✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
آن روز آغاز عشق است


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



امام جماعت يكي از مساجد شيراز مي گفت: «در اولين روزهاي پس از فتح خرمشهر پيكر 28 تن از شهداي عمليات آزادسازي خرمشهر را به شيراز آورده بودند

. پس از اين كه خيل جمعيت حزب الله در قبرستان دارالرحمه ي شيراز بر اجساد مطهر و گلگون اين شهيدان نماز خواندند. علماي شهر كه در مراسم حضور داشتند، مسئوليت تلقين شهدا را بر عهده گرفتند، از جمله خود من. وقتي درون قبر رفتم و شروع به تلقين شهيدي كردم، با صحنه اي بس عجيب و تكان دهنده مواجه شدم، تا جايي كه ناچار شدم به دليل انقلاب روحي، تلقين را نيمه كاره رها كنم و از قبر بيرون بيايم.

ماجرا اين بود كه هنگام قرائت نام مبارك ائمه در تلقين، تا به اسم مبارك حضرت صاحب الزمان (عج) رسيدم، مشاهده كردم كه شهيد انگار زنده است، لبخندي زد و سرش را تا نزديكي سينه به حالت احترام پايين آورد.»

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت




يك بار بچه ها در منطقه ي جنوب، پس از چند روز سعي و تلاش خيلي خسته مي شوند، ولي حتي يك شهيد هم پيدا نمي كنند. سپس با خلوص نيت به حضرت زهرا (س) متوسل مي شوند و سينه مي زنند.

فرداي همان شب، دوباره به جست وجو ادامه مي دهند، ولي باز هم چيزي نمي يابند. در موقع استراحت، بچه ها متوجه ماري مي شوند كه در يك نقطه اي، مثل اين كه آن جا را طواف مي كند و بچه ها به طرف اين مار حركت مي كنند، مار در آن محل به داخل سوراخي مي خزد. وقتي بچه ها سر اين سوراخ را باز مي كنند، پيكر شهيدي نمايان مي شود.

نگو كه اين مار، يك مأمور الهي بوده است، براي كشف اين محل. بعد هم نشانه ي يك شهيد ديگر پيدا مي شود و بعد هم… بدين ترتيب جنازه ي هفت نفر شهيد در آن جا پيدا مي شود.

اين موفقيت نتيجه ي توسلات شب گذشته بود. راوي : حاج رحيم صارمي مسئول تفحص لشكر 31 عاشورا

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت




قرار بود عملياتي در نزديكي شهر مهاباد انجام شود، بدين منظور، جلسه اي با شركت تعدادي از فرماندهان منطقه برگزار شد. هر يك از آن ها، در مورد انتخاب محور عملياتي، نظر مي دادند.

وقتي نتيجه اي گرفته نشد، شهيد بروجردي رو به قبله كرد و با حالت عرفاني گفت: «خدايا خودت فرجي حاصل كن.» بچه ها نقشه را جمع كردند. نزديكي هاي صبح با صوت قرآن «محمد»، از خواب بيدار شدم. او از من نقشه خواست، سپس به من گفت:

«با دقت در نقشه نگاه كن تا روستاي “قره داغ” را پيدا كني.» هرچه گشتيم، پيدا نكرديم. بالاخره با تلاش بسيار، توانستيم در نقشه ي ديگري آن را پيدا كنيم و او بسيار خوشحال شد و گفت كه ديگر مسئله حل است. بعد توضيح داد كه:

«وقتي همه خوابيديم، بعد از يك ساعت من بيدار شدم، توسلي كردم و دو ركعت نماز خواندم و از خدا طلب ياري نمودم. مجدداً كه خوابيدم، افسري به خوابم آمد و گفت: «فلاني، چرا اين قدر معطل مي كنيد؟ برويد و “قره داغ” را بگيريد. در آن جا مسئله حل است.»

 

راوي : همرزم شهيد (محمد بروجردي)

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت




«در جبهه ها مولا؛ مهدي (عج) علمدار است» تنها شش نفر توانستند خود را به بالاي ارتفاع 1050 «بازي دراز» برسانند. برادر «علي موحد دانش» و برادر «محسن وزوايي» كه فرمانده ي محور چپ عمليات بود از جمله افراد فتح كننده ي ارتفاع 1050 بودند.

«محسن وزوايي» كه از دانشجويان پيرو خط امام در تسخير لانه ي جاسوسي آمريكا بود و در مقطعي نيز سمت سخن گويي دانشجويان فاتح لانه ي جاسوسي را داشت. همينك به عنوان بنيان گذار لشگر 10 سيدالشهدا (ع) عملياتي حساس را فرماندهي مي كرد.

چرا كه بچه هاي سپاه در محدوديت هاي پيش آمده از طرف بني صدر در اين گونه عمليات علاوه بر دشمن مهاجم، دشمنان نفوذي دو چهره كه با پز خردمندي زمام امور را در دست گرفته بودند را نيز پشت سر داشتند.

به هر ترتيب در فتح اين ارتفاع حاج محسن با اندك ياران باقي مانده اش حدود 350 تن از نيروهاي گردان كماندوي ارتش بعث را به اسارت گرفتند، ليكن در حين تخليه ي اسرا به پشت جبهه يكي از افسران دشمن مصرانه تقاضاي ملاقات با فرمانده ي نيروهاي ايراني را داشت.

دوستان «محسن» به خاطر رعايت مسايل امنيتي، شخصي غير از او را به آن افسر بعثي به عنوان فرمانده ي خود معرفي كردند اما…. بعثي اسير، ناباورانه و با قاطعيت گفت: «نه! فرمانده ي شما اين نيست». از وي سؤال شد، مگر تو فرمانده ي ما را ديده اي كه اين گونه قاطعانه سخن مي گويي؟» او گفت:

«آري، او در هنگام يورش شما به ما، سوار بر اسب سفيد بود و ما هرچه به طرفش تيراندازي و شليك كرديم به او كارگر نمي شد. لذا من او را مي خواهم ببينم». «محسن وزوايي» كه در آن جمع بود ناگاه زانوهايش سست شد و به زمين نشست و…

اين واقعه نخستين جلوه ي امداد غيبي بود كه از بدو جنگ اين گونه تجلي نموده بود. لذا «محسن» در مصاحبه اي (تلويزيوني) به اين واقعه به عنوان عنايت ائمه ي هدي (ع) به رزمندگان اسلام اشاره كرد و در مقابل بلافاصله سلف خردگرايان و «رئيس جمهور قدرت طلب» بني صدر خائن عاجزانه دست به قلم شد و در ستون «كارنامه ي رئيس جمهور» روزنامه ي ضدانقلابيش «روزنامه ي انقلاب اسلامي» ضمن استهزا عنايات غيبي، رذيلانه نوشت:

«اين پاسدارها براي تضعيف موقعيت من اين حرف ها را مي زنند…. اگر اسب سفيد در كار است، چرا به جنوب نيامده و فقط به غرب رفته است؟» غافل از اين كه دوزخيان از درك اين عنايات عاجزند و بهشتيان را به اين حريم راه است.

لذا شهيد مظلوم حضرت آيت الله بهشتي (ره) در همان آوان فرمودند:

 

«خانقاه عرفان ما بازي دراز است».

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت




شبي داخل سنگر دور هم جمع بوديم و محفلي با صفا و معنوي داشتيم. در ميان ما پيرمرد مؤمن و متديني بود كه چهره اش، حبيب بن مظاهر را به ياد مي آورد. نماز را به امامت او خوانديم.

شب گذشت. فردا صبح حميد رضا گفت: «ديشب خواب ديدم كه مرا به باغ سرسبزي با قصري بزرگ و چند طبقه دعوت مي كنند.

درختان باغ پر از ميوه بود و شاخسارهاي آن از بسياري بار، خم شده بودند. من وارد آن قصر زيبا شدم.» پيرمرد جمع ما كه صداي حميد را شنيد، خواب را چنين تعبير كرد:

«پسرجان! آقا حميد! پرونده ي اعمال تو كم كم دارد بسته مي شود و آن ميوه ها و درخت هاي سرسبز، اعمال تو هستند. تو چند صباحي بيشتر مهمان مانيستي.»

