عاشق نباشی حال ليلا را نمی فهمی
تنهايی تلخ زليخارا نمی فهمی

هاجر نباشی چاه زمزم را نمی يابی
نازا نباشی درد سارا را نمی فهمی

شايد بدانی حال عيسا و صليبش را
اما غم و اندوه عذرا را نمی فهمی

آدم شدن سهم بزرگی نيست وقتی كه
در عطر و رنگ سيب، حوا را نمی فهمی

بی وقفه می كوبی به طبل عاشقی اما
عاشق ترين مخلوق دنيا را نمی فهمی

يک قطره ای در گوشه ی يک چشم می مانی
صدسال ديگر راه دريا را نمی فهمی

يا اين غزل را در دلت تصديق خواهی كرد
يا حتما مردی و اينها را نمی فهمی…

 

موضوعات: شعر ادبی اهل بیت(ع)  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...