حکایتی است مش رجب ، ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﻫﺎﻟﯽ ده به ﺻﺤﺮﺍ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺷﺐ هنگام بود که جانوری وحشی که تاکنون ندیده بود ﺑﻪ ﺍﻭ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩ.
ﭘﺲ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ ﺳﺨﺖ، ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ موفق به کشتن حیوان شد . ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻭﺵ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ.
ﭘﺲ ﺍﺯ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ ﺩﻩ، ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺍﺵ ﺍﺯ ﺑﺎﻻﯼ ﺑﺎﻡ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ:
“ﺁﻫﺎﯼ ﻣﺮﺩﻡ، ﻣﺶ رجب ﯾﮏ ﺷﯿﺮ ﺷﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩﻩ !”

ﻣﺶ رجب که قبلا این کلمه را با عنوان سلطان جنگل و حیوان ترسناک و قوی شنیده بود اما تاکنون ندیده بود تازه متوجه شد چه کرده !
با ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺍﺳﻢ ﺷﯿﺮ ﻟﺮﺯﯾﺪ ﻭ فریاد زد “ششش ششیر ! ” . اینرا گفت و از حال رفت تا او
ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺳﮓ ﻗﺪﯾﻤﯽ همسایه ﺍﺳﺖ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻭﻝ از حال می رفت ﻭ ﺑﻪ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺯﯾﺎﺩ ، شیر سیر به خانه باز می گشت !
 
  گاهی ترس از مواجهه است که ما را از پا می اندازد . این درست .
اما حواستان هم باشد شیر را با سگ اشتباه نگیرد! آگاهی هم می تواند نجات دهنده باشد!

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت
نظر از: مرکز تخصصی تفسیر شاهین شهر [عضو] 

پند آموز بود

1394/12/27 @ 17:33


فرم در حال بارگذاری ...