(مرگ هاي ناگهاني)

در كنار مصائب جمعي و گروهي ، بلاياي فردي و شخصي وجود دارد كه نه قابل پيش بيني است و نه قابل پيش گيري .
بي خبر و به طور ناگهاني مي آيد و برق آسا به زندگي خاتمه مي دهد. در روزگار گذشته اين قبيل وقايع بسيار روي داده كه بعضي از آنها در تاريخ ثبت گرديده و برخي به دست فراموشي سپرده شده است . در اين جا يك مورد از حوادث فردي ذكر مي شود.
يعقوب بن داود، وزير مقتدر و نافذالكلمه مهدي عباسي بود. برادري داشت به نام عمر بن داود كه او نيز به اعتبار برادرش مورد توجه مردم بود.
روزي عمر تصميم گرفت با جمعي از دوستان و بستگان خود به گردش بروند. وسايل آسايش فراهم آمد و مقدار لازم ، خوراك و ميوه هاي گوناگون آماده شد. اما در آن روز به طور ناگهاني عمر درگذشت و همه بستگان به شگفت آمدند.
علت مرگ اين بود كه سبدي از انگور نزد وي بردند، او دو حبه از خوشه اي برگرفت و به دهان افكند. بدون اين كه بر حبه ها دندان بزند و پوستشان را بشكافد، به پايين فرستاد، اما حبه ها در گلو ماندند، نه فرو رفتند و نه بيرون آمدند تا نفس عمر قطع شد و از دنيا رفت .
برادرزاده اش داود بن علي در عزاي او ضمن اشعاري گفت :
((عمر صبح در كمال سلامتي و خوشي با دوستان و بستگان به سر برد، اما اكنون ميت خانواده است و در قبري نزد آرامگاه پدرش كه از توده هاي سنگ و ريگ پوشيده شده ، آرميده است .))

 

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...