مادرم گر تو نگاهم نکنی میمیرم
من به یک گوشه ی چشم تو شفا میگیرم

تو اگر دست به بالای سرم بگذاری
زیر این چادر خاکی شما چون شیرم

اگر از داغ شما دور شوم بی بی جان
در گرفتاری و دنیای خودم درگیرم

کم شود سایه ی پر مهرت اگر از سر من
به خدا مادر سادات بدان میمیرم …

میشود زندگیم ختم به خیر ای مادر …
که در این نوکری یک روز ببینم پیرم …

اگر از داغ غمت شور نگیرم بانو
مثل دیوانه ی در بین غل و زنجیرم

تلخ باشم اگر از دامنتان دور شوم
نوکرت گشتم و شیرین و چنان انجیرم

نانتان عادتمان داد فدایت مادر
که سر سفره تان هرشب عمرم سیرم

و در آن روز که مهدی ز سفر می آید
در میان حرمت

موضوعات: ادبیات انتظار  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...