عن علي عليه السلام قال : ان من مكارم الاخلاق اءن تصل من قطعك و تعطي من حرمك و تعفو عمن ظلمك ؛(1)
حضرت علي عليه السلام فرموده :
((از جمله مكارم اخلاق برقرار نمودن رابطه دوستي با آن كس است كه از تو بريده و عطا نمودن به كسي است كه تو را محروم ساخته و عفو و اغماض از كسي كه به تو ستم كرده است .))
غريزه حيواني و حس تلافي جويي مي گويد كسي كه تو را ترك گفته بايد به بي اعتنايي ، او را ترك كني ، كسي كه تو را محروم نموده ، اگر فرصت به دست آوردي ، محرومش نمايي ، و از كسي كه به تو ستم كرده ، انتقام بگيري و مجازاتش نمايي .
بنابراين آن كسي كه مي خواهد به مكارم اخلاق متخلق گردد، بايد خواهش هاي غريزي و تمايلات نفساني را واپس زند و به كرامت نفس و بزرگواري گرايش يابد و اين كاري بس مشكل است ولي در پيشگاه الهي بسيار ارزنده و مهم است و در پاره اي از موارد، صاحب اين خلق را در دنيا از نفع و بهره بزرگي برخوردار مي سازد.
((اسماعيل بن احمد ساماني)) در ماوراء النهر حكومت مي كرد. عمر بن ليث صفاري تصميم گرفت با او بجنگد و ماوراء النهر را حوزه حكومت و قلمرو فرمانروايي خويش درآورد. لذا لشكر نيرومندي مجهز ساخت و عازم بلخ گرديد. اسماعيل بن احمد براي او پيامي فرستاد كه هم اكنون تو بر منطقه بسيار وسيعي حكومت مي كني و در دست من جز محيط كوچك ماوراءالنهر نيست . از وي خواسته بود كه به آنچه در دست دارد قانع باشد و مزاحم او نشود. ولي عمر بن ليث به پيام اسماعيل اعتنا نكرد، هيچ راه را پيمود. از جيحون گذشت ، منازل را طي كرد و به بلخ رسيد. سرزمين را براي لشكرگاه برگزيد، خندق حفر نمود، نقاط مرتفعي را براي ديده باني مهيا كرد و ظرف چندين روز تمام مقدمات جنگ را آماده نمود. در خلال اين مدت لشكريانش تدريجا از راه مي رسيدند. هر گروهي در نقطه پيش بيني شده مستقر مي شدند.(2)
جمعي از افسران و خواص اسماعيل بن احمد كه آوازه جراءت و شهامت عمرو بن ليث را شنيده بودند، از مشاهده آن همه سرباز مسلح و مجهز تكان خوردند و با يكديگر مشورت نمودند و گفتند: اگر بخواهيم با عمر و سپاه نيرومندش پيكار كنيم يا بايد همگي از زندگي چشم بپوشيم و كشته شويم ، يا آن كه در گرماگرم نبرد، به دشمن پشت كنيم و ميدان جنگ را ترك گوييم و به ذلت فرار تن در دهيم و هيچ يك از اين دو بر وفق عقل و مصلحت نيست . بهتر است كه از فرصت استفاده كنيم و پيش از شكست قطعي به وي تقرب جوييم و امان بخواهيم ، چرا كه او مردي دانا و توانا است و هرگز دامن خويش را با كشتن اين و آن كه عمل عاجزان و ابلهان است ، لكه دار نمي كند.
يكي از حضار گفت : اين سخني عاقلانه است و نصيحتي مشفقانه است و بايد طبق آن تصميم گرفت . قرار شد در شب معين گرد هم آيند و به اين نظريه جامه عمل بپوشانند.
شب موعود فرارسيد، با هم نشستند و هر يك نامه جداگانه اي به عمر نوشتند و مراتب وفاداري خود را نسبت به او اعلام نمودند و از وي امان خواستند. نامه هاي افسران و خواص اسماعيل به عرض رسيد، آنها را خواند، از مضامين آنها آگاه شد و همه آنها را در خرجيني جاي داد و در آن را بست و مهر نمود.
