مجلس عزاداری و روضه خوانی

 

مجلس اول

شب اول
حضرت مسلم علیه السلام


1. مناجات با امام زمان-سید مهدی میرداماد
هردم كه هست ديده و دل همنشين نور
يعني تو از كنار دلم كرده اي عبور
وقتي دلم به لرزه درآيد ز نام تو وقتي ميگم يا صاحب الزمان راست راستي دلم ميلرزه ،
وقتي دلم به لرزه درآيد زنام تو
يعني حلول كرده اي اي آشنا زدور
هرصبح و شام ياد مني اي حبيب ، اصلا شك نكن عين روايته فرمود :انا غير لمهملين لمراعاتكم ولا ناصين لذكركم
هرصبح و شام ياد مني اي حبيب ،
حيف من بي خيال ياد توام بي خيال نور ، مولا جانم
از بس گناه ميكنم انگار غافلم ، غافل از چي ؟
فرقي نميكند كه تو نزديكي يا كه دور . غريبه نيست فكر نكني اين حرفا مال ماه رمضونه قربون اشك چشاتون برم اين حرف مال محرمه اصلا سبب آمرزش و مغفرت صاحب محرمه . مگه نيست رحمت الله الواسعه . فكر نكني الانجاش نيست اتفاقا الان جاشه . ميخوام همين الان هرچي زنگار تو دلته بريزه . هفتاد سال خدا داشت بنده شو عذاب مي داد يه مرتبه دستور رسيد اين بنده رو آزاد كنيد بره ملائك گفتن خدا اين همه عذاب حالا ميگي برو چي شد؟ چيكار كرد ؟ چه عملي رو كرد؟ چه حرفي زد كه اينجوري يه دفعه مورد عفو قرار گرفت . خدا ميگه اين بنده بعد هفتاد سال تازه فهميد چي بگه .. گفت خدا اجازه بده من يه جمله بگم گفتم بگو ديدم دربين آتيشا يه ناله ميگه الهي بالحسين اسم حسينمو آورده حالا يادت دادم اشك چشاتو بمال كف دستت . نميبينم چشم بي اشك الحمدلله شب اول . عاشورا ميخواي چكار كني نميدونم دستتو بيار بالا شب اول محرم بالحسين الهي العفو … الهي العفو…
من در غم تو وصله ناجورم اي دريغ …
تووصل ميكني دل ما را به خود چه جور ، يه سالمو اگه نگاه كنم وصله ناجورم .بي برو برگرد كاراي يه سالمو ببينم به شما نميخورم اما وقتي محرم مياد تو منو به خودت وصل ميكني … ميگي بيا بيا يه پيرهن سياه تنت كنم . بيا مادرم قرآن گرفته از زير قرآن رد شو برو تو هيئت … بيا مثه خودم شو بيا ده روز با خودم گريه كن … بيا يه جايي برو همه دارن ناله ميزنن … تو هم خودتو بنداز وسط ناله كنا .. ها … اونايي كه يه ساله منتظرن .. يه نفس عميق بكش با امام زمانت بگو آي حسين …. حسين … اي تشنه لب حسين … عشق زينب حسين …. صداتو الان خرج كن فردا شب معلوم نيست باشي … اي بي كفن حسين …


روضه خوانی - سید مهدی میرداماد
السلام عليك يا سفير الحسين عليه السلام
خيلي اين آقا مقام و منزلت داره،من سه چهار فراز از زيارت شو نوشتم،طولانيه،زيارت مأثوره ي از امام ِ،خيلي قشنگ و زيبا و پُر معناست
السلام علي اول الشهداء و سيد السُّعداء،آقاي سعادتمندان،
السلام علي الهادي بنفسه و مهجته،كسي كه همه ي وجودش رو برا امامش عطا كرد و داد،همه جونش و همه سرمايه اش رو،
السلام علييك ايها الشهيدُالفقيه المظلوم ،فقيه،مسلم مگه كم كسيه،داماد اميرالمؤمنين ،خواهر ابي عبدالله رو گرفته،ابي عبدالله دايي بچه هاي مسلم ِ،مسلم بن عقيل سردار كنار دست امام مجتبي بوده،توي صفين ميسره لشكر(جناح چپ) دستش بوده،مورد اعتماد بوده،بالاتر از اينها،مرحوم صدوق تو أمالي نقل مي كنه،مي گه:يه روز امير المؤمنين اومد محضر رسول خدا(ص)،سئوال كرد آقاجان شما به برادر من علاقه داريد يا نه؟پيغمبر فرمود آره علي جان به دو دليل عقيل و دوست دارم،دليل اولش اينه برادر تو است،فرزند ابوطالب ِ،دليل دومش بيچاره مي كنه آدم رو،اصلاً مي موني سر سفره كي هستي،دليل دوم علي جان عقيل رو دوست دارم چون يه پسري داره،اين پسر در راه محبت پسر تو كشته مي شه،علي جان دوستش دارم،پسرش فدايي پسر تو است،قبل كربلا،اين خبرها نيست،پيغمبر داره روضه مي خونه،خيلي گوش بده،عبارت عجيبه سه تا نكنه داره،نكته اول:پيغمبر فرمود علي جان،اهل ايمان بر اين پسر گريه مي كنند،الله اكبر،استنباط مي شه كرد،نشانه ي ايمان يكي گريه بر مسلم ِ، ديگه،پيغمبر فرمود:مؤمنين براش گريه مي كنن،دوم علي جان،اين مسلم فرشتگان خدا بر او صلوات و درود مي فرستند،بعد عجيبه،مي گه به اينجا كه رسيد،پيغمبر شروع كرد گريه كردن،عبارت عجيب حديث اينه، مي گه:اون قدر گريه كرد،حتي جرت دموع علي صدره،پيغمبر لولاک لما خلقت الافلاک،مي گن اينقدر برا مسلم گريه كرد،اشكاش رو سينه اش چكيد،اين مسلمه با اين عظمت با اين مقام،حالا من و تو اومديم از مسلم عاشقي ياد بگيريم،از مسلم فدا شدن برا امام زمان ياد بگيريم،اومديم از مسلم ياد بگيريم،آدم وقتي مي خواد خودش رو خرج امامش كنه،بايد بدون كم و كاست،مي خواي ياد بگيري بسم الله:
بنويسيد مرا يار اباعبدالله
اولين بنده ي دربار اباعبدالله
منتظر مانده ي ديدار اباعبدالله
من كجا و سر بازار اباعبدالله
تا خدا هست خريدار اباعبدالله
عشق بازي رو ياد بگير
عاشق آن است كه ديدار كند يارش را
بارها جان بدهد ديد اگر يارش را
باز آماده كند جان دگربارش را
شب اول ِ،من از اول مجلس منتظر بودم اين اسم بياد،آخه با اين ا
سم امشب گره باز مي شه،تو هم منتظري نشون بده
عاشق آن است كه ديدار كند يارش را
بارها جان بدهد ديد اگر يارش را
باز آماده كند جان دگربارش را
فاطمه پيش خدا پيش برد كارش را
هر كه اوفتاد پي كار اباعبدالله


اونايي كه تو اين دهه همه ي كاراتون و مي زاريد كنار،مي گيد كار فقط كار حسين،فعلاً مهمتر از همه دنيا حسينه،فاطمه اون دنيا مي گه،همه رو رها كن ،دست اين رو من بگيرم،اين محرما همه چيزش تعطيل بود،فقط حسين
مانده از جلوه ي والاي تو حيران مسلم
جان خود ريخت به پاي تو به يك آن مسلم
عيد قربان شهان، هست فراوان مسلم
من به قربان تو نه جان هزاران مسلم
تازه قربان علمدار اباعبدالله
قبل از آنكه بيايد خبرم را ببريد
كمك كنيد شب اول ِ،خبر دادن،تو منزل ثعلبيه به امام حسين عليه السلام گفتند:آقا مسلم تو رو تو كوفه كشتند،حضرت گريه كرد،گفت:مسلم پسر عموي من بود،سفير من بود،مورد اعتماد من بود،
قبل از آنكه بيايد خبرم را ببريد
زير پايش م‍‍ژه ي چشم ترم را ببريد
محضرش دست به دست اين جگرم را ببريد
گر سرم را و سر دو پسرم را ببريد
باز هستيم بدهكار اباعبدالله
اين كه چيزي نيست،خودم فدات حسين،زن و بچه ام فدات حسين،آخ گريه تو به من مي گه،روضه ام الان وقتشه
وقت حجران به گريبان چه نيازي دارم
به دل بي سر و سامان چه نيازي دارم
به لب پاره به دندان چه نيازي دارم
به سر شانه ي اينان چه نيازي دارم
تا سرم هست به ديواراباعبدالله
آي حسين…
با همه ي مقاومتش،با همه ي سرداري و دليريش،بهش نيرنگ زدن،اَمان نامه ي دروغين بهش دادن،گودال سر راهش كندن،و اِلا به اين راحتي مسلم و نمي تونستن بگيرند،گفتم: گودال،ياد چي مي افتند بعضي ها،اصلاً رسم اين كوفيا همين بود،مي خواستند يكي و گير بندازند،سر راهش گودال مي كندند،چيه؟يه گودال تو رو اين جوري به هم مي ريزه،من رد شم،اصلاً بنا ندارم اين جوري روضه بخونم شب اول،مي خوام بگم اين مسلم،آقايي است كه در راه ولي خدا اول فدايي قرار گرفت،قربونش برم،مادر ما زهرا هم اولين فدايي علي است،اما زهرا كجا،مدينه كجا،كوفه كجا،هر دو اول فدايي اند،ناله دارا،شب اول روضه ام همينه،مي خوام بگم اين كلمات برات آشناست يا نه،اين كلمات هم روضه مسلم رو در بر ميگيره،هم روضه ي مدينه رو،من فقط يه كلمه رو ميگم رد مي شم،هركي ناله داره،اين كلمه ها مشتركه،مي خوام بگم:اوليش كوچه است،دومي اش آتيشه، ريسمانه،تازيانه است،لااله الا الله،يه چيز ديگه بگم ناله دارا، چند نفر به يه نفره،تو كوفه ام چند نفر ريختند،نتونستند مسلم و دستگير كنند، اما مردم مسلم يه مرد جنگيه،يه سردار خستگي ناپذيره،اما مادر ما زهرا،يه مادر باردار بود،هجده ساله بود،يازهرا…….


روضه خوانی - سید مهدی میرداماد
شب اول،ببين عزتُ،هر كجا مي خوان روضه ي حسين عليه السلام شروع كنن،با مسلم شروع مي كنن،دروازه ورود به محرم روضه ي اين آقاست،اولين شهيد اين هفتاد و دو نفر مسلم ِ،اين عزت نيست؟اين مزد نيست؟سلام خدا به اين آقا،خيلي نمي خوام شب اول اذيتت كنم،اما دلم راضي نمي شه از شب اول بگذرم،هي به خودم ميگم مراعات كن،صدا رو نيگه دار،ده شب مي خواي ناله بزني،بعد به خودم ميگم از كجا معلوم فردا شب بيام،از كجا معلوم امشب شب آخر محرمت نباشه،آقا جان بذار يه جوري گريه كنم،اگه امشب گفتند پاشو بساط خودتو جمع كن،خيلي اين غزل جانسوزه من كه امروز روضه رو مرور مي كردم،گفتم ديگه نمي خواي روضه بخوني،از بس كه اين غزل،مرثيه حرفشو قشنگ مي زنه،ببين اين آقا چقدر غريب شده،خيلي سخته آقا غربت،اونم براي يه مرد،اونم تو يه شهر غريب
دل اين شهر براي نفسم تنگ شده
زبانحال مسلم با آقا و اربابشه،خيلي مسلم حسين رو دوشت داشت،خيلي به آقا ابي عبدالله علاقه داشته،بي خود نيست به اين درجه رسيده
دل اين شهر براي نفسم تنگ شده
شما هايي كه جلو ميشينيد،خيلي وظيفه تون سنگينه،نبايد همين جوري بشيني،من معتقدم تو روضه ابي عبدالله همه بايد كمك كنند،يكي ناله بزنه،يكي گريه كنه،يكي زبون بگيره،يكي زمزمه كنه،بخدا قسم هركي كه رفته،هركي كه اين محرم دستش كوتاه شده،اين جمله جمله ي مشتركي بين همه ي رفته هاي زير خاك،وقتي مي بينيشون ،همه مي گن اي كاش ما يه بار ديگه بيايم يه حسين ديگه بگيم،اي كاش زنده بشيم يه محرم بيايم يه گوشه برا حسين گريه كنيم،اون وقت تو راحت از دست بدي جفا كردي،شب هاي ديگه مياي جلو بايد با همه ي وجودت ناله بزني.


دل اين شهر براي نفسم تنگ شده
جان من كوفه ميا كوفه دلش سنگ شده
خوب گشتم همه جا را خبري نيست نيا
همه شادند آخر دوباره خبر جنگ شده
آب و جارو شده اين شهر براي سر تو
آقا جان نمي دوني چه خبره تو اين كوفه،يكي داره شمشيرشو آماده مي كنه،يكي داره نيزشو تيز مي كنه،
آب و جارو شده اين شهر براي سر تو
كوچه هاشان همه پاكيزه و كم سنگ شده
هركي سنگ پيدا ميكنه،بيايد بريم كربلا،يكي داره مياد،حسين
همه جا صحبت از غارت اموال شماست
بخدا بيعتشان حقه و نيرنگ شده


چه بيعتي،هجده هزار نفر،شوخي نيست،بخدا امشب و شب هاي ديگه بياييد،فقط گريه نباشه،هجده هزار نفر بيان بيعت كنن،اون وقت برگردي بعد نماز مغرب،ببيني هيچكي نيست،يه مرد نبود اين آقا رو راه بده تو خونش،اين آقا خيلي مظلومه رفقا،برا مسلم مايه بذار،خيلي ها به ما مي گن،چرا شب اول مسلم مي خونيد؟براي اينكه اين آقا خيلي مظلومه،دو نفرند تو شهداي كربلا، كه تو زيارت نامه شون اومده،اشهد انك مظلوم،دو نفرند كه اشاره به مظلوميتشون شده،يكي مسلم،يك هم عباس،مي دوني چرا اين دو نفر مظلومانه شهيد شدند،چون اين دو نفر،چند نفر يكي جنگيدند، هر دونفر به آب هم رسيدند،آب نخوردند،هجده هزار نفر ميان بيعت كنند،يه مرتبه صحنه خالي بشه،آي رفيق يه جمله بگم وسط روضه،امر دارم وسط روضه ميگم،نگي خيلي حاشيه ميري،آي رفيق،آي جوون بيعت با اين آقا مال زمان مسلم نبود مال الان هم هست،الانم اگه مي خواي جزو سپا كوفه نباشي،بايد بدوني زير خيمه ي حسين بايد جات و نگه داري،يه كاري نكني بري جزو كوفي ها،برگشت پشت سرش رو نگاه كرد،غريبانه بلند شد،تو كوچه هاي كوفه،از اين كوچه به اون كوچه،هي دست رو دست مي زد،الهي دستم بشكنه،چرا نوشتم به حسين بيا،اينها چه مردمي هستند،هي از اين كوچه به اون كوچه،خسته شد پشت در يه خونه سر به ديوار گذاشت،پير زن در و باز كرد،ديد يه آقاي قد بلند،محاسن ،هيبت،كسي بود برا خودش مسلم،آقا چرا اينجا ايستادي،چيزي مي خواي اين وقت شب،مي خواي برات آب بيارم،از سر و وضعت پيداست آشفته اي،تشنه اي،يه مقدار آب براش آورد،گفت:مي تونم ازتون يه سئوالي بكنم،شما مگه تو اين شهر خونه نداريد،گفت نه من تو اين شهر غريبم،آخ غريب آقا،گفت:چرا غريبيد،اين وقت شب تو كوچه هاي كوفه چيكار مي كني،گفت:منو مي شناسي،گفت نه آقاجان،گفت: من سفير حسينم،من مسلم بن عقيلم،تا گفت من مسلمم،طوئه كه وجودش مملوء از محبت ابي عبدالله بود،دست و پاشو گم كرد،گفت:خوش اومدي آقا،جوونم فداي شما،عجب سعادتي در خونه ي منو زده،شما كجا خونه طوئه كجا؟دروباز كرد،گفت:آقا قدم رو چشماي من بذاريد،من خيلي به ارباب شما علاقه دارم،من از شيعيان شما هستم،مي توني امشب منزل من باشي،اومد وارد خونه طوئه شد،چي كار كرد اين زن كه تو تاريخ اسمش موند،چه پذيرايي از جناب مسلم كرد،ظاهراً وضع خونه ايش خوب بوده،بهترين اتاق و در اختيار مسلم گذاشت،بهترين پذيرايي رو از او كرد،اما ديد اين آقا لب به غذا نمي زنه،هي غذا براش مي اورد،هي مي گفت:مياي لااقل زينب و نيار،چي مي گي؟