آري، حميد فقط چند روز پس از آن خواب ميهمان ما بود و در هجدهم فروردين به خانه ي اصلي اش شتافت.

 

راوي : همرزم شهيد حميدرضا نوبخت

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت




تو ای بی نشان از نشانت بگوی
وز آن تکه از استخوانت بگوی


بجاء مانده تکه ای زیر خاک
تفنگ یا چفیه، پوتین یا پلاک


تکه استخوانی جدا از بدن
غریبانه بر خاک و خونین کفن


تو گمنام نیستی که گم نام ما
همایی که بنشسته بر بام ما


دلاور کمی از رشادت بگوی
وز آن جانفشانی،شهادت بگوی


وز آن لحظه ای که پرپر شدی
به بحر شهادت چو گوهر شدی


تو با خون خود غسل دادی بدن
لباس بخون نشسته کردی کفن


مریزاد به حمیت و غیرتت
رشادت، سلحشوری هم عزتت


چه مردانه رفتی،ندادی تو باج
ز ملکت کسی را ندادی خراج


تو ای پادشه، ای شهید وطن
مبارک به تو باد این تخت و تاج


همیشه بود زنده هم نام تو
که دشمن ذلیل مانده در دام تو


هماره بود نام تو جاودان
که گلگون زخونت،زمین وزمان


شهادت بود برترین نامها
برازنده است باشد ای، قهرمان

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت




جبهه قسمت تعمیرگاه کار می کردم چون هوای جنوب خیلی گرم بود صبح زود تاظهر کار می کردیم ظهر هم میرفتیم استراحت.

یه روز ظهر تو هوای گرم یه بسیجی جوانی اومد گفت:
اخوی خداخیرت بده ماعملیات داریم ماشین مارو درست کن برم.
گفتم مردحسابی الان ظهره خسته م برو فردا صبح بیا
با آرامش گفت:اخوی ما عملیات داریم از عملیات میمونیم
منم صدامو تند کردم گفتم برادر من از صبح دارم کار میکنم خسته ام نمیتونم خودم یه ماهه لباس دارم هنوز وقت نکردم بشورم
گفت:بیا یه کاری کنیم من لباسای شمارو بشورم شماهم ماشین منو درست کن
منم برا رو کم کنی رفتم هر چی لباس بود مال بچه هارو هم برداشتم گذاشتم جلو تانکر گفتم بیابشور ایشون هم آرام بادقت لباسارو میشست منم برا اینکه لباسارو تموم کنه کار تعمیررو لفت دادم بعد تموم شدن لباسا اومد گفت:
اخوی ماشین مادرست شد؟
ماشین رو تحویل دادم داشت از محوطه خارج می شد که با مسئولمون برخورد کرد بعد پیاده شد و روبوسی کردن وهم دیگه رو بغل کردن
اومدم داخل سنگر به بچه ها گفتم:این آقا از فامیلای حاجی هست حاجی بفهمه پوستمونو میکنه
حاجی اومد داخل سفره رو انداختیم داشتیم غذا می‌خوردیم حاجی فهمید که داریم یه چیزی رو پنهان می‌کنیم پرسید:چی شده؟
گفتم:حاجی اونی که الان اومده فامیلتون بودن؟
حاجی گفت:چطور نشناختین؟ایشون مهدی باکری فرمانده لشکر بودن…

راوی: رضا رمضانی کتاب خداحافظ سردار

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت




روزي از «رضا» پرسيدم:

 

تا به حال چند بار مجروح شده اي؟ تبسمي كرد و گفت: يازده بار! و اگر خدا بخواهد به نيت دوازده امام، در مرتبه ي دوازدهم شهيد مي شوم.»

او همان طور كه وعده داده بود، مدتي بعد در منطقه ي «شرهاني» به وسيله ي تركش خمپاره راه جاودانگي را در پيش گرفت.

 

راوي : همسر سردار شهيد «رضا چراغي» _ فرمانده ي لشگر محمد رسول الله (ص)

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت