✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
احترام مرد به زن


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



ﺁﺩﻣــﻬﺎ ﮐﻨــﺎﺭﺕ ﻫﺴﺘﻨﺪ . . . ﺗﺎ ﮐـــﯽ؟

ﺗﺎ ﻭﻗﺘـــﯽ ﮐﻪ
ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﺣﺘــﯿﺎﺝ ﺩﺍﺭﻧﺪ !
ﺍﺯ ﭘﯿﺸــﺖ ﻣﯿﺮﻭﻧﺪ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ . . . ﮐﺪﺍﻡ ﺭﻭﺯ ؟ ﻭﻗﺘﯽ
ﮐﺴــﯽ ﺟﺎﯾﺖ ﺁﻣﺪ !
ﺩﻭﺳﺘــﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ . . . ﺗﺎ ﭼﻪ ﻣﻮﻗﻊ ؟ ﺗﺎ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﮐﻪ
ﮐﺴﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻭﺳــﺖ
ﺩﺍﺷـﺘﻦ ﭘﯿــﺪﺍ ﮐﻨـﻨﺪ !
ﻣﯿﮕﻮﯾــﻨﺪ ﻋﺎﺷــﻘﺖ ﻫﺴــﺘﻨﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ !
ﻧﻪ . . . ! ﻓﻘﻂ ﺗﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻧﻮﺑﺖ
ﺑــــــﺎﺯﯼ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻮﺩ . . . ﻭ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﺑﺎﺯﯼ
ﺑﺎﻫــﻢ ﺑﻮﺩﻥ . .

موضوعات: سایر مطالب  لینک ثابت




یکی بود یکی

نبود زیر گنبد کبود

 

توی این شهرقشنگ

یه روزی هیچی نبود

 

دیوارامون گلی بود

تلفن هندلی بود

 

کارامون هردلی بود

گازمون کپسولی بود

 

برقمون چراغ سیمی

لامپ هامونم قدیمی

 

قفل درها خفتی بود

یخچالامون نفتی بود

 

هرچی بود خوش بود دلا

بیخیال مشکلا

 

زیلوهامون شد قالی

همه چی دیجیتالی

 

کابل، فیبر نوری شد

همه چی بلوری شد

 

حالا چشما وا شده

اشکنه پیتزا شده

 

حالا با اون ور آب

جوونا با آب و تاب

 

شب و روز چت میکنند

یعنی صحبت میکنند

 

آب نباتا قند شده

پیکانا سمند شده

 

کوره ده ها راه دارن

چوپونا همراه دارن

 

توی این بگو بخند

عصر همراه و سمند

 

دل خوش سیری چند؟؟؟

دل خوش سیری چند؟؟؟

موضوعات: سایر مطالب  لینک ثابت




آمدم مجلس ترحیم خودم،
همه را می دیدم
همه آنها که نمی دانستم
عشق من در دلشان ناپیداست

واعظ از من می گفت،
حس کمیابی بود
از نجابت هایم،
از همه خوبیها
و به خانم ها گفت:
اندکی آهسته
تا که مجلس بشود سنگین تر

سینه اش صاف نمود
و به آواز بخواند:
“مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم”

راستی این همه اقوام و رفیق
من خجل از همه شان
من که یک عمر گمان می کردم
تنهایم
و نمی دانستم
من به اندازه یک مجلس ختم،
دوستانی دارم

همه شان آمده اند،
چه عزادار و غمین
من نشستم به کنار همه شان
وه چه حالی بودم،
همه از خوبی من می گفتند
حسرت رفتن ناهنگامم،
خاطراتی از من
که پس از رفتن من ساخته اند
از رفاقت هایم،
از صمیمیت دوران حیات
روح من غلغلکش می آمد
گرچه این مرگ مرا برد ولی،
گوییا مرگ مرا
یاد این جمله رفیقان آورد
یک نفر گفت:چه انسان شریفی بودم
دیگری گفت فلک گلچین است،
خواست شعری خواند
که نیامد یادش
حسرت و چای به یک لحظه فرو برد رفیق
دو نفر هم گفتند
این اواخر دیدند
که هوای دل من
جور دیگر بوده است
اندکی عرفانی
و کمی روحانی
و بشارت دادم
که سفر نزدیک است
شانس آوردم من،
مجلس ختم من است
روح را خاصیت خنده نبود

یک نفر هم می گفت:
“من و او وه چه صمیمی بودیم
هفته قبل به او، راز دلم را گفتم”
و عجیب است مرا،
او سه سال است که با من قهر است…

یک نفر ظرف گلابی آورد،
و کتاب قرآن
که بخوانند کتاب
و ثوابش برسانند به من
گرچه بر داشت رفیق،
لای آن باز نکرد
گو ثوابی که نیامد بر ما
یک نفر فاتحه ای خواند مرا،
و به من فوتش کرد
اندکی سردم شد

آن که صدبار به پشت سر من غیبت کرد
آمد آن گوشه نشست،
من کنارش رفتم
اشک در چشم،عزادار و غمین
خوبی ام را می گفت

چه غریب است مرا،
آن که هر روز پیامش دادم
تا بیاید،که طلب بستانم
و جوابی نفرستاد نیامد هرگز
آمد آنجا دم در،
با لباس مشکی،
خیره بر قالی ماند
گرچه خرما برداشت،
هیچ ذکری نفرستاد ولی
و گمان کردم من،
من از او خرده ثوابی، نتوانم که ستاند

آن ملک آمد باز،
آن عزیزی که به او گفتم من
فرصتی می خواهم
خبرآورد مرا،
می شود برگردی
مدتی باشی، در جمع عزیزان خودت
نوبت بعد، تو را خواهم برد

روح من رفت کنار منبر
و چه آرام به واعظ فهماند
اگر این جمع مرا می خواهند
فرصتی هست مرا
می شود برگردم

من نمی دانستم این همه قلب مرا می خواهند
باعث این همه غم خواهم شد
روح من طاقت این موج پر از گریه ندارد هرگز
زنده خواهم شد باز
واعظ آهسته بگفت،
معذرت می خواهم
خبری تازه رسیده ست مرا
گوییا شادروان مرحوم،
زنده هستند هنوز
خواهرم جیغ کشید و غش کرد
و برادر به شتاب،
مضطرب، رفت که رفت
یک نفر گفت: “که تکلیف مرا روشن کن
اگر او مرد،خبر فرمایید،خدمت برسیم
مجلس ختم عزیزی دیگر،منعقد گردیده
رسم دیرین این است،
ما بدان جا برویم،
سوگواری بکنیم”

عهد ما نیست ،
به دیدار کسی،کو زنده است،
دل او شاد کنیم
کار ما شادی مرحومان است

نام تکلیف الهی به لبم بود،
چه بود؟
آه یادم آمد،
صله مرحومان
واعظ آمد پایین،
مجلس از دوست تهی گشت عجیب
صحبت زنده شدن چون گردید،
ذکر خوبی هایم
همه بر لب خشکید

ملک از من پرسید:
پاسخت چیست؟
بگو؟
تو کنون می آیی؟
یا بدین جمع رفیقان خودت می مانی؟

چه سوال سختی؟
بودن و رفتن من در گرو پاسخ آن
زنده باشم بی دوست؟
مرده باشم با دوست؟
زنده باشم تنها،
مرده در جمع رفیقان عزیز
ناله ای زد روحم
و از آن خیل عزادار و سیه پوش و عزیزم پرسید:

چرا رنگ لباس ذکر خوبی ها ، سیه باید؟
چرا ما در عزای یکدگر از عشق میگوئیم؟
به جای آنکه در سوگم مرا دریابی از گریه
کنون هستم، مرا دریاب با یک قطره لبخند
چه رسم ناخوشایندی است، تنهادرپیِ سوگ عزیزان ، یادشان کردن
و بعد از مرگ یکدیگر، به نیکی ذکر هم گفتن

اگر جمع میان زندگی با دوست ممکن نیست
تو را می خواهمت ای دوست

جوابم بشنو ای دنیا
نمی خواهم تو را بی دوست

خوشا بودن کنار دوست
خوشا مردن کنار دوست

موضوعات: سایر مطالب  لینک ثابت




معناي 7 سال رو کي خوب ميفهمه؟ دانشجوهاي پزشکي

معناي 4 سال رو کي ميفهمه؟ بچه هاي کارشناسي

معناي 2 سال رو کي خوب ميفهمه؟ سرباز ها

معناي 1 سال رو کي خوب ميفهمه؟ پشت کنکوري ها!


معناي 9ماه رو کي خوب ميفهمه؟ بانوان باردار

معناي 1ماه رو کي خوب ميفهمه؟ کساني که 30 روز ماه مبارک رمضان رو روزه گرفتند

معناي 1هفته رو کي خوب ميفهمه؟ سر دبيرهاي مجلات هفتگي!

معناي 1روز رو کي خوب ميفهمه؟ کارگران روز مزد

معناي 1ساعت رو کي خوب ميفهمه؟عاشق منتظر

معناي 1 دقيقه رو کي خوب ميفهمه؟ اونايي که از پرواز جا موندند

معناي 1 ثانيه رو کي خوب ميفهمه؟ اونايي که در تصادف جون سالم به در بردند…

معناي 1 دهم ثانيه رو کي خوب ميفهمه؟ اونايي که تو المپيک مقام دوم رو به دست آوردند…

فقط خواستم بگم قدر لحظه لحظه هاي زندگيتون رو بدونيد خيلي زود تموم ميشه…!

شايد فرصتي رو که الان داري،لحظاتي ديگه فقط برات رويا باشه…

موضوعات: سایر مطالب  لینک ثابت




کوچولو بچرخ می چرخم
دور علی می چرخم

قبله ی من همینه
امام اولینه

کوچولو بشین می شینم
عشق علیه دینم

دشمنی با دشمنات
حک شده رویه سینم

کوچولو پاشو پامی شم
فدای مولا می شم

نوکر عاشقای
حضرت زهرا می شم

کوچولو بایست می ایستم
بدون که تنها نیستم

دست علی یارمه
خودش نگه دارمه

براي كودكان خود از اين شعر براي تشويق به نماز استفاده كنيد.
اتل متل پروانه
نشسته روي شانه
صدا مياد چه نازه
ميگه وقت نمازه
به اين صدا چي ميگن
میگن اذان اقامه
شيطونه ناراحته
دنبال يه فرصته
ميگه آهاي مسلمون
نماز رو بعدا بخون

موضوعات: دینی و مذهبی, سایر مطالب  لینک ثابت




 ترجمه سوره حمد با شعر کودکانه:

بسم الله الرحمن الرحيم

سپاس براي خداست / خدايي که بي همتاست /
بخشنده و مهربان / خالق هر دو جهان /
ما او را مي پرستيم / از او ياري مي گيريم /
به ما عنايت نما / ما را هدايت فرما /
راهي که راه خوبهاست / نه بد راه گمراهان /
ما بنده ي او هستيم / وقتي تو غم اسيريم /
نشون بده راه راست / نه راه زشت شيطان

 

ترجمه سوره مسد بصورت شعر کودکان:

بسم الله الرحمن الرحيم

تبت يدا ابي لهب / جهنميست ابي لهب /
دشمن پيغمبر ماست / بد جنس و پست و بي حياست /
لنگه ي او همسرشه / اون زني که بار مي کشه /
خار بيابون بار اوست / آزار خوبا کار اوست /
طنابي داره از مسد / سينه ي او پر از حسد.

 

 سوره فیل:

کي بود کي بود ابرهه - چيکار مي کرد تو مکه -
اون آدم خيلي بد - سوي مکه حمله کرد -
يک لشگر فيل داشت - يک سپاه عظيم داشت -
مي رفت به سوي مکه - تا که بکوبه کعبه -
چي شد چي شد يکباره - بارون سنگ مي باره -
يه عالمه ابابيل - اومد رو لشگر فيل -
تو پاهاشون سنگ داره - با دشمنا مي جنگه -
چي شد چي شد نتيجه - دشمنا نابود شدن -
خاکستر و دود شدن - سوره ي فيل نازل شد -
قصه ي ما کامل شد.

 

 سوره کوثر:

بسم الله الرحمن الرحيم؛

يک روزي روزگاري / آدم هاي خيلي بد / رسول را اذيت کردن / گفتن که اي محمد / بي پسر و بي ياور / تويي تنها و ابتر / خدا جوابشون داد / اين آيه را نشان داد / هر کس که گفته ابتر / خودش شده بي ياور / ما به تو هديه داديم / زهرا رو بخشيده ايم / جايزه ي تو باشه / زهرا که بهترينه

 

سوره عصر:

بسم الله الرحمن الرحيم؛

به عصر قسم خورد خدا / تو اين سوره ، بچه ها /
مي کنه آدم زيان / اگه نباشه ايمان /
کارهاي خوب که باشه / خدا هم راضي مي شه /
توکل کن بر خدا / صبور باشيد تو کارها /
هميشه و هر کجا / باشيد يه ياد خدا

 

 سوره ناس:

بسم الله الرحمن الرحيم؛

بگو که اي خدايا / پناه من تو هستي / تويي که راه خود را / به روي من نبستي / پروردگار انسان / اي خداي مهربان / پناه مي آرم به تو / از حمله هاي شيطان

 

موضوعات: دینی و مذهبی, سایر مطالب  لینک ثابت




الحمدلله به قیمت یک چشم موفق شدیم ناموس مردم را نجات دهیم
.
.
.
.
کنار خیابان شریعتی چند موتور سوار دارند دختری را به زور سوار می کنند که روحانی جوانی برای کمک به دخترک، به سمت آنان می رود

شیشه نوشابه ای را خرد می کنند و چشم راست فرزاد را می درند…پزشک می گوید چشم او تخلیه می شود

روحانی جوان قبل از بیهوشی می گوید” الحمدلله به قیمت یک چشم موفق شدیم ناموس مردم را نجات دهیم “

موضوعات: سایر مطالب  لینک ثابت




گاهی از من و شمای “مذهبی"؛
تنها یک تیپ باقی می ماند؛

برای خانم ها چادرشان
و برای آقایان محاسنشان…

گاهی من و شمای “مذهبی” آنقدر درگیر پست ها و متن هایمان در صفحات مجازی می شویم؛
که از خواندن روزانه چند خط قرآن یا کتب روایی،غافل میشویم؛

و در پایان روز،میبینیم که حتی یک دهم وقتی که در فضای مجازی بودیم،در فضای قرآن و حدیث نفس نکشیدیم…

آنقدر که آنلاین بودیم و اولین نفر پست های دیگران را لایک کردیم؛
به فکر نماز اول وقت نبودیم…

آنقدر درگیر جذب حداکثری شدیم که فراموش کردیم “اخلاص” و “عبودیت” رمز برکت در کارهایمان است…

آنقدر که به فکر آبروی خود،و برانگیختن تشویق دیگران و لایک کردن هایشان بودیم،
به فکر رضایت صاحب زمانمان نبودیم…

آنقدر مدام فکرمان مشغول عکس پروفایل و استاتوس هایمان بود؛
غافل شدیم از اینکه پیش اماممان چه وجهه ای داریم و وضعیتمان و نامه ی اعمالمان پیش او چگونه است…

آنقدر در این فضا وقتمان را با انبوهی از جمعیت گذراندیم،فراموش کردیم تنهایی و غربت امام زمانمان را…

آن چنان حضور در این فضا را برای خود لذت بخش کردیم،که کم کم غافل شدیم از لذت مناجات و درددل خصوصی با خداوند

قدری تامل……

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی, سایر مطالب  لینک ثابت