لااقل مي آي،علي اصغر و نيار،اصلاً مي ديد اين آقا تو يه حال و هواي ديگه اي است،لااقل مي آي رقيه رو نيار،اي واي اي واي،خيلي طول نكشيد،تا فهميدن مسلم تو خونه ي طوئه است،ريختند دور وبر خونه ،خونه رو از چهار طرف،محاصره كردند،مي دونند،اومدن كي و ببرند،گرفتن شير كار سختيه،اونم شيري كه عموش علي است،تا ريختن در خونه،من خيلي سعي كردم نرم تو اين فضا،ولي يه طرف دلم مي گه شب اوله ديگه،شب اول از حضرت زهرا نگيم نمي شه،شب اول از مادرمون كمك نگيريم نمي شه، شب اول اونم اين همه بچه سيدا دور منبر،بچه سيدا يادشون نره فردا شال بندازن،تا طوئه فهميد اومدن دم در،به مسلم گفت:غصه نخوري، من خودم مي رم دم در،همچين كه اومد بره دم در اهل كنايه،مسلم گفت:كجا داري ميري؟ تو يه زني،اينها عقل ندارن،اينها مروت ندارن،شايد مي خواست بگه،يه زن رفت پشت در،براي همه عالم بسه،كسي حيا كنه،نه تا فهميد زهرا پشت دره،رفتم توي روضه بذار بگم،خودش تو نامه اي كه به معاويه لعنت الله عليه نوشت،گفت:تا فهميدم فاطمه پشت دره،برگشتم عقب ،گفتم :نه،من با زهرا كاري ندارم،اما ياد علي اوفتادم، شب اول چي دارم مي گم،اومدم پشت در چنان لگدي به در زدم،صداي شكستن استخانهاشو شنيدم،كجا مي ري طوئه،بذار من برم،رفت مسلم گفت: چنان بلايي سرشون بيارم،كه يادشون بيافته من برادر زاده ي علي ام،اومد،اگه عموم علي نتونست كاري كنه،دستش بسته بود،من كه دستام بسته نيست،اگه ايستاد جلوش چشماش فاطمه شو زدند،محكوم به صبر بود،من كه محكوم نيستم،دماري در بيارم،نمي دونيد چكار كرده،بريد تاريخ رو بخونيد،بريد بخونيد،كاري كرد مسلم،مي ريختن ده نفري دورش،مي گرفت پرت مي كرد،رو پشت بوم ها،اين جوري،كاري كرد،كه لشكر هرچي مي رفت جلو،لت و پار برمي گشت،نانجيب صداش بلند شد،گفت چه خبره؟مگه يه نفر اين قدر لشكر مي خواد،بريد كار مسلم رو بسازيد،يكي از اين كوفيا گفت:چي داري مي گي؟اين جمله ي تاريخه،گفت:فكر كردي ما به جنگ يكي از بقال هاي كوفه مي ريم،اين مسلمه اين سفير حسينه،اين نمي شه تنهايي باهاش،مبارزه كرد،زنها بالا پشت بام ها نيزه آتيش مي زدند،مي ريختند،هركي هرچي تونست انجام داد،مسلم رو نتونستند بگيرند،آخرشم اين آقا رو با نيرنگ،به دام انداختند،يه چاله اي درست كردند،روش و پوشوندند از ني،كشوندنش سمت چاله،انداختنش تو اين چاله، دستاشو بستند،ريسمان به گردنش انداختند،كشوندنش تو كوچه هاي كوفه،ديدن هي زير لب داره مي گه حسين،يه نشوني بدم،اول اوفتاد تو گودال،بعد سرش رو بريدند،اربابشم اول اوفتاد تو گودال،همه بگيد حسن…..اما يه فرقي داشت،مسلم با اربابش يه فرقي داشت،مسلم و از بالاي دارالاماره انداختند،پاهاشو بستند به اسب،تو خاكها و تو كوچه ها كشيدند،فقط اسبها پاهاشو كشيدند،اما حسين و اسب ها رو بدنش رفتند،همه بگيد حسين…….خدايا به حق اين آقا توفيق شهادت در ركاب اقا امام زمانمون به ما عطا بفرما


مجالس بعدی در پستهای بعد….

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...