عمار ياسر در صفين

حضرت زين العابدين عليه السلام در پيشگاه خداوند عرض مي كند: و لا مفرقة من اجتمع اليك ؛(1)
بار الها! مرا مبتلا مكن كه جدا شوم از افرادي كه پاكدل و با ايمان بودند و در تمام زمان ها قولا و عملا در اعلاي حق كوشيدند، با دشمنان خدا مبارزه كردند و از حريم دين حق دفاع نمودند.
بعضي از آنان در جنگ هاي عصر رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و علي عليه السلام و حادثه خونين كربلا حاضر بودند، مرگ را استقبال نمودند و براي رضاي خدا جان دادند و مايه عزت اسلام و مسلمين گرديدند.
عمار ياسر صحابي معظم پيشواي اسلام ، يكي از آنان بود. در موقعي كه عده زيادي از دوستان علي عليه السلام آن حضرت را ترك گفتند و به معاويه پيوستند، عمار ياسر چون كوهي استوار به جاي ماند و همه آن مراتب علاقه مندي و ثبات خود را نسبت به مقام شامخ علي عليه السلام ابراز نمود.
موقعي كه رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم حيات داشت ، فرموده بود: فئة باغية يعني گروه ستمكار، عمار را مي كشند و اين مطلب در بسياري از كتب عامه و خاصه آمده است .
فاذا وقع صفين خرج عمار بن ياسر الي امير المومنين عليه السلام فقال له : يا اءخا رسول الله اء تاءذن لي في القتال ؟
قال : مهلا رحمك الله .
فلما كان بعد ساعة اءعاد عليه الكلام فاءجابه بمثله فاءعاده ثالثا فبكي اميرالمومنين عليه السلام فنظر اليه عمار فقال : يا اميرالمومنين ! انه اليوم الذي وصف لي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فنزل اميرالمومنين صلوات الله عليه عن بغلته و عانق عمار و ودعه ثم قال : يا اءبااليقظان جزاك الله عن الله و عن نبيك خيرا فنعم الاءخ كنت و نعم الصاحب كنت ثم بكي عليه السلام و بكي عمار ثم قال : والله يا اميرالمومنين ما تبعتك الا ببصيرة فاني سمعت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم يقول يوم حنين يا عمار ستكون بعدي فتنة فاذا كان ذلك فاتبع عليا و حزبه فانه مع الحق و الحق معه .(2)
چون روز صفين فرارسيد، عمار حضور علي عليه السلام شرفياب شد و عرض كرد: ((اي برادر رسول خدا! آيا به من اجازه قتال مي دهي ؟))
حضرت در جواب فرمودند: ((خدايت رحمت كند!)) بعد از ساعتي دوباره عمار آمد و استجازه نمود. امام عليه السلام همانند اول پاسخ داد. دفعه سوم آمد، در اين موقع علي عليه السلام گريست . عمار نظري به حضرت افكند و گفت : ((اي اميرالمومنين ! امروز آن روزي است كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم براي من توصيف فرموده است .))
علي عليه السلام از مركب خود پياده شد و عمار را در آغوش گرفت و با او وداع نمود و فرمود: ((خداوند از خود و از پيامبرت به تو جزاي خير بدهد. تو براي من برادر و مصاحب خوبي بودي .))
سپس علي عليه السلام و عمار گريستند. عمار گفت : ((اي اميرالمومنين ! قسم به خدا من از تو پيروي ننمودم ، مگر با آگاهي و بصيرت . زيرا من از رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم چنين شنيدم كه فرمود: ((اي عمار! بزودي بعد از من ، فتنه اي رخ مي دهد، وقتي چنين شد تو از علي عليه السلام و حزب او تبعيت نما كه او با حق است و حق با اوست .))(3)

تاثير محيط اجتماعي

قال علي عليه السلام : الناس بزمانهم اءشبه منهم بآبائهم (4)
شباهت اخلاقي مردم به محيط اجتماعي و مقتضيات زمان خودشان بيشتر از شباهت به صفات خانوادگي و خلقيات پدران آنهاست .
انسان داراي يك غريزه اجتماعي است و اين غريزه وي را بر آن مي دارد كه در داخل گروه زندگي كند و از آن هرگز خارج نشود. به همين جهت است كه انسان همواره نسبت به گروه خود حساسيت فراوان دارد و تابع افكار و عقايد اوست . به عقيده بعضي از روانشناسان ، تاثير و نفوذ گروه انساني بر فرد مقاومت ناپذير است و فرد آن چه را كه جمع درست بداند، قبول مي كند و آنچه را كه جمع ، تقبيح يا ممنوع كند، مكروه مي شمرد و امكان قليلي براي آزادي فكر و عقيده وجود دارد. مخالفت با اصول و رفتار اجتماع ، وجدان را ناراحت مي كند و در آدمي احساس ارتكاب بزه ايجاد مي نمايد.(5)
هرگاه بدعت تازه اي از رسوم پيشين بهتر باشد يا به عللي مورد پسند افراد جامعه قرار گيرد، عموم بدان مي گرايند و تبديل به عادت مي گردد و به كليه افراد جامعه ، براي تطبيق يافتن با آن فشار وارد مي آورد و آدمي ناگزير بدان خوي مي گيرد.
قدرت اجتماع نه تنها در امور سطحي زندگي و روي رفتار و گفتار عادي فرد اثر مي گذارد و مي تواند نيك و بديها را در نظرش دگرگون جلوه دهد، بلكه محيط اجتماعي قادر است تا اعماق جان افراد نفوذ كند و بر روي عقايد مذهبي و افكار ايماني آنان نيز موثر واقع شود و سرانجام از راه حق و حقيقت منحرفشان سازد.
بني اسرائيل در طول ساليان دراز اسير دست فراعنه بودند و با بدترين وضعي زندگي مي كردند.
حضرت موسي بن عمران ، به امر الهي قيام كرد. با حكومت جبار فرعون به مخالفت برخاست و مردم را به خداي يگانه دعوت كرد. بني اسرائيل تيره روز و بدبخت به رهبري آن پيامبر بزرگ از ذلت و اسارت رهيدند و با عنايت خداوند توانا از درياي نيل ، به سلامت عبور كردند و از آن محيط خفت آور و كشنده نجات يافتند.
بديهي است كه چنين قومي بايد همواره شكرگزار خداي يگانه باشند، لحظه اي به شرك و انحراف نگرايند و هرگز از تعاليم آسماني رهبر بزرگ خويش ، سرپيچي نكنند.
متاسفانه چنين نشد و تنها ورود در يك جامعه مشرك و مشاهده پرستش بت ، توانست افكار آنان را از مسير صحيح بگرداند و به بت پرستي متمايلشان سازد.
قرآن شريف مي گويد: و جاوزنا ببني اسرائيل البحر فاءتوا علي قوم يعكفون علي اصنام لهم قالوا يا موسي اجعل لنا الها كما لهم آلهة قال انكم قوم تجهلون ؛ (6)
((ما بني اسرائيل را از دريا عبور داديم . بر سر راه خود با مردمي مشرك و بت پرست برخورد كردند.)) محيط اجتماعي مشركين چنان در آنها اثر گذارد كه به موسي عليه السلام گفتند: ((همان طور كه اين مردم خداياني دارند و آنها را پرستش مي كنند، تو نيز براي ما بت هايي مهيا كن تا ما هم آنها را بپرستيم .))
موسي عليه السلام از اين حق ناشناسي و توقع بيجا سخت رنجيده خاطر شد و به بني اسرائيل گفت : ((راستي كه شما مردم نادان و بي خردي هستيد.))
آري ! جامعه مشرك قادر است فرد موحد را از يكتاپرستي باز دارد و به شرك و بت پرستي متمايل سازد. جامعه بي دين و گناهكار مي تواند فرد متدين و صحيح العمل را از صراط مستقيم پاكي و فضيلت بگرداند. پرده حياي ايماني و اخلاقي او را بدرد و به راه فساد و تباهي سوق دهد.(7)

 

1- الصحيفة السجادية ، ص 96.
2- بحارالانوار، ج 8، ص 525.
3- شرح و تفسير دعاي مكارم الاخلاق ، ج 2، ص 279.
4- ناسخ التواريخ ، حالات علي عليه السلام ، ص 869، خصائص الائمة عليهم السلام ، ص 115.
5- جامعه شناسي ، ص 403.
6- سوره مباركه اعراف ، آيه 138.
7- جوان از نظر عقل و احساسات ، ج 2، ص 81.

 

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...