در خواست پناهندگي شان را اجابت كرد، جنگ آغاز شد. برخلاف تصور افسران موجباتي فراهم آمد كه اسماعيل بن احمد غلبه كند.
سپاهيان عمرو در محاصره واقع شدند و خيلي زود شكست خوردند. عده اي كشته ، گروهي دستگير شده ، و جمعي گريختند.
سپاهيان عمرو در محاصره واقع شدند و خيلي زود شكست خوردند. عمرو بن ليث نيز فرار كرد ولي دستگير شد، ساز و برگ نظاميان عمرو غنيمت رفت ، اموال اختصاصي او و همچنين خرجين نامه افسران به دست اسماعيل افتاد از مشاهده خرجين و مهر عمرو بن ليث و يادداشتي كه روي آن بود، به مطلب پي برد و دانست محتواي خرجين ، نامه هايي است كه افسرانش به عمرو نوشته اند.
خواست آن را بگشايد و نامه ها را بخواند تا بداند نويسندگان آنها چه كساني هستند؛ ولي فكر صائب و عقل دورانديشش او را از اين كار بازداشت .
با خود گفت : اگر نامه را بخوانم و نويسندگانش را بشناسم ، به همه آنها بدبين مي شوم و آنان نيز اگر بدانند كه رازشان فاش شده است ، از عهدشكني و خيانتي كه به من كرده اند، دچار خوف و هراس مي شوند و ممكن است از ترس جان خود پيشدستي كنند و اين پيروزي را به شكست مبدل سازند و مفاسد بزرگ و غيرقابل جبراني به بار آورند.
خرجين را نگشود و تمام خواص و افسران خود را احضار نمود. خرجين بسته را كه مهر عمرو بر آن بود به ايشان ارائه داد و گفت :
((اين ها نامه هايي است كه جمعي از افسران و خواص من ، به عمرو نوشته اند و به وي تقرب جسته اند و از او امان خواسته اند. ده بار حج خانه خدا به ذمه من باد اگر بدانم در اين نامه ها چيست و نويسندگان آنها چه كساني هستند و در صورتي كه امان خواهي نويسندگان راست باشد، آنان را عفو نمودم و اگر دروغ باشد از گفته خود استغفار مي كنم و سپس دستور داد آتش افروختند و در حضور تمام افسران و خواص ، خرجين سربسته را با همه محتوياتش در آتش افكندند و سوزاندند و اثري از نوشته ها باقي نگذاشت .))
نويسندگان نامه از اين كرامت نفس و گذشت اخلاقي به حسرت آمدند از اين كه نوشته ها خاكستر شد و سوءنيتشان براي هميشه مستور ماند و آسوده خاطر گشتند.
آنها هم از عمل خودشان پشيمان شدند و مجذوب فرمانده بزرگوار خويش گرديدند و از روي صداقت و راستي تصميم گرفتند، نسبت به او همواره وفادار باشند.(3)
كرامت نفس اسماعيل بن احمد مدلول كلام علي عليه السلام است كه فرموده :
العفو زكاة الظّفر و السُّلوُّ عوضك ممّن غدر؛(4)
((عفو و بخشش ، زكات پيروزي و ظفر است ، از ياد بردن و به دست فراموشي سپردن و تلافي نمودن ، مكر و غدر است .))
از آنچه مذكور افتاد روشن شد كه خلق خوب و حسن معاشرت با مردم در اسلام مورد كمال توجه است و در قيامت ، صاحبان اخلاق حميده ، مشمول رحمت و عنايت خاص حضرت باريتعالي هستند.(5)

1- غررالحكم ، ص 388.
2- كامل ابن اثير، ج 7، ص 178.
3- جوامع الحكايات ، ص 56.
4- نهج البلاغه ، ص 506.
5- شرح و تفسير دعاي مكارم الاخلاق ، ج 2، ص 151.

 

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...