺯﮐﺮﺩ. ﮔﻔﺘﻢ ﺷﻤﺎ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺷخص ﭼﻪ ﻧﺴﺒﺘﯽ ﺩﺍﺭﯼ؟ ﮔﻔﺖ:

ﺑﺎﺑﺎﻣﻪ. مگه ﭼﯽ ﺷﺪﻩ؟ ﮔﻔﺘﻢ: ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺷﻮ ﭘﯿﺪﺍﮐﺮﺩﻥ، میﺧﻮﺍﻥ ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ ﻇﻬﺮ ﺑﯿﺎﺭﻥ. ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﮔﺮﯾﻪ افتاد، ﮔﻔﺖ ﯾﻪ ﺧﻮﺍﻫشی ﺩﺍﺭﻡ، ﺭﺩ ﻧﮑﻨﯿﺪ. ﮔﻔﺖ: ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺳﺎﻝ ﺍﻭﻣﺪﻩ، ﻇﻬﺮ پنج شنبه ﻧﯿﺎﺭﯾﺪﺵ. ﺷﺐ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺭﻭ ﺑﯿﺎﺭﯾﺪ. ﺷﺐ ﺷﺪ، ﻫﻤﻮﻥ ﺭﻭﺯ ﻣﺪﻧﻈﺮ، ﺗﺎﺑﻮﺕ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺍﺳﺘﺨﻮﻥﻫﺎ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﺑﺒﺮﯾﻢ ﺑﻪ ﻫﻤﻮﻥ ﺁﺩﺭﺱ. ﺗﺎ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﺩﯾﺪﯾﻢ ﮐﻮﭼﻪ ﺭﻭ ﭼﺮﺍﻍ ﺯﺩﻥ ، ﺭﯾﺴﻪﮐﺸﯿﺪﻥ، ﺷﻠﻮﻏﻪ، ﻣﯿﺎﻥ ﻣﯽ ﺭﻥ !!!


ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺟﻠﻮ ﮔﻔﺘﯿﻢ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﭼﻪ ﺧﺒﺮﻩ؟ ﮔﻔﺘﻦ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﺩﺧﺘﺮ ﺍﯾــﻦ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﺳﺖ!!! ﻣیگه ﺗﺎ ﺍﻭﻣﺪﯾﻢ ﺑﺮﮔﺮﺩﯾﻢ، ﺩﯾﺪﯾﻢ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺑﺎ ﭼﺎﺩﺭ ﺩﻭﯾﺪ ﺗـﻮﮐﻮﭼﻪ، ﮔﻔﺖ: ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ ﻧﺒﺮﯾـﺪ، ﻣﻦ ﺁﺭﺯﻭ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺳﺮ ﺳﻔﺮﻩ ﻋﻘﺪ من باشه. ﻣﻦ ﻣﻬﻤﻮﻧﯽ ﮔﺮﻓﺘﻢ، ﺑﺎﺑﺎﻡُ ﺑﯿﺎﺭﯾﺪ! ﺑﺎﺑﺎﺷﻮ ﺑﺮﺩﯾﻢ، ﭼﻬﺎﺭتا اﺳﺘﺨﻮﻥ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﮐﻨﺎﺭﺳﻔﺮﻩ ﯼ ﻋﻘﺪ. استخوان دست باباشو برداشت کشید روی سرش گفت:
بابا جون، ببین دخترت عروس شده. با اجازه پدرم، بله…..

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت




سردار باقرزاده فرمانده تفحص شهدا تعداد شهدا را اعلام کرد و گفت: تعداد 80 شهید دوران دفاع مقدس از منطقه فاو و شلمچه و مجنون و زویدات در طول 3 هفته اخیر کاوش شده است.


سردار باقرزاده در ادامه گفت: دیشب یک شهید که توسط عشایر منطقه پیدا شده بود تحویل سرکنسول جمهوری اسلامی در بصره شد و به جمع شهدا که 79 تن بودند اضافه گردید و با توجه به مشکلاتی که در منطقه داشتیم ولی بحمدالله کارها رو به جلو است.ایشان از کرامت شهدا و مظلومیت امام حسین (ع) نام برد و گفت:راننده تراکتور گفت، دیشب هر کاری کردم تراکتور روشن نشد و به حرکت در نیامد و بعد از کنترل متوجه میشود که تراکتور نزدیک پیکر مطهر شهید است و پس از بیرون کشیدن شهید تراکتور روشن و به حرکت در میاد .وی افزود:من مانده ام که چگونه تراکتور بی جان در مقابل پیکر شهید از حرکت باز میماند ولی در کربلا اسب ها چطور برعزیز زهرا(س) تاختند!این نمونه ای از مظلومیت امام شهید و کرامت شهداست.


امروز برادران سپاه حضرت ولی عصر(عج) در خوزستان توفیق پیدا کردند در کنار سایر نیروهای نظامی و انتظامی و مسوولین شهرستان خرمشهر در کنار بسیجیان و دوستداران و دلبستگان شهدا حضور یابند و به استقبال شهدا آمدند.ان شاءالله موفق باشند.
عملیات هایی که شهدا مربوط به آن هستند عبارتند از: تک دشمن در فاو.عملیات خیبر .والفجر یک.کربلای5.
عملیات مردمی.

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت


...


آقای عبداللهی ازگروه تفحص تعریف میکردنند

یک پیرمردچوپان عراقی درحوالی مناطق چوپانی میکرد

به ماگفت شماکه برای تفحص آمدید

بالای این کوه رو تپه شما شهیددارید

گفتم:طبق نقشه ای که ما داریم وبچه ها ی ما بررسی کردننداینجا شهیدی نداریم
گفت:من مطمنم اینجا شهید دارید…….من هرشب جمعه روی این تپه نور سبز می بینم

شروع کردیم به کندن وتفحص روی تپه وچهل تا شهیدپیداکردیم

هفته ی بعد برای تشکر پیش پیرمرد چوپان رفتیم……….

گفت:خوب نگشتیدبازم شهید دارید………..

من هنوز نور سبز رو روی تپه میبینم……………………

دوباره شروع کردیم به کندن ویک شهید جا مونده بود……………

شهیدآخریک یادداشت داشت:نوشته شده بود:

پدرو مادرعزیزم همه ی شهدا با دعوت اهل بیت به شهادت میرسند یا از روی اخلاص به زبان نمی آورند یا فرصت گفتن پیدا نمیکنند.مرا هم دعوت به شهادت کرده اند به من گفتند توی این عملیات تو پر میکشی…..

زمانی پیکر من پیدا می شود که دیگر امام درجمع شما نیست……. و جنگ تمام شده است وهشت سال و پنج ماه وبیست و چهارروزازعملیات گذشته است ………..

حساب کردیم عملیات تا تفحص این شهید دقیقا هشت سال وشش ماه وبیست وچهار روزگذشته است
درادامه نوشته بود:اگر حرف هایی که گفتم درست بود بدانید صاحب این مملکت امام زمان(عج) است ونظروتوجه امام زمان به این کشور است…………

ابراهیم ها یکی پس از دیگری فدا شدند تا هیچوقت مسیرمون رو گم نکنیم وباقدرت ایمان واخلاص به مسیرمون ادامه بدیم ……. ..

با امام زمان عهد بستند وتا آخرین نفس پای عهدشون ماندند…

اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت