عید قربان است ای گل! جان بقربانت کنم
این دلِ بی صاحب ام را نذرچشمانت کنم

مال ومِلک وهستی ودارایی ام را ای صنم
صدقه ی لبهای چون لعلِ بدخشانت کنم

گربخوابِ من بیایی یک شبی ازروی لطف
ازکفِ پا تا به صورت، بوسه بارانت کنم

کاش میشد تا قدم ها رنجه میکردی ومن:
روی چشم و زیرِ سقفِ پِلک مهمانت کنم

بعدازان درخانه ی دل مسکن ومأ وا دهم
نسترن ،آلاله هارا ، زیبِ دامانت کنم

****
جفتِ اخماتون زلیخا گفت بایوسف چنین:
میدهی آیا؟ مرادم ! یاکه زندانت کنم؟

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...